مقدمهای بر ادبیات جنگ داخلی:
متغیرهای خشونت داخلی و نقش جمهوری اسلامی در تشدید آن
مهدی امیری
مهدی امیری
۳۱ امرداد ۲۵۸۴ (۱۴۰۴)
فریدون: دکتر مهدی امیری(صفت)، متولد ایالت میسوری آمریکا، دورهی کالج را در شیکاگو گذراند و سپس لیسانس علوم سیاسی خود را از دانشگاه علامه طباطبایی و فوقلیسانس اندیشه سیاسی را در دانشگاه تربیت مدرس در تهران دریافت کرد. در سال ۱۳۸۸ از دانشگاه تگزاس بورسیه کامل تحصیلی گرفت و مدرک دوم فوق لیسانس خود را در علوم سیاسی دریافت کرد. او نهایتا در سال ۲۰۲۳ دکترای خود را در علوم سیاسی با گرایش سیاست تطبیقی و اندیشه سیاسی از دانشگاه تگزاس شمالی دریافت نمود. مهدی امیری در این یادداشت به تشریح شرایط نگرانکنندهای میپردازد که جمهوری اسلامی در ایران پدید آورده است؛ شرایطی که در صورت تداوم این رژیم و فقدان جایگزینی با دولتی ملی و دموکراتیک، میتواند پیامدهای نامطلوبی برای کشور به همراه داشته باشد.
آغاز
در این مقاله به برخی از عوامل مؤثر در آغاز درگیریهای داخلی، بر اساس یافتههای علم سیاست در این حوزه، اشاره میکنم. متأسفانه بسیاری از این عوامل در ۴۷ سال گذشته و بهواسطهی حکمرانی جمهوری اسلامی در ایران پدیدار یا تقویت شدهاند. با استمرار جمهوری اسلامی، این متغیرهای موثر بر دامن زدن به خشونتهای داخلی تشدید خواهند شد. تمامی فعالان سیاسی میهنپرست، بهویژه پادشاهیخواهان، باید برای سناریوهای محتمل، آمادگیهای روانی، سیاسی و حتی «ابزاری» لازم را داشته باشند. (۱)
پایان دوران جنگهای بزرگ بین کشورها و آغاز دوران جنگهای داخلی
پس از پایان جنگ جهانی دوم و سپس با فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱، پژوهش در حوزهی جنگهای بین کشورها بهشدت کاهش یافت و امروزه در رشتهی روابط بینالملل جایگاه سابق خود را ندارد. برعکسِ این روند، مطالعات مربوط به جنگ داخلی جایگاهی ویژه در رشتهی علوم سیاسی، بهویژه در ایالات متحده، به دست آورده است. دلیل این امر روشن است: دورهی جنگهای بزرگ بین کشورها تقریبا به سر آمده است، و جنگهای تمامعیار میان بازیگران مهم بینالمللی (مانند جنگهای جهانی) دیگر شنیده نمیشود. در مقابل، جنگهای داخلی رو به گسترش و فزونی است و حتی میتواند بهعنوان واسطهای برای جنگ بین کشورها عمل کند. دادهها و نمودارها بهخوبی این تغییر مسیر از جنگهای بین کشورها بهسوی جنگهای داخلی را نشان میدهند (رنگ نارنجی نشاندهندهی جنگهای داخلی است، و رنگ سبز جنگهای داخلی بینالمللی شده مانند جنگ داخلی سوریه است).
Figure 1.1. The Number of Ongoing Armed Conflicts by Type and Year, 1945–2014
Pettersson and Wallensteen (2015). The data are available at: https://www.pcr.uu.se/research/ucdp/datasets/ucdp_prio_armed_conflict_dataset
Figure by Ida Rudolfsen
از پایان جنگ جهانی دوم تا امروز بیش از ۲۵۹ درگیری جدی داخلی در ۱۵۹ کشور جهان به وقوع پیوسته است و پس از فروپاشی شوروی، این وضعیت حتی تشدید نیز شده است (Gleditsch et al., 2016). در حالیکه در سال ۱۹۶۰ احتمال وقوع جنگ داخلی در یک کشور ۹ درصد بود، در سال ۱۹۹۰ این احتمال به ۱۸ درصد رسید؛ یعنی رشدی صددرصدی.
چنین آمارهای هشداردهنده – و نیز تحولات منطقهی خاورمیانه – نشان میدهد کشورهایی که مستعد جنگ داخلیاند، بهجای احساس «استثنا بودن» یا تکیه بر ویژگیهای بهاصطلاح «فرهنگی» و تصور مصونیت از این پدیدهی واقعی و محتمل، باید علائم و هشدارهای آغاز خشونت داخلی را بسیار جدی بگیرند.
