آوار پست‌مدرن 

بخش نخست


البرز زاهدی

البرز زاهدی

فریدون: البرز زاهدی، متولد ۱۳۶۴ و دانش‌آموخته کارشناسی ارشد علوم سیاسی از دانشگاه تهران است. او در دهه ۸۰ خورشیدی از هموندان گروه «دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال دانشگاه‌های تهران» و از اعضای هیئت تحریریه نشریه دانشجویی و تأثیرگذار «تلنگر» بود. از او، علاوه بر نقدهای سینمایی و متون ادبی در نشریات مکتوب، یادداشت‌ها و تحلیل‌هایی در حوزه جامعه‌شناسی سیاسی و تاریخ تحولات ایران منتشر شده است. مقاله «آوار پست‌مدرن» در دو بخش ارائه خواهد شد. این بخش نخست مقاله است و به شناسایی بنیادهای مفهومی پست‌مدرنیسم می‌پردازد.


پاییز ۲۵۸۳ (۱۴۰۳)

درآمد 

در این مقاله، نگارنده در پی آن است که تاثیرات فرهنگ و اندیشه پست‌مدرن در جامعه و سیاست ایران طی دو دهه اخیر را مرور و نقد کند. در همین راستا، در بدو امر به تعریف مفهوم «پست‌مدرنیته» و جنبه‌های گوناگون در سطح جهانی و روایتی مجمل از تاریخ آن می‌پردازد و سپس، ورود و نمود شاخص‌های «پست‌مدرنیته» در ایران و ایرانیان را مورد واکاوی قرار می‌دهد. 

متن مدعی‌ست گسترش امواج پست‌مدرنیسم در ایران بیش از سایر جوامع و خصوصا جوامع دموکراتیک و غربی، تاثیرات ویرانگر و مخربی داشته و خواهد داشت و در عمل، به تعمیق بحران «ناهم‌زمانی تاریخی» و پرورش یک خرده‌فرهنگ در طبقه متوسط جدید ایران انجامیده که میان واقعیتی که در آن زیست می‌کنند و درک و تخیلاتشان از آن تفاوتی بسیار حاکم است. نتایج سیاسی، فرهنگی و فکری که از نشت این تحولات جهانی به ایران به دست می‌آید تنها محدود به این دوران و شرایط استثنایی که «حکومت آخرالزمانی» برآمده از انقلاب سرخ و سیاه بر سرزمین‌مان حاکم کرده نیست و می‌تواند دامن‌گیر آینده میهن نیز باشد. 

در نتیجه، شناخت و نقد دقیق‌تر آنچه در جهان و ایران در حال وقوع است برای اهالی سیاست و اهل نظری که دل در گروی ایران دارند ضروری است. نهایتا با توجه به مبسوط و مفصل بودن این بحث، بر آن شده‌ام تا این یادداشت را در دو بخش مکتوب و مهیا کنم. بخش نخست، به ریشه‌ها و مبانی این مفهوم و توصیف جهان در چنبره «پست‌مدرنیسم» برآمده می‌پردازیم. در بخش دوم، به تاریخچه و نتایج و اثرات این رویکرد بر بخش قابل‌توجهی از تیپ اجتماعی روشنفکران، دانشجویان و هنرمندان خواهیم پرداخت که خود روایتی مفصل و حیاتی است.


