خیانت فمینیسم چپ ایرانی
سارا ارسالی
خیانت فمینیسم چپ ایرانی
سارا ارسالی
۱ اسفند ۲۵۸۳ (۱۴۰۳)
فریدون: سارا ارسالی دکتری خود در رشتهی شیمی را از آلمان اخذ کرده است. او که اکنون به عنوان پژوهشگر علوم داده در یک شرکت آلمانی - هلندی مشغول به کار است، در حوزه مسائل ایران نیز قلم میزند و به عنوان کنشگر سیاسی در دفتر «حقوق شهروندی» در حزب «ایران نوین» مشغول به فعالیت است.
فمینیست چپگرای ایرانی وامانده و ناهمگون با جامعه گویی در شور خودنمایی بیپایان بی آنکه از گذشتهی درخشان ایران و ریشههای تمدنی آن چیزی بداند مدام در تلاش است بانگ برآورد که «من هستم مرا ببینید»! او نه تنها نمیداند فمینیسم چیست و میراث آن چیست بلکه اصولا درک درستی هم از گستردگی و رویکردهای آن ندارد. فمینیسم در ذات خود فراتر از حقوق زنان است و در بزنگاههایی شامل آزادیهایی میشود که مردان هم زیر بار قوانین سنتی از دست دادهاند. افزون بر این فمینیست بودن تنها به زن بودن محدود نمیشود بلکه مردها نیز میتوانند در دایرهی فمینیسم جای گیرند. چنانکه دو پادشاه پهلوی و شاهزاده رضا پهلوی نیز در همین دسته میگنجند.
اما این چپگرایان سرگشته گمان میبرند با نوچهپروری و نگاه از بالا به پایین به زنان و گاه حتی نگاه مردستیز میتوانند برای حقوق زنان ایران بجنگند. از دیدگاه آنها اگر کسی کاملا با معیارهایشان همسو نباشد، نه تنها حمایتی دریافت نخواهد کرد بلکه ممکن است تبعیض ناشی از زن بودن بر او تحمیل شود.
اما این در حالی است که در ایران معاصر فمینیسم یک خاستگاه ملیگرایانه دارد. زنان در مبارزات مشروطیت فعالانه حضور داشتند و سازمانهای زنان متعددی را - هرچند پنهان - شکل دادند. این جنبش زنان در آن دوران جزئی از جنبش بزرگ ملی ایران با هدف حفظ استقلال و کوتاه کردن دست عوامل بیگانه بود که در میان شعلههای شور و عِرق ملی میسوخت؛ برای نمونه در آذربایجان زنان در لباس مردانه با مخالفان مشروطه جنگیدند و حتی برخی زنان با تپانچه راهی مجلس شدند تا برای حفظ حیثیت ملی و تمامیت ارضی ایران روبروی نمایندگانی بایستند که تسلیم خواستههای روس شده بودند اما در نهایت علیرغم این همه فداکاری در قانون اساسی مشروطهی ۱۲۸۵ بسیاری از حقوق زنان به آنها داده نشد؛ چرا که در آن زمان اراده برای اعطای حقوق زنان از سوی جامعه و حکومت برجسته نبود؛ با این حال تاریخ گواه است که در دوران طلایی دودمان پهلوی حقوق بسیاری به زنان اعطا شد زیرا پادشاهان پیشروی پهلوی ارادهی واقعی برای پیشبرد حقوق زنان داشتند.
با این وصف چرا فمینیستهای امروز چشم بر وضعیت نسبتا مطلوب زن در دوران پهلوی بستهاند؟ گویی در تاریخ آنها اساسا بیش از ۵۰ سال حکمرانی پهلوی وجود ندارد! چگونه میشود فمینیستی این حجم از پیشرفت و دستاورد در مدت زمانی کوتاه و با توجه به شرایط آن روزگار را نه تنها نادیده بگیرد بلکه انکار هم کند؟ مگر نه این که جوهرهی فمینیسم دفاع از حقوق زنان است؟ چگونه فمینیست چپگرای دوران پهلوی چنین بیپروا دستاوردهای زنان زمان خود را نادیده میگیرد و علیه بنیانگذاران آن پیشرفتها شورش میکند؟ و متاسفانه برخی از آنان عملا همدست ارتجاع سرخ و ارتجاع سیاه در روی کارآوردن رژیم زنستیز جمهوری اسلامی میشوند و به زنان خیانتی تاریخی میکنند؟
امروز تاریخ در حال تکرار است؛ زنانی با احساسات ملیگرایانه و با بانگ پرشور «زن زندگی آزادی / مرد میهن آبادی» دوشادوش مردان به خیابانها میآیند چرا که به درستی میدانند در کشوری تحت نوع رژیم آپارتاید شیعی و دور از مسیر پیشرفت، حقوقشان تأمین نمیشود. آنها بر این باورند که آزادی کشور در اولویت است زیرا بدون رهایی از اندیشهی پنجاهوهفتی نمیتوان حقوق از دست رفته را باز پس گرفت.
در این میان فمینیست چپگرای ایرانی که ترجمه متون غربی با دههها تاخیر اولویت او شده با توهم برتری همچنان در پی تخریب زنان ملیگرای ایران و انکار دستاوردهای درخشان دوران پهلوی است. برای او باور این واقعیت دشوار است که زن ایرانی نخست خود را شهروندی مدرن میداند و سپس زن. برای او سخت است پذیرفتن این حقیقت که نیکاها و حدیثها در کنار حمیدرضاها و مجیدرضاها و ابوالفضلها برای مام میهن، پرچم و آزادی نام خود را جاوید میسازند. پذیرش یگانگی ما فارغ از جنسیت و قومیت برای آنها دشوار است؛ از همین رو پیایی به نهادهای پایدار و یکپارچهای همچون خانواده میتازند. این حجم از نفرت، خیانت و حسادت، از کجا میآید؟
ما زنان ایرانگرا نه تنها مردان را نفی نمیکنیم بلکه بر کمک و همدلی آنها حساب میکنیم؛ چه امروز در میانهی مبارزه و چه فردا برای اعتلای میهن و بازپس گیری حقوق شهروندی از دست رفتهی همهی ایرانیان. ما زنان سرزمین ایران حتی گوناگونی سلیقههای خود را نیز نفی نمیکنیم چرا که حقوق زنان را برای همه زنان خواستاریم. سعادت ما در گرو سعادت کشور ماست و سعادت کشور بر پایهی همزیستی و رقابت سالم بنا میشود.