روایتهایی از یک «والاگهر»
اولین ترور دولتی جمهوری اسلامی: ناخدا شهریار شفیق
نیما قاسمی
روایتهایی از یک «والاگهر»
اولین ترور دولتی جمهوری اسلامی: ناخدا شهریار شفیق
نیما قاسمی
نیما قاسمی
فریدون: نیما قاسمی دانشآموختهی فلسفهی غرب از دانشگاه ملی (شهید بهشتی) با درجهی دکتری است که طی ۱۵ سال اخیر مقالات و یادداشتهایش در مجلات فارسیزبان منتشر شده است. او در سال ۲۰۱۱ پژوهشگر میهمان در دانشگاه هومبولت برلین بوده و رسالهی دکتری خود را در زمینهی اسطورهشناسی فلسفی ارنست کاسیرر نوشته است. قاسمی در سالهای اخیر از منظر روایتشناسی و تحلیل گفتمان، به تحلیل فیلمهای سینمایی و رمانهای آرمانشهری مشغول بوده است. پیش از این نیز مقالاتی از او در «فریدون» منتشر شده بود.
زمستان ۲۵۸۳ (۱۴۰۳)
اصطلاحشناسی و طرح مساله
ترور در لفظ به معنای «دهشتافکنی»ست و در اصطلاح به کنش یا مجموعهای از کنشهای سیاسی گفته میشود که معطوف به نیل به هدف از راه ایجاد ترس در مخالفان است. هر گاه شخصیتی حقیقی یا حقوقی (سازمانی) برای تحقق هدفش به ترساندن رقیب روی بیاورد، او تروریست یا دهشتافکن و عمل او «تروریستی» یا دهشتافکنی خواهد بود. در زبان عربی و اصطلاحات اسلامی، واژهای که اغلب برای اشاره به «ترور» یا «تروریسم» به کار میرود، «إِرهاب» (Irhāb) است. واژه ارهاب از ریشه رَهَبَ (به معنای ترس و هراس) گرفته شده است. این واژه در متون فقهی و دینی اسلامی نیز مورد استفاده قرار گرفته و در برخی موارد، المُرهِبون (ترسانندگان) به کسانی اطلاق میشود که از طریق خشونت و تهدید، باعث ایجاد رعب در جامعه میشوند.
در آیهای از قرآن، فعل «ترهیب» (ایجاد هراس) به کار رفته است:
وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا ٱسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍۢ وَمِن رِّبَاطِ ٱلْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ (سوره انفال، آیه ۶۰)
«و برای [مقابله با] آنان، تا آنجا که میتوانید نیروی [نظامی] و اسبهای آماده فراهم کنید، تا با آن دشمن خدا و دشمن خودتان را بترسانید»
در عصر مدرن «ارهاب» در زبان عربی معادل «تروریسم» محسوب میشود و در متون قانونی کشورهای عربی برای اشاره به اعمال خشونتآمیز علیه غیرنظامیان برای اهداف سیاسی یا مذهبی به کار میرود. اصطلاحات مرتبط با آن شامل این موارد است:
- الإرهاب الديني / تروریسم دینی
- الإرهاب السياسي / تروریسم سیاسی
- جماعات إرهابية / گروههای تروریستی
شایان ذکر است که آیه یاد شده غیر از آیاتیست که فحوای آن را دعوت به جهاد دانستهاند؛ مانند آیه ۱۹۰ سوره بقره «وَ قَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ» / با آنها که با شما میجنگند، در راه خدا بجنگید و یا آیه ۱۱۱ سوره توبه «إِنَّ اللَّهَ ٱشْتَرَىٰ مِنَ ٱلْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلْجَنَّةَ ۚ يُقَٰتِلُونَ فِى سَبِيلِ ٱللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ» / بیگمان، خدا از مؤمنان جانها و مالهایشان را خرید، به این بهای که بهشت برای آنان باشد؛ آنان در راه خدا میجنگند، پس میکشند و کشته میشوند. آیه ۶۰ سوره انفال که شعار سازمان تروریستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامیست از ناحیه دو گروه تروریستی دیگر اسلامگرا یعنی داعش و القاعده نیز مورد استناد و استشعار قرار گرفته است. (۱)
