بحران آلودگی هوای ایران؛ پیامد دههها حکمرانی شکستخورده
شیرین گلی، محمد نایبیزدی، سعید قاسمینژاد
بحران آلودگی هوای ایران؛ پیامد دههها حکمرانی شکستخورده
شیرین گلی، محمد نایبیزدی، سعید قاسمینژاد
فریدون: در این یادداشت، شیرین گلی، متخصص مهندسی محیط زیست، محمد نایبیزدی، متخصص مهندسی منابع آب و سعید قاسمینژاد، سیاستگذار «فریدون» و دکترای اقتصاد مالی، به وضعیت بحرانی آلودگی هوای ایران میپردازند و آن را یکی از مرگبارترین بحرانهای سلامت عمومی در تاریخ معاصر ایران ارزیابی میکنند. بحرانی که جمهوری اسلامی نقش انحصاری و مستقیم در آن داشته است.
آذر ۲۵۸۴ شاهنشاهی (۱۴۰۴)
ایران هماکنون با یکی از مرگبارترین بحرانهای سلامت عمومی در تاریخ معاصر خود دست و پنجه نرم میکند؛ بحرانی که نه ناشی از جنگ است، نه تحریم و نه بلایای طبیعی، بلکه ناشی از هواییست که ایرانیان هر روز تنفس میکنند. به گفتهی معاون وزیر بهداشت، طی سال گذشته نزدیک به ۵۹ هزار تن به علت قرار گرفتن در معرض آلودگی هوا جان خود را از دست دادهاند؛ رقمی معادل با مرگ روزانه ۱۶۱ شهروند به صورت میانگین. این تعداد، رقمی تکاندهنده و فراتر از مجموع بسیاری از بیماریهای مهم است و روندی افزایشی نیز دارد. آنچه به ویژه این بحران را نگرانکننده میسازد، نه فقط ابعاد آن، بلکه واقعیت انکارناپذیری است که ریشه در دههها سیاستگذاری شکستخورده، تعویق در نوسازی زیرساختها و بیتوجهی سیستماتیک به سلامت محیطزیست نهفته دارد.
تهران، کلانشهری با بیش از ۱۰ میلیون تن جمعیت، در هفتههای اخیر شاخص کیفیت هوایی بالاتر از ۲۰۰ را تجربه کرده است؛ سطحی که پایتخت را برای تمامی ساکنان در وضعیت «بسیار ناسالم» قرار میدهد. کابینه پزشکیان، در واکنش، اقدام به تعطیلی مدارس و دانشگاهها کرد، بیمارستانها در حالت آمادهباش برای موج اورژانسیهای تنفسی قرار گرفتند، پروازها بهدلیل غلظت بالای مهدود با اختلال مواجه شدند و از شهروندان خواسته شد از حضور در فضای باز خودداری کنند. شدت بحران تا آنجا پیش رفته که مقامات ارشد حکومتی ناگزیر به اذعان به وخامت شرایط شدند و معاون رئیسجمهور اعلام کرد که آلودگی هوای تهران به سطحی تهدیدکننده برای جان انسانها رسیده است.
این وضعیت تنها محدود به تهران نبوده و بحرانی سراسری در تمامی کشور به شمار میرود. از اراک و کرج گرفته تا مشهد، هوا به عاملی خطرناک برای سلامت عمومی بدل شده است. اهواز و اصفهان اکنون به طور مداوم از سطح «خطرناک» آلودگی رنج میبرند که تعطیلیهای مکرر را بر شهروندان تحمیل میسازد، و تبریز با اختلالات مکرر در خدمات شهری مواجه است. هیچ گوشهای از کشور از پیامدهای سوء مدیریت ساختاری رژیم اسلامی در حوزه انرژی مصون نمانده است.
پژوهشگران و متخصصان محیطزیست طی دههها هشدار دادهاند که سطح آلودگی در بسیاری از شهرهای ایران به آستانه «غیرقابل تنفس» رسیده و همزمان، نرخ بستری ناشی از بیماریهای تنفسی بهطور معناداری افزایش یافته است. این بحران نتیجهی تصمیمات آگاهانه و اولویتگذاریهای مشخص نظام حاکم است. جمهوری اسلامی، درآمدهای صادراتی، پروژههای ایدئولوژیک و هزینههای نظامی را بر نوسازی شبکه انرژی و زیرساختهای زیستمحیطی ترجیح داده است. همچنین، بازار خودروی داخلی در انحصار ساختارهایی وابسته به سپاه پاسداران است. این انحصارها با ممنوعیت واردات خودروی باکیفیت، محدودسازی رقابت و تولید گستردهی خودروهای منسوخ با آلایندگی بالا، مستقیما از اقداماتی که به شکلگیری این بحران انجامیدهاند، سود میبرند. میلیونها خودروی فرسوده همچنان در خیابانهای کشور تردد دارند، که بسیاری از آنها فاقد ابتداییترین سیستمهای کنترل آلایندگی هستند. کیفیت سوخت مصرفی نیز بهطور محسوسی پایینتر از استانداردهای جهانی است و میزان بالای گوگرد و نوسان منطقهای آن، بر شدت بحران میافزاید.
هر زمستان، با افزایش تقاضای انرژی، نیروگاهها اقدام به سوزاندن مازوت میکنند، سوختی سنگین و بیکیفیت با گوگرد بالا که احتراق آن موجب تولید حجم بالایی از ذرات معلق خطرناک و افزایش بیماریهای شدید تنفسی میشود. بخش قابل توجهی از صنایع کشور فاقد سامانههای نوین تصفیه و مدیریت انتشار آلایندهها هستند. در شهرهایی که از نظر جغرافیایی محصور و مستعد پدیده وارونگی دما هستند، این آلایندهها میتوانند برای هفتهها در هوا انباشته شوند. در عین حال، طوفانهای گردوغبار که در نتیجه خشکشدن دریاچهها و تالابها و از پی سیاستهای مخرب حکومتی، تشدید شدهاند، بر وخامت بحران کیفیت هوا افزودهاند.