در این مقاله هشدار دادهام که ایران به واسطهی سلطهی جمهوری اسلامی یکی از این کشورهای مستعد برای خشونت داخلی است و دچار متغیرهایی است که در مطالعات جنگ داخلی بهعنوان شرایط لازم برای آغاز خشونتهای گسترده داخلی شناخته میشوند. چنین پژوهشهایی، پیش از آنکه دیر شود، به شهروندان و حکومتها هشدار میدهند که کشورها در چه زمانی و تحت چه شرایطی به خشونت کشیده میشوند و برای جلوگیری از این وضعیت چه راهکارهایی میتوان بهکار گرفت.
در این نوشتار، برای نخستینبار در فضای رسانههای فارسیزبان، با استفاده از دادههای تجربی موجود، کوشیدهام نکاتی را دربارهی جنگهای داخلی بهصورت خلاصه طرح کنم و نشان دهم در صورت تداوم جمهوری اسلامی، ایران میتواند در آستانهی چنین وضعیتی قرار بگیرد؛ به عبارت دیگر، اگر رژیم سیاسی کنونی تداوم یابد، خطر جنگ یا درگیریهای خشونتآمیز تشدید خواهد شد.
عوامل مؤثر بر وقوع جنگ داخلی و وضعیت ایران
الف: نارضایتیهای شدید
بر اساس مدلها و دادههای جنگ داخلی که در علوم سیاسی به وفور در دسترس است - دانشگاه تگزاس، جایی که من در آن تحصیل کردهام، به علت فعالیتهایش در این حوزه مشهور است – عملکرد جمهوری اسلامی متغیرهای خشونت داخلی را در ایران تقویت کرده است. آشنایان با پژوهش در حوزهی جنگ داخلی میدانند که دادهها در پیشبینیها و مدلهای علوم اجتماعی مدرن قطعیت ریاضی ندارند، اما مهمترین کاربرد آنها، یعنی «تقریب»، میتواند از رخدادها و فجایع احتمالی جلوگیری کند. اگر حکومت کنونی سرنگون نشود یا تغییر بنیادینی در رفتارهای حکومتی به وجود نیاید - که اغلب به این نتیجه رسیدهایم که چنین تحولی محال است - ایران در خطر خشونت و درگیری، بلکه جنگ داخلی قرار خواهد داشت. اعتراضات رو به تزاید در سالهای اخیر که با سرکوب همیشگی و شدید مواجه شدهاند، جامعه را عصبی کرده و نارضایتیها احتمالا اشکال خشونتبارتری از خود نشان خواهند داد.
نارضایتیهای فزایندهی کارگری، بهویژه در مراکز حاشیهی شهری، و نیز حملات مسلحانهی سازمانیافته - همچون حمله به دادگستری زاهدان در اَمرداد ۱۴۰۴ - که مقامات و مراکز حکومتی را هدف میگیرند، پیشنمایشی از تشدید و افزایش چنین حملاتی هستند. به دلیل آنکه جمهوری اسلامی تمامی راههای مدنی اعتراض و تغییر را بسته است، نارضایتیهای اقتصادی و سیاسی به مرور میتوانند اشکال خشونتبارتری بیابند. در مواجه با عدم امکان اعتراض موثر و «بسیج» خشونتپرهیز به دلیل شدت سرکوب جمهوری اسلامی، نارضایتی های شدید به دنبال راه های جدیدتری برای ایجاد «تهدید موثر» و رسیدن به خواستههایشان خواهند رفت از جمله تسلیح علیه حکومتی که تحت هیچ شرایطی تن به اصلاح خود نمیدهد.
ب: حقوق زنان؛ نمادی از سایر حقوق و نسبت آن با تشدید جنگ داخلی
یکی از تکاندهندهترین مطالبی که ادبیات جنگ داخلی در این سالها به ما آموخته، وضعیت و حقوق زنان در ارتباط با نزدیکی یا دوری احتمال خشونت داخلی است. بر اساس مطالعات جنگ داخلی، متغیر «حقوق زنان» از قویترین نشانههای بروز یا عدم بروز خشونت داخلی در کشورهاست. هرچه نابرابریهای اجتماعی و سیاسی میان مردان و زنان بیشتر باشد، احتمال وقوع خشونت داخلی در کشورها نیز افزایش مییابد (Caprioli, 2005).