پست‌مدرنیسم: چیستی، تاریخچه و تاثیرات جهانی آن

 آن‌چه امروز «پست‌مدرنیته» خوانده می‌شود را نمی‌توان در قالب تعریفی ساده و تک‌بعدی و با دادن آدرس دقیق بازگو کرد. این البته تنها ویژگی «پست‌مدرنیسم» نیست و همین مناقشات و چالش‌ها درباره «مدرنیسم» نیز قابل مشاهده است. با این حال، ما در این مجال با «پست‌مدرنیته» به عنوان یک عصر و در قالب مجموعه‌ای از تفکرات، سوگیری‌ها، ارزش‌ها و هنجارها سروکار داریم. پست‌مدرنیته را می‌توان جریانی زیستی و فکری دانست که بذر آن در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم و به صورت جریانی فلسفی و هنری کاشته شد. ناامیدی از بلندپروازی‌های روشنگری قاره‌ای و خوش‌بینی رمانتیک محصول انقلاب فرانسه که پس از دو جنگ جهانی مهلک و ویران‌گر مجالی برای ماجراجویی‌های فکری قاره‌ای‌ها باقی نگذاشته بود، از یک سو و از سوی دیگر، مواجهه روشنفکران، فلاسفه و هنرمندان قاره‌ای با جهنم سوزان مارکسیسم‌لنینیسم و انقلابی‌گری مارکسیستی که به‌نوعی تداوم طبیعی رویاپردازی‌های انقلاب فرانسه بود به یک دگردیسی عظیم منتج شد.

از همان سال‌های ابتدایی پس از جنگ دوم جهانی، بار دیگر فرانسوی‌ها بر آن شدند تا از چراغ جادوی فرهنگ و اندیشه مالوف خود، غولی دیگر را برابر تجربه‌گرایی محافظه‌کارانه یا همان لیبرالیسم آنگلوساکسونی علم کنند. علیرغم مقاومت ابتدایی روشنفکران و هنرمندان قاره‌ای، سرانجام واقعیت‌های مهیب و جهان‌سوز مارکسیسم روسی بر جهان عیان شده بود و «صادراتی‌»ها (۱) و سربازان ایدئولوژیک مقیم جوامع غربی از واقعیت شکست خورده بودند. وقوع دو جنگ جهانی نیز نشان داده بود که این نگاه شبه‌دینی و خوش‌بینانه که انسان را موجودی بی‌گناه، اشرف مخلوقات و مانند لوحی سپید می‌‌فهمید نسبتی با تجربه بشری ندارد و این روایت که اگر به انسان «آگاهی» ببخشیم او دوباره بهشت  و دوره‌ی پیش از گناه نخستین را تجربه می‌کند دود و خاکستر شد.(۲) 

چنین بود که در سطوح فلسفی و هنری، به آرامی جریانی تازه پدیدار شد. عمدتا بنیان‌گذاران پست‌مدرنیسم در اندیشه سیاسی را «ژاک دریدا»، «میشل فوکو» و «فردینان دوسوسور» می‌دانند که هر سه، فرانسوی‌ یا فرانسوی‌زبان هستند. با این حال، بسیاری نیز ریشه اندیشه‌های ایشان را در آرای فلاسفه آلمانی مانند «نیچه»، «هگل» و «هایدگر» جستجو می‌کنند. اگر بخواهیم به صورتی مجمل و به عنوان مقدمه‌ای ضروری، اصول کلی اندیشه «پست‌مدرن» را توضیح دهیم باید مروری کلی بر هسته‌های مفهومی آرا و آثار پدران فکری این جریان داشته باشیم. 

