تقویت مجموعهی براندازی در پرتو راهکارهای توسعهی سازمانی
مهران انصاری
فریدون | مهران انصاری کارشناس ارشد آموزش و توسعه سازمانی و ساکن امریکاست. او مدرک مهندسی خود را از دانشگاه علم و صنعت ایران و سپس گواهی مدیریت اجرایی را از سازمان مدیریت صنعتی دریافت کرد. سپس در ایالات متحده مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته توسعه سازمانی و مدیریت دانش از دانشگاه جورج میسون اخذ کرد. موضوع آخرین پروژه دانشگاهی او «فعال کردن همکاری سازمانی با استفاده از واکاوی ارجگزار» بوده است.
آبان ۲۵۸۰
۱- درآمد
درآغاز پیش از هر چیز بایستی مخاطب را مشخص کرد. در غیر این صورت ممکن است پیام و هدف نهایی آن مغشوش شود. علاوه بر آن، فضای اینهمانیای که این مقاله مد نظر قرار داده است، در ادامه شرح داده میشود تا نشانههای شباهت و کارکرد آنها روشن گردد. مخاطب این مقاله گروهی هستند که هدفشان تضعیف و در نهایت براندازی جمهوری اسلامی است. بر این اساس، کسانی که به هر گونهای با رژیم جمهوری اسلامی همکاری میکنند یا با آن اشتراک منافع دارند، در این دایره نمیگنجند. ناگفته پیداست که طبق این تعریف بیشتر فعالان و مبارزان سیاسی و مدنی در چارچوب مخاطبان این مقاله قرار میگیرند.
مدتی پیش به طور رسمی دو دعوت عمومی با محوریت شاهزاده رضا پهلوی مطرح شد. نخست، بیانیه «پیمان نوین» از سوی ایشان صادر شد که در آن شاهزاده با دوگانهسازی از «جمهوری اسلامی» و «ایران»، بیان کرد که: «یا با هم این کشتی طوفانزده را به ساحل امن میرسانیم، یا جدا جدا غرق خواهیم شد… امروز تکتک شما باید به این پرسش حیاتی در قلب خود پاسخ دهید که کجای این خطکشی روشن ایستادهاید؟ طرف تاریکی، تباهی، فساد و سرخوردگی، یا طرف نور، زندگی، امید، رفاه و آبادانی؟ کدام طرف ایستادهاید؟ طرف جمهوری اسلامی یا طرف ایران؟ برای نجات ایران حاضر به انجام چه کاری هستید؟»
جدای از برجستهکردن دوگانه جمهوری اسلامی و ایران، نکته مهم دیگری که در این پیام به چشم میخورد، اطلاق واژه «شبکه» به گستره اعتراضها و اعتصابات سراسری بود. شرط کامیابی این شبکه نیز، باور به کنار هم بودن و «تحمل آرا و عقاید یکدیگر» عنوان شده بود. (۱)
دعوت دوم در بیانیه کمپین «نه به جمهوری اسلامی» - که به امضای طیف گسترده و متنوعی از کنشگران سیاسی، مدنی، فرهنگی، و هنری رسیده است - متبلور شد که با الهام از «پیمان نوین» دگرباره سخن از همگرایی به میان آمد: «گسترش کارزار نه به جمهوری اسلامی در پیوند با دیگر حرکتهای سیاسی و مدنی، نویدبخش همسویی و همگرایی بیشتر مبارزات آزادیخواهانه و عدالتجویانه مردم ایران برای رهایی از حکومتی ضدبشری است».
در پایان این بیانیه - که شاهزاده رضا پهلوی از امضاکنندگان آن بودند - خطاب به ملت ایران بیان شده است: «بیاییم خواست نه به جمهوری اسلامی را محور همبستگی ملی قرار دهیم تا با برپایی جنبشی بزرگ و فراگیر خاک ایران را برای همیشه از فقر و نکبت این رژیم سیاه و فاسد پاک کنیم». (۲)
۲. شکلدهی به مجموعه براندازی در قامت یک سازمان غیررسمی
آنچه به اختصار از این دو بیانیه و کمپین مرتبط به هم برداشت میشود، برخورداری از هدف مشترک برای افراد و گروههای درون آن است. این «شبکه همگرا» میتواند به شکلی مفهوم «سازمان» را تداعی کند؛ چنانکه در تعریف سازمان میتوان گفت که سازمان واحدی اجتماعی است که آگاهانه و با اهدافی از پیش تعیین شده، ساخته و بازسازی میشود تا به اهداف مشخصی دست یابد. (۳)
به طور کلی یک سازمان دارای ویژگیهای زیر است:
۱- هدفمند است و برای اهداف خود استراتژی و برنامه دارد.