«قانون هوای پاک» مصوب سال ۱۳۹۶ که بهعنوان چارچوبی برای کنترل آلودگی هوا تدوین شد، عملا با اجرای حداقلی مواجه است؛ بهگونهای که صرفا کمتر از نیمی از ۱۷۴ تکلیف آن در میان ۲۳ دستگاه اجرایی به مرحله اجرا درآمده است. با وجود اینکه این قانون شاخصهای آلودگی فعلی را به عنوان یک وضعیت اضطراری نیازمند اقدام مشترک طبقهبندی میکند، نبود هماهنگی مؤثر میان وزارت بهداشت، وزارت نفت، وزارت نیرو و شهرداریها، مانع پیشرفت معنادار شده است. تمرکز اداری و منابع دولتی عمدتا صرف کنترل و سرکوب اجتماعی و پیگیری اهداف ایدئولوژیک شده و مسئولیتهای زیستمحیطی در حاشیه قرار گرفتهاند.
از طرف دیگر، پیامدهای اجتماعی بحران آلودگی هوا نیز گسترده و رو به تشدید است. تهران در سال جاری تنها در تعداد انگشتشماری از روزها هوای پاک را تجربه کرده است. تعطیلیهای مکرر مدارس موجب از دست رفتن زمان آموزشی دانشآموزان شده است. کارگران و کارمندان با تعطیلی ادارات یا اختلال در حملونقل، کاهش بهرهوری و درآمد را تجربه میکنند. خانوادهها ناچارند کودکان را برای روزها در خانه نگه دارند، زیرا فعالیت عادی در فضای باز با خطر جدی همراه است. حتی خروج از خانه، زنان باردار، سالمندان و بیماران قلبی و ریوی را در معرض تهدید جدی سلامت قرار میدهد.
این وضعیت، شاخصهای بارز جامعهای است که تحت فشار زیستمحیطی مزمن قرار دارد، در حالی که واکنش دستگاههای اجرایی به اقدامات مقطعی محدود شده است. محدودیتهای کوتاهمدت ترافیکی، تعطیلیهای موقت و توصیههای کلی جایگزین اقدامات ساختاری مورد نیاز شده است. در نتیجه، عوامل بنیادین بحران از جمله سیستمهای فرسوده انرژی، فقدان مقررات تولید خودرو، صنایع قدیمی، استانداردهای نازل سوخت و نظارت ناکارآمد همچنان بدون پاسخ باقی ماندهاند.
هزینههای اقتصادی این بحران نیز قابل توجه است. برآوردها نشان میدهد که خسارت سالانه آلودگی هوا بیش از ۱۷ میلیارد دلار است؛ رقمی که از طریق کاهش بهرهوری، فشار بر نظام سلامت، آسیب به سلامت عمومی و تعطیلیهای اضطراری تحمیل میشود. با این حال، هزینههای انسانی بهمراتب سنگینتر است: دهها هزار مرگ قابل پیشگیری، صدها هزار نفر مبتلا به بیماریهای مزمن قلبی و تنفسی، و میلیونها کودک در معرض خطر آسیب دائمی ریوی قرار دارند. در یک نظام حکمرانی کارآمد، چنین ترکیبی از خسارت انسانی و اقتصادی، اقدامات ملی اضطراری را به دنبال خواهد داشت. اما در ایران، شرایط، سال به سال بهعنوان پیامد مشهودِ یک حکمرانی ناکارآمد که نتوانسته از مردم ایران محافظت کند وخیمتر میشود.
بحران آلودگی هوای ایران محصول مستقیم سیاستهای کلان جمهوری اسلامی است. دههها سیاستگذاری ناکارآمد و ایدئولوژیک، همراه با فساد ساختاری، فقدان شفافیت، سوءمدیریت مزمن انرژی، سرمایهگذاری ناکافی در زیرساختهای نوین و انرژی پاک، و امتناع از اجرای استانداردهای زیستمحیطی، بحرانی را پدید آورده است که هر سال مرگبارتر میشود.
اگرچه آلودگی هوا به اندازه بحرانهای سیاسی در صدر اخبار قرار نمیگیرد، اما بهمراتب قربانیان بیشتری میگیرد، آن هم به شکلی خاموش. پیامدهای هوای سمی ایران فراتر از مرزهای ملی نیز قابل مشاهده است. وخامت شرایط زیستی، بخشی از جمعیت را به مهاجرت سوق میدهد و فشار فزایندهای بر باقی جامعه وارد میکند؛ امری که ناآرامیهای اجتماعی و واکنشهای سرکوبگرانهی رژیم اسلامی را افزایش میدهد.
این بحران واقعیتی عمیقتر را آشکار میسازد: جمهوری اسلامی نه تنها در اداره یک دولت مدرن ناکام مانده، بلکه فعالانه در حال فرسایش بنیانهای آن است. حکومتی که برای حفظ منافع نهادهای انحصاری فاسد خود و پیگیری ماجراجوییهای ایدئولوژیک، سلامت شهروندان خود را قربانی میکند، نه فقط کارآمدی، بلکه مشروعیت خود را نیز از دست داده است. نظامی که قادر به تأمین ابتداییترین شرط حیات، یعنی هوای قابل تنفس نباشد، آیندهای نخواهد داشت؛ واقعیتی که هم مردم ایران و هم جمهوری اسلامی به خوبی از آن آگاهاند.