پست‌مدرن‌ها سعی کردند تا پایه‌های اساسی اصول مدرنیته را نقد و در مواردی، نفی کنند. ایشان بیش از همه، بنیان «تجربه» را به عنوان زیربنای «عقلانیت» مورد حملات فکری خود قرار دادند. «میشل فوکو» معتقد بود اساسا بسیاری از نهادها و ارزش‌های تمدن مدرن نه براساس بنیادهای برآمده از عقلانیتی جهان‌شمول یا تجارب و ضرورت‌های برآمده از دل آن‌ها بلکه براساس شبکه‌ای از روابط قدرت شکل گرفته است. درواقع آنچه ما معرفت و یا محتوای عقلانیت می‌دانیم زاییده «قدرت» است و بس. برای فهم ریشه‌های امور و مفاهیم و نهادها باید به عقب بازگردیم و رد پای منافع، تضادهای اجتماعی و سیاسی و شبکه قدرت شکل‌گرفته در طول تاریخ را جستجو کنیم. ژاک دریدا بر این باور که بود اساسا ما چیزی به نام «عقلانیت» جهان‌شمول و نتیجه‌ی منطقی آن - روایاتی که محصول خشت روی خشت گذاشتن  تمدن بشری در اعصار مختلف تاریخ است - را نباید معتبر بدانیم. به طور کلی و در بیانی ساده‌تر، از دید دریدا آن‌چه اصالت دارد نه «تاریخ» به مثابه بستر تمامی ادراکات آدمی و هستی اجتماعی ماست و نه «عقل» در معنای یونانی‌‌اش که مورد تاکید فلاسفه گوناگون از ارسطو تا اشتراوس بوده است. محور اصلی در ادراک بشر را باید در «زبان» جستجو کرد. نیای فکری او که مهم‌ترین متفکر جریان «ساختارگرایی» است، «سوسور» زبان‌شناس بود که درکی متفاوت و انقلابی از رابطه میان «دال» و «مدلول» داشت. (۳) به‌ هرروی، این دگرگونی نتیجه‌ای بسیار عظیم داشت و آن زیر سوال بردن کلیه روایت‌های کلانی بود که انگاره‌های عصر مدرن و تمدن لیبرال بر آن‌ها استوار بود. دریدا برتری هر تفکر و منطقی را بر دیگری ناممکن می‌دانست. او معتقد بود «چیزی بیرون از زبان وجود ندارد» و «زبان امری مصنوع و برآمده از نوعی چینش برآمده از اراده‌‌ برتر قدرت است». (۴) با چنین تفکری، طبیعتا می‌شد چنین نتیجه‌گیری کرد که تفاوتی میان فاشیسم، کمونیسم، بنیادگرایی و لیبرالیسم وجود ندارد. ایده‌ها بر دیگری برتری ندارند و آن‌چه یکی را بر دیگری غالب می‌کند صرفا بالادستی و برتری ابزارهای روایت‌سازی یک دیسکورس یا گفتمان بر گفتمانی دیگر است. 

بر پایه همین انگاره‌ها بود که متفکری دیگر در آن سال‌ها خشتی دیگر بر خشت این جریان گذاشت. «ادوارد سعید»، نویسنده و متفکری آمریکایی و مسیحی بود که یک رگه‌اش مصری و یک‌رگه‌اش با واسطه، فلسطینی بود. او البته از میان این هویت‌های چندگانه میل داشت تا خود را فلسطینی معرفی کند. (۵) سعید با استفاده از آموزه‌های فوکو و دریدا، نظریاتی را تبیین کرد که در آن‌ها تمدن غربی، از ابتدا، «شرق»، تمدن «شرقی» و تمامی ویژگی‌هایش را خود و از نگاه غربی خویش تعریف کرده‌اند تا به واسطه‌‌ی آن بتوانند تعریفی از هویت غربی خود ارائه کنند. او بسیاری از متفکران بزرگ تمدن غربی از یونان باستان تاکنون، از افلاطون و ارسطو تا کانت، مارکس، مونتسکیو و جان لاک را به «اروپامحوری» و تفکراتی این‌چنین متهم می‌کرد. سعید در کتاب «شرق‌شناسی»اش که سنگ‌بنای یک جریان و بعدها، رشته‌ای دانشگاهی به همین نام شد، علاوه بر اندیشه مدرن و تمدن غربی، بسیاری از روشنفکران شرقی را که در جوامع خویش به سختی و با هزینه فراوان در پی نوسازی و رهایی از عقب‌ماندگی تاریخی بودند را دچار توهم و ازخودبیگانگی‌ای می‌دانست که به باور او برآمده از پذیرش همین روایات شرق‌شناسانه به جای «واقعیت» بود. بعدتر، «شرق‌شناسی» یا «اورینتالیسم» در حوزه‌های گوناگون گسترش پیدا کرد و امروزه در قالب «مطالعات پسااستعماری» در بسیاری از دانشگاه‌های علوم انسانی آمریکا و اروپا و در بستر مطالعات خاورمیانه و جوامع اصلی، تبدیل به جریانی اصلی شده است.  