ممکن است کسانی بپرسند نابرابری و تبعیض بین زنان و مردان چه ارتباطی با جنگ داخلی دارد؟ پاسخ ساده این است که، بدون ورود به جزئیات مدلهای مختلف رگرسیون و علم احتمالات، قدرت متغیر مستقل (حقوق زنان، نابرابری جنسیتی و امثالهم) بر متغیر وابسته (در اینجا جنگ یا خشونت داخلی) میتواند تحت تأثیر عوامل و متغیرهای واسطهای باشد.
یعنی در کشوری که نابرابری شدید جنسیتی میان مردان و زنان وجود دارد، معمولا فرهنگ سیاسی آن کشور روادار نیست، منابع مادی محدود هستند، فرصتهای شغلی کم است و قوانین مدنی و جزایی ناکارآمد و عاجز از دفاع از حقوق شهروندان هستند. در واقع، متغیر «حقوق زنان» عاملی متراکم از عوامل دیگر است و در این زمینه، ایران یکی از بدترین شاخصها در جهان را داراست. ایران در زمینهی نابرابریهای جنسیتی، بر اساس تمامی فهرستهای ردهبندی بینالمللی، یکی از بدترین کشورهای دنیا و در ردهی کشورهای جنگزده با رتبهی فاجعهبار ۱۴۳ از ۱۴۶ کشوراست ( 2024 World Economic Forum's Global Gender Gap Report, 2024).
ج: تنوع موجود در ایران و وضعیت نارضایتی
یکی دیگر از عوامل مؤثر بر وقوع جنگ و خشونت داخلی، نارضایتی اقلیتها و تعداد آنها در یک کشور است. در اغلب جنگهای داخلی جهان، قومیتها حضوری فعال دارند و این حضور با سطح سرکوب یا «حس سرکوب» پیش از درگیری داخلی رابطه دارد. ایران اگرچه طبیعیترین و قدیمیترین کشور منطقه است و شکافهای قومی هیچگاه در حالت عادی و طبیعی برجسته نبوده، اما در پنج دههی اخیر و بهواسطهی سلطهی جمهوری اسلامی، و وجود تبعیض سیستماتیک مذهبی که در قوانین رسمی نیز بازتاب یافته، عملا دچار این مشکل شده است. این شکاف مذهبی بهویژه با احساس تبعیض برخی از گروههای زبانیِ اهل سنت - مشخصا بلوچها و کردهای اهل سنت - در همتنیده شده است. ایران تحت سلطهی جمهوری اسلامی، در بین ۱۹۵ کشور جهان، رتبهی ۲۰ از آخر در نقض حقوق اقلیتها را دارد و این وضعیت سالبهسال بدتر میشود (Peoples Under Threat, 2018).
مشکل دیگر، تعداد اقلیتهای داخل در یک کشور و نسبت آن با درگیری های داخلی است. در شرایط دموکراتیک و عادی، اگر اقلیتها و گروههای زبانی مختلف یک کشور دسترسی برابر به منابع داشته و در نهادهای سیاسی از طریق انتخابات آزاد نمایندگی شوند، تنوع آنها میتواند قدرت ملی و شاخصهای توسعه را تقویت کند. نمونههای معروف در این زمینه، سوئیس و ایالات متحده هستند، جایی که تنوع زبانی و تباری موجب قدرت کشور شده است. برعکس، در شرایط سرکوب و نبود نهادها و احزاب مستقل، اقلیتها تمایلات قومی و مذهبی خود را تقویت کرده و حول آن دست به مبارزه یا نافرمانی مدنی علیه دولت مرکزی میزنند. در ایران، وضعیت اهل تسنن و برخی اقلیتها می تواند چنین پتانسیلی را داشته باشد. وقتی اقلیتها نتوانند خواستهها و نارضایتیهای سیاسی و اقتصادی خود را از روشهای سیاسی پیگیری کنند، احتمال پیگیری این خواستهها از طرق غیرملی و «خزیدن» به دامن شعارهای «قومی» تشدید میشود.