۲- برخوردار از مدیر یا تیم مدیریتیای است که سازمان را رهبری میکنند.
۳- اقداماتی در راستای استراتژی و برنامه خود انجام میدهد.
۴- دارای اعضایی است که با همدیگر و همچنین افراد بیرون از سازمان در ارتباط هستند.
بیگمان، تمام ویژگیهای یک سازمان عینا در تناظر یک به یک با مجموعه براندازی نیست. برای نمونه، هدف (سرنگونی رژیم)، استراتژی (مبارزه خشونتپرهیز)، و برنامه (اعتراضات و اعتصابات) جزو مواردی است که میتوان به عنوان مشابهت با یک ساختار سازمانی در مجموعه براندازی دید. در عین حال، مجموعه براندازی از ساختار مدیریتی و چارت سازمانی برخوردار نیست و این از تفاوتهای بارز آن با یک مجموعه سازمانی است؛ ولی درعینحال به نظر میرسد شباهتها آن اندازه است که بتوان روشها و تکنیکهای سازمانی را برای چگونگی مواجهه با مشکلات و تعارضها در مجموعه براندازی به کار بست.
اگر بخواهیم کمی دقیقتر بررسی کنیم، شاید بتوان گفت مجموعه براندازی بیشتر به یک سازمان غیررسمی (Informal Organization) شباهت دارند؛ به این معنی که به مثابه یک ساختار اجتماعی به هم پیوسته میتواند به شکلگیری نحوه همکاری مردم با یکدیگر کمک کند.
این نوع سازمان مجموعهای از هنجارها، ارتباطهای شخصی و حرفهای است که از طریق آنها کار انجام میشود و بین افرادی روابط ایجاد میشود که دارای وابستگی مشترک یا خوشهای از وابستگیها هستند. این نوع سازمان شامل مجموعهای پویا از روابط شخصی، شبکههای اجتماعی، اجتماعات مورد علاقه مشترک و منابع انگیزشی است. (۴)
ولی در عینحال از تفاوتهای عمدهای که مجموعه براندازی را از یک سازمان به معنای عرفی آن متمایز میکند، تنوع گروههای حاضر و تفاوت در اولویتهای درونگروهی است. برای مثال، هر چند تمامی گروهها در مجموعه براندازی در نوع هدف - یعنی براندازی رژیم جمهوری اسلامی - مشترک هستند، اما نیمنگاهی نیز به فردای پس از براندازی دارند. همین امر موجب میشود که حامیان فرمهای متفاوت حکومتی، مانند حامیان دو فرم پادشاهی مشروطه و جمهوری مشغول پرداختن به این «مبارزات انتخاباتی» زودهنگام شوند و به اصطلاح در کار اجرایی خود اهم و مهم را فراموش کنند.
تفاوت عمده دیگر نیز تفاوت در روشهای مبارزاتی است. نمونههای روشن این تفاوتها را میتوان در برخی اختلاف نظرها در بحث تحریم و چگونگی اعمال آن و نحوه تعامل با دولتهای خارجی در خصوص مقابله با جمهوری اسلامی مشاهده کرد.
۳. آسیبشناسی براندازی؛ الگوبرداری از روشهای توسعه سازمانی
بحران اعتماد را میتوان یکی از بزرگترین معضلات در میان کنشگران در مجموعه براندازی دانست. دو عامل نقش فزایندهای در شکلگیری و گسترش این معضل دارند؛ عامل نخست، عوامل نفوذی و به اصطلاح «صادراتی» جمهوری اسلامی در میان اپوزیسیون است. این امر نه تنها به شکل حضور تفرقهافکنانه، بلکه گاهی حتی در قالب اقداماتی مانند بمبگذاری، ربودن و حذف فیزیکی فعالان اپوزیسیون رخ میدهد. رخدادهایی همچون اقدام به بمبگذاری «اسدالله اسدی» در پاریس، آدمربایی، بازداشت و اعدام «روحالله زم» و یا نقشه ربودن «مسیح علینژاد» که با هوشیاری پلیس فدرال ایالات متحده ناکام ماند، نمونههایی از این گونه اقدامات جمهوری اسلامی بوده است. این دست اقدامات، جدای از خطرات جانی، حس ناامنی را نیز به مجموعه اپوزیسیون و فعالان آن القا میکند. بیگمان، القای حس ناامنی یکی از اهدافی است که جمهوری اسلامی از طرحریزی و اجرای این برنامهها دنبال میکند. حسی که در صورت شدتیابی بیشتر، میتواند عملا روند اصلی فعالیت این فعالان را مختل کند.