نهایتاً، بر اساس این مفروضات اساسی بود که اندیشه و رویکرد پست‌مدرنیستی در حوزه‌های گوناگون، بر پایه چند اصل اساسی شکل گرفت و گسترش یافت:

● بی‌طرفی نسبت به ارزش‌ها و هنجارهای گوناگون در جوامع مختلف، چه ارزش‌ها و هنجارهای جوامع متمدن اروپایی و چه ارزش‌های اجتماعات بدوی و دورمانده از تمدن در جنگل‌های آمازون.

● جایگزینی روایت‌ها به جای واقعیت‌های عقلانی، به‌گونه‌ای که روایت‌ها نقش محوری در فهم و تفسیر جهان ایفا کنند.

● شکل‌گیری هویت‌گرایی و واگرایی هویتی دائمی در جامعه، که در تضاد با وضعیت جامعه مدرن قرار دارد؛ جامعه‌ای که از مهم‌ترین ویژگی‌های آن، همگرایی توأم با پویایی بود.

● تبدیل دنیا به یک سوپرمارکت فرهنگی، جایی که هر آموزه، سنت یا عنصری قابلیت عرضه و انتخاب پیدا می‌کند.

● ستیز با انواع نخبه‌گرایی و شایسته‌سالاری، که از محصولات مدرنیته، رشد علم و نیاز به تخصص بودند.

● تغییر مرکز ثقل سیاست از تضادهای اقتصادی به مسائل فرهنگی و پست‌ماتریالیستی، به‌گونه‌ای که مسائل هویتی و فرهنگی جایگاه پررنگ‌تری پیدا کرده‌اند (۶)


پست‌مدرنیسم، بوبوها و چپ نو

به موازات رشد روایت‌های پست‌مدرنی، و به مرور زمان پس از سقوط قابل‌پیش‌بینی امپراطوری سرخ شوروی، آرمان‌گرایی و زیست متکی بر ریاضت‌کشی انقلابی و تلاش برای چیرگی رویا بر واقعیت جای خود را به الگویی تازه از افق‌های زیستی داد. در واقع، ترکیب ایده‌های پست‌مدرنی که از طریق موسیقی و هنر به زندگی روزمره افراد وارد شده بود، با دگرگونی‌های زندگی چپ‌گرایانه، به نوعی سبک زندگی آلترناتیو ختم شد. برخلاف جوامع جهان سومی در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی، که شکل‌های جدیدی از مارکسیسم متاثر از مائوییسم و کاستروییسم به صورت جریان‌های تروریستی و مسلحانه در میان جوانان سرگردان بین روستا و شهر، آکنده از کینه‌ورزی و خیال‌پردازی، پدیدار می‌شد، ماجرا در غرب شکلی متفاوت به خود گرفت.