علاوه بر وضعیت اهل تسنن که دچار یک تبعیض واقعی و سیستماتیک هستند، جمهوری اسلامی از طریق دستگاه سرکوب خود تلاش میکند شکافهای تصنعی قومی ایجاد کند تا توجهات را از ناکارآمدی خود منحرف نماید. یکی از نمودهای این سیاست، رفتار سپاه عاشورای استان آذربایجان شرقی در قبال پدیدهی «تراکتور» است. تراکتورسازی تبریز که در پادشاهی پهلوی تاسیس شد و از پیش از ۱۳۵۷ بهعنوان باشگاه ورزشی محبوب آذریها شناخته میشود، پس از انقلاب ۵۷ و بهواسطهی بیکفایتی حکومت، دچار ضعف مالی شد. در این موقعیت، سپاه پاسداران از فرصت سوءاستفاده کرد و باشگاه را در اختیار گرفت و آن را تبدیل به محل آمال سیاسی خود ساخت و از جمله سکوهای استادیوم آن را به محل شعارهای ایرانستیزانه تبدیل کرد. تا جایی که به راحتی و زیر چشم نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی بنرهایی در آن سکوها بالا میرفتند که ایران را به یوگسلاوی تشبیه میکردند و همانند سرنوشت یوگسلاوی عملا کشور ایران را به جنگ داخلی تهدید میکردند. درحالیکه کوچکترین تحرکات در هر استادیوم کشور زیر نظر است، جمهوری اسلامی به راحتی اجازه حمل پرچمهای جمهوری باکو و بنرهای حامل شعارهای ایرانستیزانه و تجزیهطلبانه را به درون استادیوم باشگاه تراکتورسازی میدهد. شعارهایی که با نوع گرایش کلان جمهوری اسلامی در زمینهی نفی ایرانگرایی و تمایلات پهلویگرایانه همخوان هستند. مانور روی دوگانهی «فارس / ترک» و شعار علیه ارمنیها و کردها، از جمله اقدامات سپاه پاسداران در آذربایجان از کانال استادیوم «تراکتور» بود. گرچه رفتار مردم آذربایجان، بلوچستان و کردستان در چند اعتراض سراسری اخیر (از ۱۳۹۶ به بعد) نشان میدهد که تلاش جمهوری اسلامی موفق نبوده، اما این رفتار رژیم نشان میدهد چه اندازه این حکومت در تولید نفرت میتواند مصمم عمل کند.
دو عامل بالا در مناطق ایران، یعنی سرکوب شدید اعتراضات و دامن زدن به شکاف های تصنعی توسط جمهوری اسلامی، به معنای آن است که هیچ تحلیلگر دقیق و هوشمندی اساسا نباید تمایلات منطقهای در ایران، و پتانسیل های گریز از مرکز آن را نادیده بگیرد. واقعیت آن است که در صورت تداوم سلطهی رژیم و بیپاسخ ماندن مطالبات مردم، کشور نمیتواند صرفا حول دوگانهی آزادی–استبداد مدیریت شود و امکان دارد جریانهایی در استانهای پیرامونی بخواهند مستقل از مرکزخواستههای خود را پیش ببرند. چنانکه در دورهی پادشاهی احمدشاه قاجار و بیکفایتی دولتهای آن دوران، پیش از کودتای اسفند ۱۲۹۹، شاهد وضعیتی مشابه بودیم؛ در مازندران، خراسان، آذربایجان و خوزستان، جریانات محلی تلاش میکردند در شرایط ناکارآمدی دولت مرکزی، منافع منطقهای خود را تأمین کنند.
د: سطح سرکوب در آستانهی نزاع داخلی
نکتهی بعدی که بر شروع جنگ داخلی تأثیرگذار است، سطح سرکوب داخلی در آستانهی درگیری است. در این زمینه، پژوهشهای متعددی انجام شده که نسبت تأثیر میزان سرکوب بر آغاز جنگ داخلی را با فرض یکسان بودن سایر متغیرهای موثر بر جنگ داخلی میسنجند. میدانیم که سطح سرکوب داخلی، بر اساس مدلهای مختلف پیشبینی جنگ داخلی، بر وقوع خشونت بیتأثیر نیست؛ با این حال، برخی پژوهشها نشان دادهاند که حد وسط سرکوب از سرکوب تمامعیار حتی بدتر است، زیرا «فرصت بسیج» مخالفان را ایجاد میکند.
بنابراین، سرکوب تمامعیار ممکن است تأثیر کمتری نسبت به سرکوب نیمهکاره داشته باشد. البته در هر حالتی، سرکوب تأثیر بیشتری بر وقوع خشونت داخلی دارد تا فضای عدم سرکوب. ایران در این زمینه موردی جالب توجه است، زیرا سطوح سرکوب در آن ناپیوسته، نامنظم و «شلخته» است. جمهوری اسلامی نه از سرکوبهای تمامعیار و هوشمندانهی حکومتهای توتالیتر غربی مانند رژیمهای فاشیستی آلمان و ایتالیا یا بلوک شرق سابق بهره میبرد، و نه مانند دموکراسیهای متداول جهان، از کنترل هدفمند و کارآمد استفاده میکند.
در نتیجه، هم با سرکوب گسترده ولی ناکارآمد نارضایتی ایجاد میکند و هم به دلیل ناکارآمدی در سرکوب موثر، امکان بروز اعتراضهای گاهبهگاه را فراهم میآورد؛ به عبارت دیگر، هر از چند گاهی، اعتراضات و نارضایتیها به بیرون فوران میکنند.