عامل دوم، نحوه ارتباط فعالان با یکدیگر است. به نظر میرسد شبکههای اجتماعی (مانند توییتر، اینستاگرام و پلتفرمهای همسان) فضاهایی هستند که بیشتر مناسبات و گفتوگوها در آنها شکل میگیرند. حتی اگر این پلتفرمها تنها محیط ارتباط نباشند، دستکم نوع مناسبات جاری در آن، بر سایر تماسهایی که در میان فعالان رد و بدل میشود، تأثیر چشمگیری دارند. نمونههای بسیاری از مناسبات و مکالمات در توییتر فارسی میتوان نشان گرفت که گاهی به دشنام و پرخاش نیز کشیده میشود. مخاطبان این مقاله به احتمال زیاد نظارهگر این گفتوگوهای عصبی و احساسی بودهاند.
گفتوگوی حضوری و یا شنیداری با یک شخص درک بهتری از مقصود او به ما میدهد، اما بیشتر تعاملات در شبکههای اجتماعی نوشتاری است و از طریق خواندن متنهای کوتاه و گاه ناکامل اتفاق میافتد. بنابراین سوء برداشت در گفتوگوها در مورد یک موضوع خاص میتواند به آسانی صورت پذیرد.
بر اساس یک نظرسنجی که توسط مرکز پژوهشهای پیو در سال ۲۰۱۸ صورت گرفته، ۷۱ درصد از شرکتکنندگان گفتهاند که در شبکههای اجتماعی با محتواهایی روبهرو بودهاند که آنها را عصبانی کرده است. همچنین، این افراد اعلام کردهاند که آنها احتمال داشته با همان عصبانیت وارد درگیریهای آنلاین شوند. هرچند ممکن است برخی افراد تنها برای گذراندن وقت، سرگرمی، یا نشان دادن قدرت خود در مشاجرات آنلاین شرکت کنند، اما گاهی حتی ناخواسته ممکن است موجب آسیبزنی شدید روحی و روانی به خود یا طرف مقابل شوند. (۵)
همچنین یافتههای «استیون پینکر» نشان میدهد ما تمایل ذاتی داریم که وارد درگیری و دعوا شویم. اما چون رفتار خشونتآمیز با هنجارهای جامعه همخوانی ندارد، پس افراد جاهای دیگری را برای تخلیه این تمایل پیدا میکنند. برخی در تماشای مسابقههای ورزشی، بعضی با شرکت در مسابقات رزمی که در آن درگیری فیزیکی وجود دارد، و بسیاری دیگر نیز در جنگ و دعواهای آنلاین با غریبهها. (۶)
بههرحال همانطور که در بالا نیز آمد به سختی میتوان وجود بحران اعتماد در مجموع براندازی را منکر شد ولی - همانطور که در بالاتر توضیح داده شد - اگر شباهت مجموعه براندازی با یک سازمان غیررسمی پذیرفته شده باشد، میتوان برای نحوه مقابله با آسیبها و سختیهایی که کنشگران در شبکه براندازان ممکن است با آن مواجه شوند از روش مشابه در یک ساختار سازمانی غیررسمی الگوبرداری کرد.
بر این اساس در ادامه تلاش خواهد شد برخی روشهای توسعه سازمانی (Organizational Development) را که امکان سازگاری با ساختار مجموعه براندازی دارند به بحث گذاشته شود تا بتوان با کاربست این روشها در تقویت مجموعه براندازی کوشید. در اینجا به صورت مشخص به دو روش پرداخته خواهد ؛ «محفل کاری»، « حل منازعه».