در آمریکا و اروپای دهه ۶۰، همزمان با رشد تفکرات پست‌مدرنی در دانشگاه‌ها، با نوعی انقلاب جنسی، لذت‌طلبی و - آنچه توسط متفکران همین جریان «تقلا برای رهایی لیبیدو» نامیده می‌شد - روبرو بودیم. تقاطع جریانات مارکسیسم، پست‌مدرنیسم و رواقی‌گری پس از رونق اقتصادی و تولید انبوه در این جوامع به حوادثی مانند «می ۶۸» و جنبش‌های مشابه در آلمان و آمریکا ختم شد. پس از این حوادث، نوعی هویت نوپدید شکل گرفت که نهایتا در نوع سبک زندگی ظهور داده شد. این جریانات در دهه ۹۰ میلادی و پس از فروپاشی شوروی، جلوه‌ای نوین یافتند. حضور تحصیل‌کردگان دانشگاه‌های مطرح آمریکایی که در جوانی این سبک زندگی را تجربه کرده بودند در جایگاه مدیران و نیروهای کار زبده، به پدیده‌ای تازه انجامید که بعدها «دیوید بروکس» آن را «پدیده بوبوئیسم» نامید. (۷) بروکس به جنبه‌های رفتاری و فکری این تیپ جدید می‌پردازد. تیپی که از یک سو، به «هیپی»ها و «پانکی‌»ها متصل می‌شود و از سوی دیگر، به تیپ اجتماعی «یاپی‌»ها که در چند شهر اصلی ایالات متحده در دهه ۹۰ دست بالا را در شرکت‌ها و «استارت‌آپ‌»های نوپدید پیدا کرده بودند. 

بوبوها از یک سو محصول فرهنگ و انگاره‌های پست‌مدرن بودند؛ آن‌ها نه تنها دستاوردهای دوران مدرن را ارج نمی‌نهند، بلکه خود را در تقابل با هر یک از این نهادها، ارزش‌ها و سلسله‌مراتب تعریف می‌کنند. این تیپ که بیش از همه نمود آن در «ایالات متحده» بوده، درگیر نوعی «کلبی‌مسلکی»، «خوش‌باشی»، فردگرایی «افراطی» و اولویت دادن لذت به مسئولیت هستند. اما این تمام ماجرا نیست. آن‌ها برخلاف هیپسترها اصرار دارند که در میدان سیاست حضور داشته باشند و از قضا پای خود را در کفش جریاناتی می‌کنند که پس از بی‌آبرو شدن کمونیسم برای مدتی از صحنه حذف شده بودند. آن‌چه برای ایشان اهمیت دارد دو عنصر «نمایش اجتماعی» و «زیست محفلی» است. عمده‌ی ایشان ثروتمند هستند. به واسطه پرداختن به پدیده‌های فرهنگی و هنری، خود را برتر از توده مردم می‌پندارند و سطح تحصیلات و گذشته دانشگاهی‌شان در این خودبرتربینی به ایشان کمک می‌کند. اگرچه ثروتمند هستند اما برای ایجاد حس تمایز سعی می‌کنند تا الگوی مصرف خود را تغییر دهند پس «لباس‌های دسته‌دوم» می‌خرند، آرایشی متفاوت دارند و از محصولات «اگزاتیک» و «غریب» (مثلا پوشش‌های سرخپوستان، مردم آفریقا و خاورمیانه و ...) استقبال می‌کنند. (۸) مهم‌ترین مسأله، تمرکز آن‌ها بر ثبات مالی، پس‌انداز و درآمد کافی است که به‌طور هم‌زمان هم آن‌ها را در جایگاه برتر مالی قرار داده و هم در عرصه فرهنگ و روایت‌سازی، به موقعیتی فرادست می‌رساند. 

در واقع، نمود ایده‌ها و آموزه‌های پست‌مدرن در حوزه سبک زندگی آمریکایی، به رشد چشمگیر این تیپ اجتماعی منجر شده است. دیوید بروکس به تظاهرات بوبوها در نیویورک و شهرهای مختلف این کشور در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی اشاره می‌کند و آن را از نخستین جلوه‌‌های پیوند میان سیاست و سبک زندگی تیپ اجتماعی نوینی می‌داند که در دهه‌های بعدی، فضاهای مختلف اقتصادی، رسانه‌ای و فرهنگی را به تصرف خود درآوردند. چند سال پیش و در جریان ناآرامی‌هایی که به «زندگی سیاهان اهمیت دارد» شهرت یافت، با جلوه‌ای متحول‌شده از «بوبو»ها مواجه شدیم. در یک مورد تحقیقی، پژوهشگران با بررسی مشخصات نمونه‌ای از معترضان در این جنبش که خود را «آنتی‌فا» یا «دشمنان فاشیسم» معرفی می‌کنند مشخص شد در این اعتراضات بیشترین تعداد شورشی‌ها از سه دهک بالای اجتماعی بوده‌اند. سفیدپوستان دو برابر رنگین‌پوستان در این اعتراضات شرکت داشته‌اند و بخش قابل‌توجهی از آنان علیرغم داشتن سن بالای ۳۰ سال، هنوز با خانواده‌هایشان زندگی می‌کنند. (۹)