ه: وضعیت نابسامان اقتصادی و جنگ داخلی
متغیر بعدی که در مطالعات جدیدتر دربارهی «شروع جنگ داخلی» (۲) مورد بحث قرار میگیرد (۳)، قوت و ضعف ساختارهای اقتصادی و سیاسی رژیمهای سیاسی است. رژیمهایی که ساختارهای اقتصادی ضعیفی دارند و نمیتوانند کالاهای مورد نیاز شهروندان را بهخوبی توزیع کنند، یا این کار را بهصورت تبعیضآمیز انجام میدهند، زمینه و دلیل مادی برای نارضایتی ایجاد میکنند. در بسیاری از کشورها دیده شده که سرکوب سیاسی با رفاه اقتصادی جبران میشود، اما وقتی هر دو عامل - سرکوب و کمبود - همزمان وجود داشته باشند، زمینهی وقوع فاجعه فراهم میآید.
و: نفرین همسایگان، جغرافیا و جنگ داخلی
از دیگر عوامل مهم در شکلگیری جنگ داخلی، قرار گرفتن یک کشور در آستانهی درگیری داخلی در شرایطی است که اطراف آن را همسایگان ناتوان و محیط منطقهای متخاصم فرا گرفته باشد. هرچه تعداد کشورهای متخاصم، یا کشورهایی که روابط تیره با کشور مذکور دارند بیشتر باشد، احتمال وقوع درگیری و طولانی شدن آن در مدلهای عددی جنگ داخلی افزایش مییابد. دلیل این امر روشن است: وقتی کشورهای منطقه متخاصم باشند، احتمال کمکهای مادی به مخالفان دولت مرکزی افزایش مییابد و همسایگان ضعیف حتی اگر بخواهند مانع این کمکها شوند، توان کافی برای جلوگیری از آن ندارند. نمونهی روشن این وضعیت، نقش ایران، عربستان و عراق در درگیریهای سوریه و یمن است. با حملهی اسراییل به ایران و تغییر شرایط منطقه از جمله کوتاه شدن دست جمهوری اسلامی از سوریه، لبنان و عراق، ورق می تواند علیه جمهوری اسلامی برگردد. این بار گروهها و کشورهایی که سالهاست به علت اعمال جمهوری اسلامی و گروههای نیابتیاش زخمخورده هستند، به دنبال اعمال نفوذ در ایران خواهند بود تا از دخالتهای مجدد رژیم حاکم بر ایران جلوگیری کنند. از جملهی این اقدامات دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی در ایران است، یعنی همان کاری که جمهوری اسلامی مبدع آن در منطقه است. متضرر اصلی در چنین وضعیتی مردم ایران هستند.
نوع رفتاری که شاهزاده رضا پهلوی در مقابل دولتهای منطقهای نشان میدهد دقیقا نقطه مقابل رفتار جمهوری اسلامی است و حضور ایشان و نگاه متمدن و مسالمتجویی که او حامی آن است در مناصب تصمیمگیری کشور میتواند ایران را مقابل انتقامگیری کشورهای زخمخورده از جمهوری اسلامی تا حد قابلتوجهی بیمه سازد.
مناطق درگیریهای خشونتبار در جهان. (نقشه براساس دادههایHallberg 2012 در کتاب Mason and Mitchell)
در مطالعات جنگ داخلی، حتی چگونگی جغرافیای یک کشور نیز متغیری مستقل و قابل اندازهگیری برای پیشبینی شدت و احتمال وقوع جنگ داخلی محسوب میشود. برای مثال، کشوری مانند افغانستان که مناطق صعبالعبور فراوانی دارد، معمولا مکان مناسبی برای جنگ داخلی است نسبت به کشوری مسطح. مطالعات جنگ داخلی بهطور کلی نشان میدهند که کشوری با مساحتی وسیع و پوشیده از اراضی کوهستانی و جنگلی مثل ایران، امکان بیشتری برای وقوع درگیریهای داخلی دارند. جنگ داخلی کلمبیا، حادثهی سیاهکل در ایران و همچنین مناطق صعبالعبور پرو که محل فعالیت گروه «راه درخشان» بود، همگی اهمیت جغرافیا را بهعنوان یکی از متغیرهای مؤثر در خشونتهای داخلی نشان میدهند.