۱.۳. محفل کاری (Community of Practice):
به لحاظ تعریف سازمانی، گروهی از افراد یک سازمان هستند که در خصوص کاری که انجام میدهند دغدغه یا علاقه مشترک دارند و سعی میکنند یاد بگیرند چگونه به طور منظم با یکدیگر تعامل داشته باشند. محفلهای کاری میتوانند به دلیل علاقه مشترک اعضا به یک موضوع خاص تکامل یابند یا این که با هدف کسب دانش و تجربه در خصوص یک موضوع خاص به وجود بیایند. از طریق فرآیند به اشتراک گذاشتن اطلاعات و تجربیات با گروه، اعضا از یکدیگر میآموزند و فرصتی را برای توسعه شخصی و حرفهای به دست میآورند. (۷)
محفلهای کاری گاهی به صورت حضوری، مثلا در سالن کنفرانس محل کار تشکیل میشوند و گاهی نیز به طور آنلاین و با استفاده از پلتفرمهای دیداری و شنیداری مانند زوم، اسکایپ یا نظایر آن اتفاق میافتند. این محفلها عمدتا غیررسمی و عضویت در آنها داوطلبانه است و ویژگی ساختاری آن در سه محور بازتعریف میشود: دانش و تجربه، مفهوم محفل، و کار و تمرین.
دامنه «دانش و تجربه» زمینههای مشترک ایجاد میکند، اعضا را به مشارکت میکشاند، به یادگیری آنها جهت میدهد، و به عملکردشان معنی میبخشد. «مفهوم محفل» یک ساختار اجتماعی برای یادگیری ایجاد میکند. یک محفل قوی، باعث ایجاد تعاملات قویتر و پایدارتر میشود و تمایل به اشتراک گذاشتن ایدهها را تقویت و تشویق میکند و به این ترتیب پروسه یادگیری از طریق تعامل تقویت میشود. در نهایت، «کار و تمرین» به تمرکز ویژه بر آنچه که محفل به عنوان دانش یا تجربه مشترک توسعه داده، منجر میشود.
یکی از موضوعات این محافل کاری در گروههای برانداز میتواند حول محور تفرقهافکنی در میان اپوزیسیون باشد. تفرقهافکنیهایی که از سوی سایبریهای رژیم - یا آنانی که ناآگاهانه در همان مسیر گام برمیدارند - صورت میپذیرد و تقویت میشود.
یک تصویر ساده و مثالی که از این دست محافل در میان براندازان میتوان ارائه داد تصور جلساتی است که افراد در آن داوطلبانه حاضر میشوند و میتوانند آنچه خود در قبال مسئله تفرقهافکنی تجربه کردهاند، به اشتراک بگذارند و در فضایی غیررسمی و دوستانه راهکارهای خود را طرح کنند. حداقل دستاورد این گونه محافل میتواند نزدیکی برخی چهرههای اپوزیسیون با یکدیگر و گشودن باب گفتوگو در خصوص مسائل پیچیده و سختتر باشد.
نکته شایان ذکر اینکه معمولا این گونه جلسات نیازمند یک مدیریت یا رهبری ساختاری هم نیست و تنها چند داوطلب که بتوانند جلسات را ترتیب دهند و آنها را اداره کنند کفایت میکند.
۲.۳. حل منازعه (Conflict Resolution):
در هر سازمانی تضاد منافع یا عقاید اجتنابناپذیر است. در عین حال، تضاد، فضای مطلوبی نیست که کسی علاقه داشته باشد آن را تجربه کند. به باور بسیاری، تضاد، سازنده نیست. زیرا یادآور مجادله و بحثهای بیحاصل است. با وجود این، به نظر میرسد در مواقع خاصی مانند رقابتهای ورزشی درجاتی از تعارض و تضاد به عنوان تلاش برای منافع مشترک، کار تیمی، رواداری، موثر بودن، و امثال آن تلقی میشود. (۸)
مسئلهی تضاد در قالب یک سازمان نیز میتواند به عنوان فرصتی برای کار تیمی و ایجاد هارمونی، و نه تعارض و جدل، در نظر گرفته شود. بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که با ایجاد و توسعه همکاری و تقویت مهارت تحمل دیدگاههای متفاوت با ذهنی باز، سازمانها میتوانند نیروهای خود را به گونهای توانمند سازند که از تعارض برای کاوش در مشکلات، ارائه راهکارهای خلاقانه، یادگیری از تجربیات، و جان بخشی به روابط موجود بهره گیرند. (۹)
اما چگونه میتوان با این تعارضها و تضادهای منافع در چارچوب یک گفتمان پرتنش سیاسی مواجه شد و از آن مهمتر شرایطی را به وجود آورد که طرفین احساس نزدیکی بیشتری به هم داشته باشند؟ به ویژه که عوامل جمهوری اسلامی از این مسئله استفاده میکنند تا به اختلافات بیشتر دامن زده و امکان کار جدی و موثر را از بین ببرند.
