ناسیونالیسم ابزاری، خدعهای برای تمام فصول!
ایرج لهراسبی
ناسیونالیسم ابزاری، خدعهای برای تمام فصول!
ایرج لهراسبی
فریدون: ایرج لهراسبی فارغالتحصیل طراحی و تولید نرم افزار از دانشگاه شیراز در مقطع کارشناسی ارشد و همچنین فوق لیسانس علوم کامپیوتر از دانشگاه اوستفولد، هالدن نروژ است. او پژوهشگر حوزه هوش مصنوعی و علوم داده است و به عنوان یک کنشگر اجتماعی در حوزههایی همچون حقوق بشر و توانمندسازی جوامع حاشیهنشین فعالیت میکند. در این یادداشت برای «فریدون» او به تحلیل رفتار جمهوری اسلامی در استفاده ابزاری از نشانههای ناسیونالیستی طی نزاع اخیر با اسرائیل میپردازد.
۲۹ تیر ۲۵۸۴ (۱۴۰۴)
«ناسیونالیسم ابزاری» حربهی نخنما شدهی رژیم در وانفسای بحران و تهدید است. تجربه چهار دهه گذشته نشان داده که هرگاه جمهوری اسلامی احساس خطر کرده، بر خلاف اصول ایدئولوژیک مبتنی بر جهانوطنی اسلامی خود، به اقتضای موقعیت، موقتا علم اسلام را فرو نهاده و درفش کاویانی بر سر نیزه کرده است. پیامدهای جنگ اخیر جمهوری اسلامی و اسرائیل و رویکرد دوباره رژیم به این مکانیزم دفاعی، ضرورت واکاوی جنبههای مختلف آن را برجسته مینماید.
خامنهای پیشتر در نماز عید فطر، آشکارا از «ریزش نیروها» و «بروز ناآرامی داخلی» ابراز نگرانی کرده بود. موج تبلیغات ملیگرایانه و تحریک احساسات ملی در رسانههای حکومتی و فضای مجازی طی نزاع اخیر با اسرائیل، با همراهی غیرتمندانه طیف «اصلاحطلب» و اپوزیسیون صادراتی، واکنشی سازمانیافته به همین نگرانی است؛ تلاشی برای مهار موج ریزش و مقابله با کارزارهایی نظیر «همکاری ملی» که بر فاز عملی براندازی تمرکز دارند.
این اولین بار نیست که رژیم به چنین ترفندی متوسل میشود. در طول حیات خود، در بزنگاههایی خاص، هر گاه که نظام در تأمین مشروعیت یا پیشبرد اهداف خود دچار تنگنا شده بود، شاهد چرخشی مقطعی و بهرهبرداری گزینشی از مؤلفههایی از هویت ملی بودهایم. عناصری که در شرایط عادی، در تعارض با گفتمان رسمی حکومت قرار دارند. این استفاده ابزاری، بخشی از ماهیت فرصتطلبانه نظام در نسبت با ایرانگرایی را روشن میسازد.
گرفتن ژست ملیگرایانه و تشبّث به عناصر غیراسلامی هویت ایرانی، حکایت پوستین وارونه بر تن کردن رژیمی است که بنمایه ایدئولوژیک و چارچوب راهبردی خود را از اندیشههای جهانوطنی اسلامی اخوانالمسلمین و نگرش موعودگرایانه معطوف به برپایی حکومت جهانی شیعه، گرفته است. نظامی تمامیتخواه و ایدئولوژیک که، بر اولویت مطلق آرمانهای جهانوطنی اسلامی نسبت به منافع ملی تأکید میکند، هویت تاریخی ایران را یا انکار میکند یا در چارچوب مذهبی مصادره به مطلوب میکند، مشروعیت سیاسی را انحصارا به ولیفقیه یا امام معصوم پیوند میزند و نقشی تهاجمی برای نظام در سیاست بینالملل قائل است. برساختههایی چون «امت واحده»، «جهان اسلام»، «استکبار غرب»، و صورتبندی آخرالزمانی از نبرد تاریخی خیر و شر با تمرکز بر موضوع فلسطین، از جمله کلیدواژههای متواتر و محوری در گفتمان ساختار مزبور هستند.
تلقی و رویکرد نظام به موجودیت و هویت «ایران» از آغاز، در قالب همانند سازی اوضاع کشور با وقایع صدر اسلام، بازتابی صریح در کلام خمینی دارد. در این نگرش، ایران نه بهعنوان یک کشور مستقل با هویتی تاریخی و تحت مسؤولیت نظام سیاسی مستقر، بلکه بهمثابه غنیمتی مشروع در دست فاتحان مسلمان، ذیل احکام فقهی ناظر به «بلاد مفتوحه»، و پایگاهی برای صدور انقلاب و گسترش حکومت جهانی اسلام تلقی میشود.