اگرچه استفاده از این شیوه غیراخلاقی و غیرانسانی برای رسیدن به هدف، منحصر در اسلامگرایان و جریانهای دینی نبوده است، اما فعالترین گروهها و جریانهای تروریستی در تاریخ معاصر سیاره اسلامگرا هستند. بر اساس گزارش «شاخص جهانی تروریسم ۲۰۱۵» (Global Terrorism Index 2015) که توسط «موسسه اقتصاد و صلح» (Institute for Economics and Peace) منتشر شده است، در سال ۲۰۱۴، چهار گروه تروریستی اصلی، یعنی داعش (ISIL)، بوکو حرام، طالبان و القاعده، مسئول ۷۴ درصد از تمامی مرگهای ناشی از تروریسم بودهاند. این گزارش نشان میدهد که در سال ۲۰۱۴، تعداد مرگهای ناشی از تروریسم به ۳۲٬۶۵۸ نفر رسید که نسبت به سال قبل از آن، افزایشی ۸۰ درصدی داشته است. (۲)
در گزارش ۲۰۱۵ شاخص جهانی تروریسم، سازمان تروریستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که به لحاظ بودجه، امکانات و سوابق با سازمانهای ذکر شده قابل قیاس نیست، اساسا در نظر گرفته نشده است! در حقیقت، پیرو سیاست مماشات با جمهوری اسلامی مستقر در تهران، دولتهای غربی یک سیاست واحد و قاطع را در برابر این سازمان اتخاذ نکردند. تنها در سال پانزدهم آوریل سال ۲۰۱۹ میلادی بود (معادل ۲۶ فروردین ۱۳۹۸) که دولت اول دونالد ترامپ، این سازمان را در فهرست سازمانهای تروریستی خارجی قرار داد. در این صورت طبیعیست که در آمار ذکر شده، میزان تلفات جانی عملیات درونمرزی و برونمرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی علیه شهروندان ایرانی و غیرایرانی محاسبه نشده باشد. بنابراین یک ملاحظه سرانگشتی نشان میدهد که تروریسم اسلامی، جدیترین شکل تروریسم موجود در دوران معاصر است. تا پیش از این، یعنی در نیمه دوم قرن بیستم، سازمانهای مارکسیستی در برخی مناطق جهان درگیر فعالیتهای تروریستی بودهاند. بهعنوان مثال، گروههایی مانند بریگادهای سرخ در ایتالیا و فراکسیون ارتش سرخ در آلمان غربی، با ایدئولوژیهای مارکسیستی-لنینیستی، دست به اقدامات خشونتآمیز و تروریستی زدند. با توجه به اینکه هدف مقاله حاضر پرداختن به اولین ترور دولتی حکومت جمهوری اسلامی پس از سر کار آمدن در بهمن شوم ۱۳۵۷ است، تنها به سوابق ترور اسلامگرایانه در ایران مدرن پرداخته میشود تا ریشههای این سیاست پیش از ۵۷ تشریح شود.
سوابق تروریسم شیعی
اولین ترور دولتی حکومت اسلامی پس از ۵۷، ترور ناخدا «شهریار شفیق»، از افسران نیروی دریایی شاهنشاهی ایران، و از اعضای خانواده سلطنتی است که بنا به اظهارات رسمی مقامات جمهوری اسلامی، با حکم «صادق خلخالی» و به صورت عملیاتی برونمرزی اجرا شد. ناخدا دوم شهریار شفیق، فرزند شاهدخت «اشرف پهلوی» و «احمد شفیق»، در ۲۴ اسفند ۱۳۲۳ در قاهره، مصر، به دنیا آمد. وی تحصیلات خود را در مدرسه رازی تهران به پایان رساند و سپس در دانشکده نیروی دریایی دارتموث انگلستان تحصیل کرد و با درجه ناوبان دومی به نیروی دریایی شاهنشاهی ایران پیوست. شهریار شفیق در نیروی دریایی به عنوان افسر مخابرات ناو بایندر در خرمشهر خدمت میکرد و بعدها فرماندهی ناوشکنهای نیروی دریایی را بر عهده گرفت.
پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، وی در ۳۰ بهمن همان سال ایران را ترک کرد و به خانوادهاش در فرانسه پیوست. در پاریس، شهریار شفیق در حال ایجاد جنبشی مقاومت علیه جمهوری اسلامی بود و گروه «ایران آزاد» را بنیان نهاد. ترور در ساعت ۱۳ روز جمعه، ۱۶ آذر ۱۳۵۸، هنگامی که شهریار شفیق از اقامتگاه مادرش در پاریس خارج میشد، توسط افراد مسلح ناشناس به ضرب دو گلوله به پشت گردن و سرش ترور شد و در سن ۳۵ سالگی جان باخت. این اولین مورد از ارتکاب به ترور پس از به قدرت رسیدن حکومت اسلامی بود. به نظر میرسد که سرکردگان فرقه تبهکار با حذف فیزیکی این عضو خانواده سلطنتی، علاوه بر ایجاد ترس در مخالفان خود، این پیام روشن را به اعضای جوانتر خانواده پهلوی میرساندند که فعالیت آنها برای آزادسازی و بازپسگیری ایران، با خشونت عریان پاسخ داده خواهد شد.
شهریار شفیق، اولین نسل از جوانانیست که نمیتوانستند «وحشت بزرگ» (۳) را باور کنند و از همان روزهای آغازین این فاجعه، در تدارک جبران بودند. در مورد شهریار شفیق، چنانکه سیاست ترور اقتضا میکند، هیچنوع پنهانکاری وجود نداشت. آمران و عوامل اجرایی این عمل ضدانسانی، مانند نمونههای پیشین ارتکابات خود، نه ماهیت مذهبی خود را کتمان کردند و نه هیچگاه از عملکرد خود ابراز پشیمانی نمودند. تمامی ترورهای دولتی جمهوری اسلامی، از ترور شادروان «فریدون فرخزاد» گرفته تا ترور رستوران میکونوس که برخی سران اپوزیسیون در آن هدف قرار گرفتند، متعاقب حذف فیزیکی این عضو ۳۵ ساله خانواده سلطنتی رخ داد. آنها که تا پیش از این، یعنی تا پیش از دستانداختن به امکانات دولتی، موارد متعددی از ترور مخالفان را در ایران، به ویژه در دهه بیست اجرا کرده بودند، اکنون وقیحتر از گذشته به این روش ضدانسانی متوسل میشدند. مرور حتی سرسری اتفاقات دهه ۲۰ نشان میدهد که تمامی آنچه رخ داد و به «وحشت بزرگ» انجامید، در حقیقت توفیق سیاست ترور مذهبی بود. لاجرم، نگاهی کوتاه به پیشینه تروریسم شیعی در ایران، پس از تاسیس دولت مدرن میپردازیم.
غالبا قتل فجیع شادروان «احمد کسروی» را به عنوان آغاز تروریسم با انگیزههای مذهبی در ایران مدرن تلقی میکنند. این در حالیست که در ابتدای کار دولت سردار سپه، قتل ایمبری، نایب کنسول سفارت آمریکا در تهران به بهانه بهاییکشی شاید اولین مورد از قتل مذهبی با انگیزشهای سیاسی باشد. «رابرت ویتنی ایمبری» (۲۳ آوریل ۱۸۸۳–۱۸ ژوئیه ۱۹۲۴) در ۲۷ تیر ۱۳۰۳ (۱۸ ژوئیه ۱۹۲۴) در تهران به قتل رسید. در آن زمان، شایعاتی درباره معجزات سقاخانهای در خیابان شیخ هادی تهران منتشر شده بود که جمعیت زیادی را به آن محل جذب میکرد. ایمبری به همراه «ملوین سیمور»، یک تبعه آمریکایی، برای مشاهده این سقاخانه به محل رفت. حضور آنها باعث تحریک جمعیت شد و شایعاتی مبنی بر بهایی بودن و تلاش برای مسموم کردن آب سقاخانه درباره آنها پخش شد. در نتیجه، جمعیت خشمگین به آنها حمله کرد و ایمبری به شدت مجروح شد و در نهایت درگذشت.