با توجه به این دگرگونی‌ها و پیوند میان فرهنگ پست‌مدرن و سبک زندگی «بوبو» می‌توان گفت مهم‌ترین نمود و تأثیر این پدیده را باید در سطوح سیاسی و اجتماعی جستجو کرد. این دگرگونی‌ها با تحولات تکنولوژیکی از اوایل دهه ۹۰ میلادی شتاب گرفت و اهمیت آن را دوچندان کرد. ظهور و گسترش اینترنت و انقلاب‌های پیاپی ارتباطی، سطح و شدت تبادل داده‌ها و محتواها را به‌کلی متحول ساخت. بدون در نظر گرفتن این دگرگونی‌ها که هم‌زمان با دوران اقتصادی پساملی پیش رفته است، نمی‌توان به توصیف و شناخت دقیق شرایط سیاسی و فکری حاکم بر جوامع نوین و طبقه متوسط جهانی پرداخت. 

پس از انقلاب «گوشی‌های هوشمند»، بخش عظیمی از مردم جهان به‌طور هم‌زمان هم مخاطب و هم تولیدکننده محتوایی شده‌اند که موضوعات و جهت‌گیری‌های آن، به‌طور چشمگیری از انگاره‌های پست‌مدرن حاکم بر طبقات برتر و نوین در اروپا و آمریکا تأثیر می‌پذیرد. اگر رسانه‌های جمعی در میانه قرن بیستم و در اوج جنگ سرد با تمامیت‌خواهی سرخ، مهم‌ترین سنگر دفاع از ارزش‌های غربی و آزادی بودند، اکنون هر روز بیشتر از گذشته به میدانی بدل شده‌اند که گعده‌ها و جریان‌های پست‌مدرن از آن برای دشمنی با آزادی و جهان آزاد استفاده می‌کنند. رسانه‌ها بازتاب‌دهنده امواج شبکه‌های اجتماعی هستند، شبکه‌هایی که بسان اسب تروای لیبرالیسم و دستاوردهای بشری آن عمل می‌کنند. 

در نتیجه، با وارونگی شگفت‌انگیزی در واکنش‌ها و رویکرد روشنفکران و طبقه متوسط جدید (در معنایی غیراقتصادی و وبری) نسبت به پیرامون خود مواجه می‌شویم. در این فضای پست‌مدرن، پافشاری بر ارزش‌های تاریخی لیبرالی و غربی و مقابله با خطر بنیادگرایی اسلامی به‌عنوان نوعی «برتری‌طلبی استعماری» معرفی می‌شود و تأکید بر ارزش‌های لائیک، به‌زورگویی و تحمیل «راست‌گرایان» تعبیر می‌گردد.

