ضرورت فشار بیشتر بر جمهوری اسلامی از پی شکست ثبات ظاهری آن
آیدین پناهی
ضرورت فشار بیشتر بر جمهوری اسلامی از پی شکست ثبات ظاهری آن
آیدین پناهی
۲ اَمرداد ۲۵۸۴ (۱۴۰۴)
فریدون: دکتر آیدین پناهی استادیار پژوهشی مهندسی و متخصص در حوزه انرژی، سیاستهای صنعتی، و امنیت انرژی است. او دکترای مهندسی مکانیک خود را از دانشگاه نورثایسترن در بوستون دریافت کرده و دوره فوق دکترا را در مؤسسه فناوری ماساچوست (MIT) گذرانده است. او پیشینه تدریس در دانشگاههایی چون هاروارد را دارد و دارای چندین ثبت اختراع در حوزه فناوریهای انرژی است. او همچنین سابقه همکاری و ارائه مشاوره به وزارت انرژی ایالات متحده را دارد. در کنار فعالیتهای علمی و صنعتی، آیدین پناهی بهعنوان یک فعال سیاسی و حقوق بشر نیز شناخته میشود و تحلیلها و مقالات او به زبانهای انگلیسی و فارسی در رسانههایی چون اورشلیم پست، میدل ایست فروم، واشنگتن تایمز، مجله فریدون و کیهان لندن منتشر شدهاند.
تا همین اواخر، جمهوری اسلامی با وجود نارضایتی عمیق مردم، ظاهری باثبات داشت. سه سال پس از اعتراضات سراسری ۱۴۰۱، خیابانهای ایران آرام بود، هرچند نشانههایی از نارضایتی دوباره پدیدار شده بود: اعتصابهای پراکنده، تعطیلی کسبوکارها، و ناآرامیهایی در میان کامیونداران. اکثریت مردم از جمهوری اسلامی متنفر هستند؛ سکوتشان نه از سر باور، بلکه از روی مصلحت است.
اما این توهم آرامش در خرداد ۱۴۰۴ در هم شکست، زمانی که اسرائیل با انجام حملات دقیق، پایگاههای کلیدی سپاه پاسداران، مراکز فرماندهی نظامی و تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی را نابود کرد. تعدادی از فرماندهان ارشد کشته شدند. تصاویر ابرهای بالارونده انفجاری و پادگانهای ویران شده در شبکههای اجتماعی ایران دستبهدست شد. برای بسیاری از ایرانیان، این نخستین بار بود که شکستناپذیری رژیم زیر سوال رفت.
پشتپرده آرامش اخیر
سرنوشت ایران در نهایت به «قشر خاکستری» نیز گره خورده است؛ اکثریتی خاموش از معلمان، مغازهداران، کارمندان دولت، و و حتی در میان افراد نهادهای امنیتی، کسانی هستند که نه بهطور علنی از رژیم حمایت میکنند و نه بهطور فعال با آن مخالفت دارند. سکوت آنان نه برخاسته از وفاداری، بلکه برخاسته از غریزهی بقاست. در تمام انقلابهای مدرن، سرنوشت با تصمیم همین گروه رقم خورده است. هنگامی که این افراد احساس کنند فروپاشی رژیم قریبالوقوع است، کنار کشیدن حمایت منفعلانهشان، تعیینکننده میشود.
برای درک روانشناسی این سکوت، باید به دههها سرکوب وحشیانه نگاه کرد: از خیزش سال ۱۳۸۸ تا خیزش «زن، زندگی، آزادی» در ۱۴۰۱. این تجربهها مردم را دچار نوعی «درماندگی آموختهشده» کرده است؛ حالتی که در آن، مردم بهرغم میل به آزادی، باور خود به اثربخشی کنشهایشان را از دست میدهند. وقتی مردم بارها شاهد سرکوب اعتراضات خود و زندانی یا کشته شدن عزیزانشان باشند، بهتدریج احساس بیحاصلی را در درون خود نهادینه میکنند. آنان خواست آزادی را کنار نگذاشتهاند؛ بلکه باور به تأثیرگذاری کنشهای خود را از دست دادهاند.