ز: وضعیت تکمحصولی و جنگ داخلی
ادبیات جنگ داخلی نشان میدهد که وابستگی دولت به یک محصول یا کالاهای محدود برای درآمدهایش، از متغیرهای مؤثر بر وقوع جنگ داخلی است (Thies, 2010). شاید این تأثیر، مانند نابرابری جنسیتی و نقض حقوق زنان، خود ناشی از عوامل دیگری باشد و در واقع، رابطهی متغیر مستقل (اقتصاد رانتی) با متغیر وابسته (درگیری داخلی) تحت تأثیر متغیرهای دیگر شکل گرفته باشد. برای مثال، کشوری که اقتصاد رانتی دارد، وابسته به مردم برای دریافت مالیات نیست و فساد در دولتهای رانتی بالاست؛ این شرایط خود سببساز درگیری داخلی میشود. به هر حال، مکانیسم علّی هر چه که باشد، میدانیم کشورهای رانتی و دارای منابع غنی مانند نفت، پتانسیل بیشتری برای درگیریهای خشونتبار داخلی دارند تا کشورهایی با بخش خصوصی فعال و متنوع که دولت دسترسی مستقیم به منابعی مانند نفت یا معادن ندارد (Benjamin, 2016).
ح: تیپ رژیم و جنگ داخلی
یکی دیگر از متغیرهای مورد تأکید در ادبیات جنگ داخلی، متغیر مستقل «تیپ رژیم» در آستانهی جنگ داخلی است. بسیاری از مطالعات بر اساس نظریهی «صلح دموکراتیک» در روابط بینالملل نشان میدهند که همانطور که دو کشور دموکراتیک معمولا با یکدیگر وارد جنگ نمیشوند، نظامهای دموکراتیک در داخل نیز به جنگ داخلی نمیپردازند. برعکس، عمدهی درگیریهای داخلی در نظامهای استبدادی رخ میدهد.
ط: سابقهی جنگ با همسایگان و جنگ داخلی
یکی دیگر از متغیرهایی که در ادبیات جنگ داخلی مورد توجه قرار گرفته و تأثیر قابل توجهی در سوق دادن کشورها به سمت درگیری داخلی دارد، سابقهی درگیریهای خارجی یا همان جنگهای بینالمللی است. مطالعات نشان دادهاند کشورهایی که بهتازگی درگیر جنگ با دیگر کشورها شدهاند یا جنگی پرهزینه و بینتیجه را تجربه کردهاند، با احتمال بیشتری دچار جنگ داخلی میشوند. این موضوع بهویژه دربارهی کشورهای استبدادی صادق است، چرا که درگیری خارجی موجب تضعیف ساختارهای امنیتی و کاهش مشروعیت دولت میشود و این کشورها را مستعد جنگ داخلی در سالهای پس از نزاع خارجی میکند. شکست نظامی، هزینههای مالی و کاهش مشروعیت سیاسی پس از جنگ، فرصتهای بیشتری برای بازیگران مسلح داخلی فراهم کرده یا گروههای مدنی را تشویق به مسلح شدن میکنند (Buhaug et al., 2011).
جمهوری اسلامی از بدو تأسیس، موجب دو جنگ خارجی پرهزینه و خطرناک علیه ایران شده و وقوع هر دو جنگ، به ساختار اقتصادی و مشروعیت سیاسی کشور آسیب بیشتری نسبت به دوران قبل از جنگ وارد کرده است.
ی: جمعیت جوان کشور و جنگ داخلی
جمعیت جوان یک کشور، در عین حال که میتواند موتور پیشران توسعه باشد، میتواند عامل افزایش احتمال بسیج نارضایتی علیه حکومت مستقر نیز باشد. مطالعات مربوط به جنگهای داخلی بهوضوح نشان میدهند که جوانانی که فرصتهای شغلی مناسب برای رشد و شکوفایی ندارند، از عوامل مؤثر در افزایش احتمال وقوع جنگ داخلی هستند.
Yair و Miodownik در تحلیل خود (۲۰۱۶) بر دادههای جهانی مینویسند که «انبوه جمعیت جوان» از طریق تنگنای اقتصادی، مانند بیکاری گسترده و هزینههای فرصت پایین، بهطور معناداری احتمال شروع جنگهای داخلی غیرقومی را افزایش میدهد. این نکته اهمیت بسیاری دارد اگر این پیشفرض را بپذیریم که مبارزات آینده در ایران، غیرقومی و متحد علیه جمهوری اسلامی خواهد بود، مشابه آنچه در اعتراضات سراسری پس از حادثه مهسا رخ داد.