پس از این حادثه، سردار سپه، در مقام نخستوزیر وقت، حکومت نظامی اعلام کرد. سه نفر از مسببین این جنایت اعدام شدند و دولت وقت مجبور به پرداخت غرامت سنگین به دولت ایالات متحده شد. بعضی نویسندگان این واقعه را به شیوهای روایت کردهاند که حکایت از یک برنامهریزی هدفمند میکند. «فریدون وهمن»، به عنوان نمونه مینویسد: «همزمان با قتل ایمبری در شهر شایع شد که محرکین قتل او را بهجای سُپِر (Soper) نماینده شرکت نفت آمریکایی سینکلر که قراردادش در جریان تصویب بوده، کشتهاند. این امر را گزارش سفارت آمریکا تایید میکند. زیرا وقتی خانم ایمبری همراه با دکتر پاکارد به بیمارستان میرود و خود را زن مقتول معرفی میکند، به او میگویند کسی که کشتهشده نامش ایمبری نیست.» (۴)
فریدون وهمن در ادامه دو مورد بهاییکشی دیگر گزارش میکند که برنامهریزیشده بوده است. این دو مورد بهاییکشی در ۱۳۰۵ خورشیدی در جهرم و مراغه رخ داده است. وهمن معتقد است که ماجرای جهرم به تحریک یکی از خانهای قشقایی به نام «اسماعیلخان قشقایی» ملقب به صولتالدوله رخ داد و انگیزه او برهمزدن نتایج انتخابات مجلس بود که در آن شکست خورده بود. وهمن گزارش میکند که پس از انقراض سلسله قاجار و تاجگذاری سردار سپه به عنوان شاه پهلوی، رفتار سردار سپه با آخوندهای شیعه تغییر کرد:
از سال ۱۹۲۸ به بعد با تحکیم موقعیت رضاشاه، روابط وی با ملایان تغییر کرد. وی که دریافته بود هیچگونه اصلاحاتی با مداخلات ایشان در امور کشور عملی نیست، با روشی سخت و خشن، سیاست خود را تغییر داد. در سال ۱۹۲۸ وارد حرم حضرت معصومه شد و آخوندی را که روز قبل به همسر رضاشاه به خاطر حجابش بیاحترامی کرده بود به دست خود تنبیه نمود. از آن پس با گذراندن قانون لباس از مجلس، مقرر گردید فقط کسانی که امتحان مخصوصی گذرانده باشند حق استفاده از لباس روحانیت دارند… سپس کلاسهای دانشگاه مختلط شد و سینماها و رستورانهایی که زنان را راه نمیدادند جریمه گشتند. در سال ۱۹۳۵ سینهزنی و مراسم مذهبی را در خیابانها قدغن ساخت و ناآرامیهای مشهد را با خشونت سرکوب نمود… با شروع این مرحله از سلطنت او، نه فقط وضه بهاییان، بلکه وضع همه مردم ایران دستخوش تغییر شد… (۵)
نه فقط گزارش وهمن، بلکه مرور کلی تاریخ معاصر نشان میدهد که نسبت معکوسی میان نرخ وقوع ترور مذهبی با قدرت دولت مرکزی در ایران وجود داشته است به طوری که هر بار راس دولت یعنی شاه، تضعیف میشده، نرخ ارتکاب به ترور نیز افزایش مییافته و برعکس! قتل فجیع احمد کسروی در اسفندماه ۱۳۲۴ نیز پیرو ضعف دولت مرکزی رخ داد. قوای شوروی و انگلیس به کشور تهاجم نظامی کرده و رضاشاه کبیر را از کشور تبعید نمودند. شاهنشاه در حالی که کمتر از ۲۲ سال سن داشت و فرصت تسلط به امور اداری- سیاسی را نیافته بود به قدرت رسید. در روایتی