اگرچه با وجود ضعف آشکار رژیم بر اثر حملات اسرائیل، هنوز شاهد خیزشی بزرگ نیستیم؛ اما منابع داخلی میگویند که این سکوت نشانه بیتفاوتی نیست، بلکه احتیاطی استراتژیک است. مردم بهدقت نظاره میکنند که آیا این فشار خارجی تداوم خواهد داشت یا فروکش خواهد کرد. ترس از سرکوب خونین هنوز زنده است. خاطرات سرکوبها هنوز تازه است. در گفتوگوهای خصوصی، بسیاری از مردم خواستار تغییر رژیم هستند، اما بهدنبال نشانههایی از پشتیبانی خارجی و شکاف درون نیروهای امنیتی هستند.
«الیزابت نوئل نیومن»، نظریهپرداز سیاسی، از پدیدهای بهنام «مارپیچ سکوت» سخن گفته است. وضعیتی که در آن، مخالفان از ترس انزوا و مجازات، سکوت میکنند. جمهوری اسلامی نیز با استفاده از بازداشتهای خودسرانه، اعدامها، و نظارت شدید، همین سکوت را حفظ کرده است. اما زیر این سکوت، خشمی پنهان در حال جوشش است که تنها به یک جرقه نیاز دارد. برای بسیاری، مرگ فرماندهان سپاه و نابودی مقرهای نظامی، میتواند آن جرقه باشد. گزارشهایی از تهران، شیراز و اصفهان نشان میدهد که حتی در دل قشر خاکستری نیز، یک احساس تغییر برگشتناپذیر در حال رشد است.
اکنون که بخشی از ساختار فرماندهی سپاه فروپاشیده و برخی فرماندهان ارشد حذف شدهاند، تَرَکهایی در نظم داخلی رژیم نمایان شده. منابع داخلی از سردرگمی در میان نیروهای نظامی و تردید در اجرای مقررات حکومت نظامی خبر میدهند. با این حال، بسیاری از افراد در این قشر، برای عبور از سکوت به کنش، نیاز به استمرار فشار و نشانههایی از ضعف رژیم دارند. سنجش سود و زیان برای اکثریت خاموش، بهویژه در درون ساختار حکومتی، تغییر کرده، اما آنها هنوز با احتیاط نظارهگر هستند.
در درون ایران، واکنشها به حملات اسرائیل، پیچیده اما روشنگر است. در حالیکه رسانههای دولتی این حملات را «تجاوز» مینامند، بسیاری از مردم در محافل خصوصی با احتیاط، از این اقدامات استقبال میکنند. در شبکههای اجتماعی، مردم عادی این اقدامات را حمله به ساختار ستم و نه به ملت ایران میدانند. این دیدگاهها نشان از شکاف فزاینده میان روایت رسمی رژیم و افکار عمومی دارد.
چه باید کرد
ملت ایران از جهان آزاد، انتظار صداقت و فشار هدفمند بر ماشین سرکوب رژیم دارند. حملات اسرائیل باید همچنان بر اهداف حکومتی متمرکز باشد. زیرساختهای غیرنظامی، بهویژه انرژی و خدمات عمومی، نباید هدف قرار گیرد تا مردم عادی آسیب نبینند. اقدامات هماهنگ کشورهای غربی میتواند ورق را بهنفع مردم برگرداند و نارضایتی کنونی را به کنش قابلاجرا بدل کند.
تحریمهای نفتی موجود باید با جدیت اجرا شوند تا جریان مالی حیاتی رژیم قطع شود. شبکههای واسطه فروش نفت، بهویژه آنهایی که از مسیر چین، روسیه یا کشورهای منطقه فعال هستند، باید هدف قرار گیرند. رژیم باید احساس انزوای کامل کند.