نگرش بنیادین فوق، طی نزدیک به نیمقرن همواره نصبالعین الگوی حکمرانی و مدیریت سرزمینی جمهوری اسلامی بوده است. ویژگی بارز این مدل حکمرانی، تعارض ماهوی آن با منافع ملی بوده و حاصل آن مجموعه درهمتنیدهای از بحرانهای ساختاری است که در همه عرصههای حیاتی، کشور را به ورطه ورشکستگی کشانده است. در این بستر، سیاستهایی نظیر خودکفایی کشاورزی، میلیتاریزه کردن کشور، پروژههای موشکی و هستهای، گسترش نیروهای نیابتی و مداخلات منطقهای، به بهای نابودی سرمایهها و منابع ملی، نه بر اساس مصالح کشور، بلکه صرفا برای تضمین بقای حاکمیت و پیشبرد توهمات ایدئولوژیک و روانپریشانه رهبران رژیم پیگیری شده است. این همه، ایران امروز را کاملا واجد توصیف «کشوری تحت اشغال بیگانه» میسازد.
جنگ خودخواسته رژیم با اسرائیل، بار دیگر تضاد بنیادین میهنپرستی و حمایت از فرقه حاکم را به عرصه نظر عمومی کشانده است. اگرچه رژیم همه ظرفیتهای خود را در کاربست دوباره حربه ناسیونالیسم ابزاری بسیج کرده است، موفقیت مشهودی در جلب همدلی جامعه نداشته و تنها دستاورد آن همنوایی جریانی از افراد و گروههای خاص بوده است. از منظر سیاسی، چهرههای شاخص این جریان را عمدتا میتوان در طیف «اصلاحطلبان»، معدودی از ناسیونالیستهای اسرائیلستیز و شووینیستها، و اپوزیسیون صادراتی مشاهده نمود. از لحاظ تیپشناسی اجتماعی هم، این افراد بیشتر در صف چهرههای رسانهای، سلبریتیها و اینفلوئنسرها، و وابستگان رژیم در خارج قرار دارند.
در ریشهیابی زمینههای روانی عینیت و فعلیّت یابی ناسیونالیسم ابزاری میتوان به نوعی خاص از احساسات ملیگرایانه و هویتطلبی کور تحت عنوان «ملیگرایی قشری» اشاره کرد. ملیگرایی قشری را میتوان پدیدهای مرکب از واکنشهای هویتی، ناامنی روانی، و بهرهبرداری سیاسی دانست که در بزنگاههای سیاسی–اجتماعی، هم از سوی حاکمیت و هم توسط برخی اقشار جامعه، فعال میشود. این گرایش بیش از آنکه از یک بنیان نظری یا فلسفه سیاسی منسجم برخوردار باشد، بر نوعی احساسات واکنشی، سادهسازی هویت ملی، اقتدارطلبی، و نوستالژیهای تاریخی استوار است.
وضعیت اسفناک کنونی ایران ثمره اشغال توسط فرقهای جنونزده، عمیقا فاسد، و بیگانه با هویت و منافع ملی است که در طول قریب به نیم قرن، ایران را ، به تمامی، برای ارضای عقدههای ایدئولوژیک و روانپریشانه، و منافع حقیر خود، «مصرف» کردهاند. ناسیونالیسم ابزاری، خدعهای درآمده از آستین پرمکر رژیم ایرانستیز برای سرپوش نهادن بر این حقیقت عریان بوده، و با هدف القای اینهمانی نظام و ایران، بر تحریک عواطف میهندوستانه جامعه، و شعارهایی چون «اتحاد در برابر دشمن خارجی»، «حفظ تمامیت ارضی»، یا «مخالفت با دخالت خارجی»، تمرکز دارد.
دوگانهی پیش روی رژیم؛ تسلیم بیقیدوشرط، یا ادامه جنگ تا انهدام کامل، فرصتی بیسابقه برای تغییر سرنوشت ایرانیان فراهم کرده است. تجربهی انباشته ملت ایران، از دوم خرداد تا جنبش «زن، زندگی، آزادی» گواهی است خونین بر اینکه، اصلاح از درون این نظام ممکن نیست و برانداختن جمهوری اسلامی، تنها راه برونرفت از انسداد سیاسی ساختاری و بحرانهای فزاینده است. تاریخ معاصر نیز گواه آن است که شکست حکومتهای استبدادی در جنگهای خارجی، میتواند به نظم دموکراتیک جدیدی بینجامد؛ همانگونه که در آلمان، ایتالیا، ژاپن، و عراق رخ داد.
در شرایطی که جمهوری اسلامی با انحصار قدرت و سرکوب سازمانیافته، امکان تغییر از درون را مسدود کرده است، ترویج و پافشاری بر ایده عقیم نصیحت و تشویق رژیم به برگزاری رفراندم، یا به عبارتی «خود اسقاطی»، تنها تلاشی مزوّرانه برای به بیراهه کشاندن جریان براندازی است. در این بستر، تابوانگاری حمایت بینالمللی از مبارزات مردم ایران، از کارکردهای محوری ناسیونالیسم ابزاری میباشد.
و دست آخر اینکه، استمرار جمهوریاسلامی بزرگترین تهدید برای یکپارچگی ارضی، اجتماعی، و سیاسی ایران است. ایستادن در کنار چنین سیستمی، به هیچ روی قابل توجیه نیست. آنکه امروز تحت عنوان «دفاع از میهن و حاکمیت ملی در برابر دشمن خارجی» در کنار رژیم میایستد، نه وطنپرست، بلکه، همدست و شریکجرم جمهوری اسلامی محسوب میشود.