به طور کلی، سه نوع واکنش در موقعیتهای پر استرس مانند منازعه و تضاد منافع / مواضع دیده میشود. نخستین واکنش «بیعملی» (Freez) است. مانند مادری که میبیند جان فرزندش در خطر است، اما از شدت فشار عصبی نمیتواند کاری انجام دهد.
واکنش دوم فرار از موضوع تضاد (Flee) است. این واکنشی است که معمولا از سوی کسانی سر میزند که اصطلاحا در روابطشان پرهیزگر(Avoider) هستند. افراد با این واکنش سعی میکنند از بحث در مورد موضوع محل اختلاف پرهیز کنند و یا حتی تنها با لبخند نظاره کنند و در نهایت «بیتفاوت» بمانند.
واکنش سوم «تهاجم» (Fight) است. در این مورد افراد تنها بر مواضع خود پافشاری میکنند و با حمله به طرف مقابل نه تنها به دنبال یافتن اشتراکات (Common Ground) نیستند، بلکه تنها میخواهند حرف خود را پیش ببرند. ناگفته پیداست که بسیاری از منازعات آنلاین در این دسته قرار میگیرند.(۱۰)
ولی به نظر میرسد هیچ یک از واکنشهای بالا در گفتمان براندازی نمیتواند مجموعه براندازی را به نتیجه مطلوب هدایت کند. برای مثال، تعارض میان جمهوریخواهی و پادشاهیخواهی یکی از داغترین مباحث در مجموعه براندازی است که گاه به اختلافهای بسیار عمیقی نیز منجر شده است. ناگفته پیداست هیچ یک از روشهای بالا راهکار مناسبی برای حل این تضاد نیست. یکی از روشهایی که در حل سازنده تعارض و تضاد پیشنهاد میشود، و بهویژه در مجموعه - یا سازمان - براندازی میتواند مورد استفاده قرار گیرد، روشی است که به جای تمرکز بر روی افراد و مواضع آنها، بر «نیاز»های آنها تمرکز میکند. (۱۱)
در این روش از حل تعارض که نگارنده آن را «گفتگوی خشونتپرهیز» نام مینهد، دو طرف به بیان نیازهای خود میپردازند و تلاش میکنند با نگاهی واقعبینانه زمینه مشترک را برای حل تعارض از میان نیازهای مشترک به دست بیاورند، بیآنکه لزوما از عقاید سیاسی یا باورهای خاص خود دست بکشند. فراموش نکنیم که این روش روی یک نیاز مشترک بنا میشود که همان طور که پیش از این گفته شد، آن نیاز، براندازی جمهوری اسلامی است و توجه و تمرکز بنیادین براندازی نیز بر ضدیت با جمهوری اسلامی و جایگزینی آن با یک نظام دموکراتیک و سکولار قرار دارد.
۴. یک گفتوگوی خشونتپرهیز چگونه میتواند شکل بگیرد؟
برای گشایش این بحث لازم است دگرباره به دو دعوت عمومی یا کمپین - «پیمان نوین» و «نه به جمهوری اسلامی» - که طی ماههای اخیر مطرح شده برگردم. در هر دو کمپین، توجه ویژهای به یافتن اشتراک یا همان «نیاز» اصلی در جامعه براندازان وجود دارد و «خواسته»ی مجموعه براندازی زمانی میتواند مجال بهتری برای طرح، شکوفایی و تحقق داشته باشد که «نیاز» رفع شده باشد.
اگر از منظر علم مدیریت پروژه به براندازی بنگریم و آن را فازبندی کنیم، بدون دستیابی به فاز اول - نیاز-، اجرای فاز دوم - خواسته - عملا ناممکن است. کما اینکه با وجود جمهوری اسلامی، عملا درگیری و مجادله بر سر دو فرم جمهوری و پادشاهی به جایی نمیرسد. زیرا نخست این که نیاز اصلی و مشترک نیست و مهمتر آنکه بدون برطرف کردن مانع پیشرو، شرایط برآوردهکردن هیچ کدام از آن دو آماده نمیشود. درواقع با دامن زدن به این اختلاف برخی نیروهای همهدف و نه لزوما هماندیش، وقت بسیاری را صرف مسالهای ثانویه میکنند که عملا ممکن است به ریزش در مجموعه براندازی بینجامد.