مطالعات دادههای هنریک اوردال (۲۰۰۶) نیز نشان میدهد که جمعیت جوان، بهویژه در شرایط اقتصادی دشوار، باعث افزایش سه پدیده میشود: جنگ مسلحانه داخلی، تروریسم و شورشهای شهری. (۴) بنابراین، هر طرح پیشبینی خشونت داخلی در ایران یا سایر کشورها باید بهدقت ضریب جمعیت جوان و شاخصهای اشتغال و مشارکت سیاسی این گروه را لحاظ کند، چرا که در غیاب راههای مشروع برای تأمین انتظارات شغلی، اجتماعی و سیاسی، این جوانان میتوانند به جنگجویانی مسلح بدل شوند.
ک: ضعف جامعه مدنی و نهادهای مدنی و جنگ داخلی
جامعه مدنی ضعیف و فقدان نهادهای میانجیگر بین دولت و شهروندان، از دیگر عوامل مؤثر در سوق دادن نارضایتیها (grievances) به سمت اتخاذ روشهای خشونتآمیز در مبارزه سیاسی است. در ادبیات جنگ داخلی میدانیم که نسبت بین نبود نهادهای مدنی (احزاب، اتحادیهها، مطبوعات آزاد) و شکلگیری خشونت داخلی، نسبتی معکوس است و از عوامل تشدید احتمال وقوع جنگ داخلی به شمار میرود (Putnam 1993; Cederman et al. 2013).
در نظامهای سیاسی خودکامه، انحصار سیاسی باعث میشود هنگامی که نهادهای مدنی و کانالهای مسالمتآمیز (احزاب، اتحادیهها، اصناف و انجمنها) برای بیان خواستهها مسدود باشند، جمعیت جوان راهحلهای خشونتآمیز را به عنوان راه رهایی از مشکلات بررسی کنند. همزمان، رهبران مخالف رژیم سیاسی که بازیگرانی معقول هستند، بر اساس نظریه بازیها میدانند که جوانان هزینه کمتری برای سازماندهی دارند و به علت آزادی بیشتر ناشی از نداشتن وظایف خانوادگی، ریسکپذیری بالاتری برای مبارزه با رژیم مستقر دارند.
ل: تخریب محیط زیست و جنگ داخلی
رابطه میان تخریب محیط زیست، بهویژه کمبود منابع آب، و بروز خشونت سیاسی و جنگ داخلی در سالهای اخیر توجه بسیاری از پژوهشگران علوم سیاسی و روابط بینالملل را به خود جلب کرده است. مطالعاتی مانند تحقیق برک و همکارانش نشان میدهد که تغییرات اقلیمی و بحرانهای محیطزیستی، نظیر خشکسالی، میتوانند عامل تشدید بیثباتیهای سیاسی و در نهایت جنگ داخلی شوند. کاهش منابع طبیعی حیاتی مانند آب، رقابت بر سر این منابع را شدت بخشیده و زمینه بروز خشونتهای جمعی را فراهم میکند.
یکی از پژوهشهای مهم دیگر، فراتحلیل مشهور هایسیانگ، برک و میگل (Hsiang, Burke, and Miguel 2013) است که نشان میدهد هر نوع شوک اقلیمی، از جمله کاهش بارندگی یا افزایش دمای غیرطبیعی، میتواند احتمال درگیریهای بینفردی و گروهی را بهطور تصاعدی افزایش دهد. این مسئله بهویژه در جوامعی که زیرساختهای حکمرانی ضعیف دارند یا با نابرابریهای اجتماعی شدید مواجهاند، اهمیت بیشتری پیدا میکند؛ چراکه در چنین شرایطی بحرانهای محیطزیستی میتوانند بهسرعت به بحرانهای داخلی تبدیل شوند.
در زمینه کمبود آب، پژوهشگرانی مانند آیده، فریولیش و شففرن (Ide, Fröhlich, and Scheffran 2020 ) تأکید کردهاند که آب به یک عامل ژئوپلیتیک مهم در مناطق آسیبپذیر نظیر خاورمیانه، شمال آفریقا و جنوب آسیا بدل شده است. توبیاس آیده (Ide 2015) با دادهها و آمار نشان میدهد که در مناطقی با تنشهای قومی یا سیاسی، کمبود آب میتواند به «شتابدهنده خشونت» تبدیل شود و وضعیت کشورها را از سطح نارضایتی عمومی به شورش و درگیری بکشاند.
نتیجهگیری
در مجموع، مجموعهای از چنین متغیرهایی احتمال ناآرامی را در کشورها پیشبینی میکند. متأسفانه ایران در سالهای اخیر بسیاری از نشانههایی را که در کشورهای مستعد خشونت دیده میشود، از خود بروز داده است. ایران علاوه بر موارد یادشده، متغیرهای دیگری نیز دارد که میتوانند زمینهساز درگیریهای داخلی شوند؛ متغیرهایی چون تورم و اختلاف طبقاتی فزاینده، سقوط ناگهانی ارزش پول ملی، ماجراجوییهای منطقهای فراتر از امکانات مادی و معنوی کشور، و حتی عاملی که در ادبیات جنگ داخلی بر آن تأکید فراوان شده است: حضور در منطقهای که در آن جنگ، خشونت یا جنگ داخلی در جریان است (Mason et al.).