که شادروان «ناصر پاکدامن» از قتل کسروی در کتابی به همین نام میکند، اصطلاح «رضاخانزدایی» بسیار کلیدیست. پاکدامن، نه فقط قتل کسروی، بلکه مجموع پسرفتهایی را که در دهه ۲۰ رخ داد از جمله پسرفتهایی در امر زنان، با همین واژه «رضاخانزدایی» توضیح میدهد؛ اصطلاحی که از همان مقدمه بر چاپ دوم کتاب به آن تاکید میشود، یکپارچگی روایت پاکدامن را تضمین میکند: «… و این فرصت تازهای بود تا باز هم این نویسنده [پاکدامن ] به یاری مدارک و منابعی دیگر (و از جمله روزنامههای آن زمان) به جنبههای دیگری از قتل کسروی بپردازد: فضای اجتماعی- سیاسی سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰، رضاخانزدایی دولتیان، تجدید قوای روحانیت و بازگشت ایشان به صحنه سیاسی…» (۶) پاکدامن که در هر نوبت ویرایش تازه اثرش، اطلاعات تازهای از سنت ترور شیعی به دست میآورد، در مقدمه بر چاپ سوم (تابستان ۱۳۸۳) یادآوری میکند که این ترورها برای عاملانش پس از سرکار آمدن سازمان آخوند شیعه به مثابه دولت، به عنوان رزومه، بیهیچ شرم و حیایی ذکر میشده است: «آخرین اسناد، آگهی انتخاباتی ابوالقاسم رفیعی است که در فروردین ۱۳۶۳ داوطلب نمایندگی مجلس از تهران بود و در معرفی خود مینوشت: طراح اصلی اعدامهای انقلابی در حکومت شاه خائن و از آن جمله اعدام کسروی قرآنسوز!» (۷)
سریال زشت ترورهایی که توسط سازمان فداییان اسلام در دهه ۲۰ و کمی پس از آن رخ داد، تنها با تاسیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور موسوم به ساواک، به تدریج متوقف شد. پس از تاسیس ساواک، بدنه کارگزاری دولت و به ویژه نخستوزیران، امنیتی برای کار و خدماترسانی پیدا کردند و تنها یک مورد، یعنی ترور «حسنعلی منصور» در بهمن ۱۳۴۳ پس از تاسیس ساواک در ۱۳۳۵ رخ داد. پیش از ساواک، بخشهای اطلاعاتی پراکندهای در شهربانی، رکن دوم ارتش و نخستوزیری وجود داشت که با یکدیگر هماهنگ نبوده و در امر تامین امنیت، حرفهای نبودند. در دهه ۲۰ علاوه بر قتل فجیع احمد کسروی که منتقد دلیر (به ویژه) سازمان آخوند شیعه بود، ترور شاه در ۱۳۲۷، ترور هژیر نخستوزیر در ۱۳۲۸، و ترور رزمآرا، نخستوزیر در ۱۳۲۹ حکایت از ضعف آشکار حکومت مرکزی در تامین امنیت بدنه کارگزاری خود داشت. طبیعتا این ضعف به پای شاه و نظام شاهنشاهی نوشته میشد و در آن مقطع زمانی تعبیر نادرستی نبود. «صادق هدایت» در واکنش به قتل کسروی خطاب به شهیدنورایی نوشته بود: «… یک ژست سمبولیکی در این جریان وجود دارد و نشان میدهد که در مملکت شاهنشاهی هیچکس از جان خودش در امان نیست؛ حتی در مخ بنگاه دادگستری.» (۸) واقعیت این است که در آن مقطع، حتی شخص شاه هم در امنیت نبود. اما با تسلط شاه به امور، ورق برگشت و امنیت مردم و کارگزاران حکومت تامین شد تا زمانی که شاه کشور را ترک کرد.