در اینجا لازم است بهاختصار تفاوت میان نیاز (Need) و خواسته (Want) بیشتر شرح داده شود؛ هرچند این تفاوت در بسیاری موارد بسیار بدیهی به نظر میرسد، اما در نقاطی مرزی باریک این دو را از هم متمایز میکند که اتفاقا همان به اختلافات میافزاید. «نیاز» چیزی است که برای زندگی خوب ضروری است. تفاوت آن با «خواسته» آنجاست که در صورت برآورده نشدن نیاز، پیامدهای نامطلوبی آشکار میشود که منجر به اختلال در عملکرد یا مرگ سیستم میشود.
به عبارت دیگر، «نیاز» چیزی است که برای یک زندگی امن ، پایدار و سالم مورد نیاز است (مانند هوا ، آب ، غذا ، زمین ، سرپناه) در حالی که «خواسته» بیشتر شبیه آرزو است. (۱۲) به عنوان مثال، گرسنگی، «نیاز» به غذاست، اما مشخص کردن نوع غذا یک «خواسته» است. این دوگانه در شرایط کنونی ایران نیز مصداق عینی دارد. آنچه موجب اختلال در زندگی مردم شده و کشور را به سوی مرگ میراند، موجودیتی به نام جمهوری اسلامی است و براندازی و تغییر این سیستم «نیاز» مشترک همه ایراندوستان است، در حالیکه نوع حکومت بیشتر به «خواسته» شباهت دارد چرا که در صورت استقرار یک حکومت دموکراتیک و سکولار، مستقل از نوع فرم آن، کشور از خطر مرگ رهایی مییابد.
موارد دیگری از روشهای توسعه سازمانی نظیر مدیریت تغییر (Change Management)، مربیگری (Coaching) و جز آن نیز وجود دارند که میتوان در فرصتهای بعدی به آنها پرداخت.
پایان سخن
نگارنده ترجیح میدهد مقاله را با فراز کوتاهی از «پیمان نوین» از شاهزاده رضا پهلوی به پایان برساند به این امید که مجموعه براندازی بتواند همچون یک سازمان غیررسمی با اولویتبندی نیازها و بهرهگیری از روشهای موجود توسعه سازمانی، منسجمتر و در راستای هدف غایی که همان جایگزینی جمهوری اسلامی با حکومتی دموکراتیک و سکولار است، حرکت کند: «من به همه نیروهای سیاسی، دموکراسیخواه، فارغ از گذشته و گرایش سیاسیشان دست یاری دراز میکنم و میخواهم با کنار گذاشتن اختلافات و خودبزرگبینی و برتریجویی، روی یک هدف متمرکز شوند: نجات ایران!» (۱۳)
پانوشتها:
(۱) و (۱۳) توییت پیمان نوین شاهزاده رضا پهلوی برگرفته از: https://twitter.com/PahlaviReza/status/1310607215921958919?s=20
(۲) «حمایت صدها فعال سیاسی و مدنی، هنرمند، ورزشکار، نویسنده و پژوهشگر از کارزار نه به جمهوری اسلامی» (۲۱ اسفند ۱۳۹۹) برگرفته از: https://iranintl.com.
(3) Parsons,T. (1967). Sociological Theory and Modern Society. New York, NY: Free Press
(4) Informal Organization (2021, March 19). In Wikipedia. https://en.wikipedia.org/wiki/Informal_organization
(5) Smith, A. (2018, November 16). Public Attitudes Toward Computer Algorithms. Pew Research Center. Retrieved August 25, 2021, from https://www.pewresearch.org/internet/2018/11/16/public-attitudes-toward-computer-algorithms/
(6) Mohajon, J. (2020, July 22). The Science Behind Social Media Arguments. Age of Awareness. Retrieved on August 25, 2021 from: https://medium.com/age-of-awareness/why-do-people-argue-on-social-media-and-should-you-stop-ba93fe52d7e4
(7) Lave, J.& Wenger, E. (1991). Situated Learning: Legitimate Peripheral Participation. Cambridge, UK: Cambridge University Press.
(8) Jowett, S. & Lavalle, D. (2007). Social Psychology in Sport. Champaign, IL: HUman Kinetics.
(9) Tjosvold, D. (2008). The conflict-Positive Organization: It Depends upon Us. Journal of Organizational Behavior. 29, 19-28.
(10) Turner, S. & Weed, F. (1983). Conflict in Organizations: Practical Solutions any Manager Can Use. Des Moines, IA: Prentice Hall Direct.
(11) Rosenberg, M. (2015). Nonviolent Communication: A Language of Life. Encinitas, CA: PuddleDancer Press
(12) Need. (2021). Retrieved on August 30, 2021 from: https://en.wikipedia.org/wiki/Need