 در واقع، عقب‌نشینی جامعه غربی از ارزش‌های پایه‌ای خود، به نوعی پهن کردن فرش قرمز برای خطرناک‌ترین ایده‌ها و رفتارهاست. نهادها و سنت‌های تاریخی تمدن غربی که زیربنای دموکراسی، لیبرالیسم، کارآمدی، آزادی، رفاه و مدنیت هستند و بسیاری از جوامع غربی به‌طور نسبی از آن‌ها برخوردارند، اکنون هدف اصلی حملات مهاجمان هویتی و فرهنگی قرار گرفته‌اند. این حملات، نتایج خود را به‌وضوح در بسیاری از جوامع اسلامی نشان می‌دهند. پس از بی‌اعتبار کردن دستاوردهای فکری و عقلانی تاریخی، نهادهای برآمده از تجربه، تاریخ و عقلانیت به‌ناچار به‌عنوان مراکز تولید و توزیع سلطه فرض می‌شوند و انهدام آن‌ها تنها اقدام معنادار در نظر گرفته می‌شود. این تناقض آشکاری در اندیشه کسانی است که ادعا می‌کنند به هیچ صورتی از برتری اعتقاد ندارند، اما مشخص نمی‌کنند که وقتی هیچ قسمی از سنت و نظام اخلاقی باقی‌مانده از گذشته اعتباری ندارد، بر چه مبنایی باید در مقابل هر روایت و نهاد قدرتمند ایستادگی کرد؟


پانوشت‌ها: 

۱. اصطلاح «صادراتی»ها را کاربران توییتر فارسی برای روشنفکران، اهالی رسانه، لابی‌گران و سیاست‌مداران ایرانی به کار می‌برند که در خارج از مرزهای ایران برای ساختن روایت‌هایی کوشش می‌کنند که واقعیت سیاه و دوزخی رژیم اشغالگر برآمده از «انقلاب سرخ و سیاه» را تلطیف یا خنثی کند.

۲. کارل لویت در اثر معروفش، «از مارکس تا وبر» توضیح می‌دهد که  چگونه منطق الهیات ابراهیمی یا روایت تاریخ رستگاری در آرای مارکس ترجمانی سکولار می‌یابد. قرینه مذهبی کمون اولیه،  «آدم» یا «آدام» پیش از گناه نخستین است. تاریخ در ادراک مارکس لاجرم به غایت ابراهیمی رستگاری ختم می‌شود. این همان ما به ازای «پیروزی نهایی فرزندان اسراییل» در عهد عتیق، پیروزی «ضعفا و ماندگان» در عهد جدید و «مستضعفین و ضعفا» در قرآن است.

۳. برای درک بهتر آرای سوسور و به تبع او، متفکران فرانسوی پست‌مدرن تحت تاثیر دریدا، می‌توان به این کتاب رجوع کرد: زبان‌شناسی سوسور، ساختارگرایی و پدیدارشناسی ، بئاتا استاوارسکا ، ترجمه سهند الهامی، نشر مرکز، ۱۳۹۹

۴. همان

۵. در مصاحبه با «فیگارو» در سال ۱۹۷۰، وی می‌گوید «درباره این که به چه فرهنگ و ملتی تعلق دارم نباید به این اهمیت بدهم که در کجا بالیده‌ام و چه مذهب و دینی دارم. در تمام زندگی‌ام، یک بیگانه و دیگری بوده‌ام و همین بی‌سرزمینی‌ست که مرا بیش از همه به ریشه فلسطینی‌ام متصل می‌کند».

۶. سیاست تطبیقی – آلموند و پاول – ترجمه: احمد قوام – انتشارات دانشگاهی

۷. دیوید بروکس، نویسنده و متفکر راست‌گرا در سال ۲۰۰۰ در کتاب معروفش با عنوان «بوبوها در بهشت: طبقه فرادست نوین و چگونگی رشد آن» به بررسی موشکافانه این تیپ اجتماعی می‌پردازد. کلمه بوبو درواقع صورت مختصرشده کلمه «بوهمی‌بورژوا»ست. درباره ریشه هر دو کلمه در این کتاب توضیحاتی مبسوط ارايه شده است.

۸. برای خواندن توضیحی مختصر درباره این مفهوم می‌توانید به ویکیپدیای انگلیسی و مدخل BoBo مراجعه کنید.

9.   https://www.pewresearch.org/short-reads/2020/06/24/recent-protest-attendees-are-more-racially-and-ethnically-diverse-younger-than-americans-overall/