با وجود آنکه میهنپرستان هرگز خواستار جنگ داخلی برای ایران نیستند، شرط فضیلت سیاسی آن است که تمامی نیروهای مخالف جمهوری اسلامی ــ از جمله فعالان سکولار و پادشاهیخواه ــ خود را نسبت به هرگونه خطری برای ایران آگاه سازند. در سیاست، همانگونه که در حمله اخیر اسرائیل علیه جمهوری اسلامی دیدیم، وقایع بدون هشدار قبلی فرود میآیند. استمرار جمهوری اسلامی به تشدید عواملی میانجامد که در آغاز جنگهای داخلی مؤثر هستند. ازاینرو وظیفه میهنی ماست که برای رفع یا کاهش چنین احتمالی، عامل اصلی این وضعیت، یعنی جمهوری اسلامی، را از سر راه برداریم.
****
پانوشتها:
۱- به خاطر انتشار این مقاله تحقیقی از نشریه وزین و پیشتاز فریدون سپاس ویژه دارم. پیشتر رسانههایی چون بیبیسی فارسی به دلیل «پارهای ملاحظات» حاضر به انتشار این مطلب نشده بودند!
2- Civil war onset
۳- پژوهشگران حوزه جنگ داخلی معمولاً در سه محور اصلی به جمعآوری داده، مدلسازی و تحقیق میپردازند:
۱. عوامل مؤثر بر آغاز جنگ داخلی
۲. عوامل مؤثر بر تداوم جنگ داخلی
۳. عوامل مؤثر بر پایان یا آغاز مجدد جنگهای داخلی
۴- با این حال، او استدلال میکند که با توجه به روند جهانی کاهش جمعیت، تأثیر پدیده جمعیت جوان در حال کاهش است، هرچند در خاورمیانه و آفریقا همچنان بسیار قویتر از سایر نقاط جهان باقی خواهد ماند.
منابع:
Caprioli, Mary. 2005. “Primed for Violence: The Role of Gender Inequality in Predicting
Internal Conflict.” International Studies Quarterly 49(2):161–78.
Gleditsch, Nils Erik; Melander, and Henrik Urdal. 2016. “Patterns of Armed Conflict since 1945,” Chapter 1 in Mason and Mitchell, What Do We Know About Civil Wars?
Hallberg, Johan Dittrich. 2012. “PRIO Conflict Sites 1989–2008: A Geo-Referenced Dataset
on Armed Conflict.” Conflict Management and Peace Science 29(2):219–32.
Ide, T., Lopez, M. R., Fröhlich, C., & Scheffran, J. 2020. Pathways to water conflict during drought in the MENA region. Journal of Peace Research, 58(3), 568-582.
Minority Rights International. Peoples under threat 2018 report. https://peoplesunderthreat.org/countries/iran-islamic-republic-of/
Piazza, James A. 2013. "Regime Age and Terrorism: Are New Democracies Prone to Terrorism?" International Interactions 39, no. 2: 246-263.
Sambanis, N. (2004). What Is Civil War? Conceptual and Empirical Complexities of an Operational Definition. The Journal of Conflict Resolution, 48(6), 814–858. http://www.jstor.org/stable/4149797
Smith, Benjamin. 2016. “Exploring the Resource-Civil War Nexus,” Chapter 13 in Mason and
Mitchell, What Do We Know About Civil Wars?
Solomon M. Hsiang et al. 2013. Quantifying the Influence of Climate on Human Conflict.Science341,
The Global Gender Gap Report. 2024.
Thies, Cameron. 2010. “Of Rulers, Rebels, and Revenue: State Capacity, Civil War Onset, and Primary Commodities.” Journal of Peace Research 47(3):321–32.
Urdal, Henrik (2006) A Clash of Generations? Youth Bulges and Political Violence, International Studies Quarterly 50 (3): 607–630.
What Do We Know about Civil Wars?: Introduction and Overview. T. David Mason, Sara McLaughlin Mitchell, and Alyssa K. Prorok. In Mason and Mitchell, What Do We Know About Civil Wars?
Yair, O., & Miodownik, D. 2016 Youth bulge and civil war: Why a country’s share of young adults explains only non-ethnic wars. Conflict Management and Peace Science, 33(1), 25–44. https://www.jstor.org/stable/26271410