متحدان اروپایی آمریکا باید مکانیزم «بازگشت سریع تحریمها» در چارچوب برجام را در شورای امنیت سازمان ملل فعال کنند تا محدودیتهای تسلیحاتی احیا شود. همزمان، آمریکا باید برای قرار دادن سپاه پاسداران در فهرست گروههای تروریستی در سطح بینالمللی تلاش کند و دیگر کشورها همچون اتحادیه اروپا، بریتانیا و همپیمانان منطقهای را به هماهنگی وا دارد. این اقدامات نهتنها رژیم را از نظر قانونی و مالی منزوی خواهد کرد، بلکه پیامی روشن به ملت ایران خواهد داد: برای جهان، سرکوبگران شما چیزی جز عاملان ترور نیستند.
اما تحریم بهتنهایی کافی نیست. باید ماشین سرکوب رژیم از کار انداخته شود. فرماندهان ارشد سپاه وابسته به رژیم هستند؛ چه از منظر مالی و چه ایدئولوژیک. اما بسیاری از نیروهای ردهپایین، نه از سر تعصب، بلکه بهدلایل معیشتی یا وظیفه ملی در خدمت هستند. اعتراضات اخیر، نشانههایی از تردید و نافرمانی در میان آنان نشان داد. کارزارهای روانیِ هدفمند که امنیت، کرامت و جایگاه آنان را در آیندهای بدون رژیم تضمین کند، میتواند ستون فقرات سرکوب را متزلزل سازد. بنابراین، نیروهای ردهپایین سپاه و ارتش باید مخاطب قرار گیرند. باید راههای معتبر برای جدایی از رژیم، همراه با ضمانت و آیندهای روشن، پیش پایشان گذاشت. این اقدامات، با الهام از الگوهای دوران جنگ سرد، میتواند از پیامرسانی هدفمند، برنامهریزی راهبردی، و تضمینهای معتبر بهره گیرد.
پیامرسانی مستمر به قشر خاموش ایران - از طریق رسانههای فارسیزبان - باید تکرار کند که «سکوت، رنج را تداوم میبخشد» و «سقوط رژیم، هم ممکن است و هم مطلوب». توانمندسازی این قشر، موجب فلج شدن رژیم از درون خواهد شد. کلید موفقیت در تکرار، اعتبار و روایتهایی از قدرت و امید نهفته است.
اقدامات هدفمند برای پاسخگویی باید تقویت شود. سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل و کشورهای غربی باید بهطور گزینشی تمرکز خود را بر فرماندهان ارشد سپاه پاسداران و مقامات حکومتیای قرار دهند که بهطور مستقیم در اقدامات مستندِ تروریسم بینالمللی و نقض شدید حقوق بشر در داخل کشور نقش داشتهاند. چنین اقدامات دقیقی، با استناد به قوانین بینالمللی و کنوانسیونهای حقوق بشری موجود، میتواند رعب در دل تندروهای رژیم بیفکند، انسجام عملیاتی آنها را مختل سازد و روند فرار نیروها از درون سیستم را شتاب دهد و در نهایت، رژیم را از درون تضعیف کند.
آرامش ظاهری در ایران دیگر وجود ندارد. حملات اسرائیل شکافهایی در مرکز رژیم ایجاد کرده است. اگر اکنون یک راهبرد هوشمند شامل انزوای اقتصادی، عملیات روانی، و جنگ اطلاعاتی دنبال شود، این ضعف گذرا میتواند به فروپاشی دائمی تبدیل شود.
جمهوری اسلامی نه فقط معضلی داخلی برای مردم ایران است، و نه صرفا تهدیدی برای اسرائیل؛ بلکه یک منبع بیثباتی جهانی است. ایستادن در کنار ملت ایران یک ضرورت استراتژیک است. برای خنثیسازی قدرتی متخاصم که امنیت بینالمللی را تهدید میکند. اسرائیل تَرَکهایی ایجاد کرده؛ اکنون جهان باید تصمیم بگیرد: این تَرَکها را گسترش دهد یا اجازه دهد رژیم آنها را ترمیم کند.
****
* این متن، برگردان فارسی و برگرفته از یادداشتی است که نویسنده پیش از این در The Jerusalem Strategic Tribune منتشر کرده بود:
https://jstribune.com/panahi-irans-false-calm-shattered