روایتهایی از ناخدا شهریار شفیق ملقب به والاگهر
از ناخدا شهریار شفیق روایتهایی در فضای مجازی و کانالهای یوتیوبی پراکنده است که به طرز شگفتآوری همگی مثبت و دریغاگویانه است. این روایتها، ناخدا شفیق را افسری بسیار جدی، منضبط، کاربلد و در عین خاکی و مردمی معرفی میکند؛ واقعیتی که در یادبود شاهنشاه فقید نیز منعکس شده است: «… محبت، احترام و تحسین نیروهای تحت فرماندهیاش را جلب کرده بود. سیاست او این بود که در کنار نیروهایش بخورد، بخوابد و کار کند، چه در گرمای خلیج فارس و چه در دریا. هیچگاه از امتیازات مقام خود استفاده نکرد. از خودگذشتگی او برای مردم نیازمند منطقهای که در آن خدمت میکرد، زبانزد همه بود.» (۹) سرچشمه یکی از این روایتها در خصوص مردمداری ناخدا شفیق، سرهنگ «بهزاد معزی»، خلبان هواپیمای سابق سوخترسان بویینگ است. سرهنگ معزی میگوید که در زمان سیل اهواز در ۱۳۴۷ نیروهای ارتش به مردم سیلزده در منطقه کمک میکردند و ناخدا شهریار شفیق به عنوان فرمانده هاورکرافت نیز حضور داشت. سرهنگ معزی تایید میکند که علیرغم تبار سلطنتی، ممکن نبود که کسی از ظاهر و نوع رفتار ناخدا شفیق بتواند تعلق او را به سطوح بالای حاکمیت تشخیص دهد. معزی میگوید چون برخی کامیونهای اعزامی از تهران به ما نمیرسیدند به اطلاع ایشان رساندم و نشستی برای بررسی موضوع تشکیل شد. در این نشست، ناخدا شفیق، بنا به روایت معزی، سخنان تشریفاتی فرمانده لشکر را قطع میکند و بیپرده از او میپرسد که چرا اجناس به دست مردم نمیرسد؟! مطابق با روایت معزی، ناخدا شفیق میگوید برخی از این اقلام کمکی در سطح شهر در فروشگاهها به فروش میرسد و اگر از این به بعد، به تعداد کامیونهای ارسالی اجناس کمکی دریافت نکنیم، شما درجههای خود را از دست خواهید دید. راوی میگوید پس از این برخورد قاطع، مشکل حل شد.
از دیگر روایتهایی که در تایید شخصیت مردمی و انساندوست آن جاویدنام به گستردگی نقل شده است، ماجرای خواستگاری رفتن ایشان برای سربازی عادیست. ماجرا از این قرار است که ناخدا شهریار شفیق متوجه ناراحتی یکی از سربازان خود میشود و درمییابد که این سرباز عاشق دختر یکی از مقامات وزارت نفت است اما پایگاه اجتماعی متفاوت دختر خانم، شانسی برای او باقی نگذاشته است. ناخدا شفیق خود شخصا برای این مرد جوان ایرانی به خواستگاری میرود و حضورش نظر خانواده دختر را تغییر میدهد. علاوه بر این، یک منزل مسکونی میخرد و یک چک سیهزارتومنی را به عنوان کمکی برای زندگی مشترک این دو جوان ایرانی صادر میکند. این جوان سرباز لبریز از احساسات انساندوستانه و وطندوستانه ناخدای جوانمرد کشور، متقابلا جان خود را برای میهنش در جنگ با عراق بذل میکند.
دریادار حبیباللهی در خاطرات خود ادعا میکند که درخواست ارتقاء رتبه ناخدا شهریار شفیق را با دشواری از شاهنشاه فقید درخواست کرده بوده است. این روایت میگوید که چون پدر ناخدا شفیق مصری بود و برخی گزارشهای منفی را دستگاههای اطلاعاتی از فعالیتهای ایشان به شخص شاهنشاه منتقل کرده بودند، ناخدا شفیق به مراتبی که شایسته آن بود نمیرسید و دریادار حبیباللهی میگوید که تنها با اصرار و تضمین وطندوستی ایشان، شاهنشاه را به ارتقاء درجه این افسر نیروی دریایی راضی کرده است. گفتنیست که تمامی روایتهایی که از اشخاص تاریخی توسط مردم و نسلهای بعد بازگفته میشود، از منظر روایتشناختی قابل تحلیل و بررسیاند و داستانهای مربوط به ناخدا شهریار شفیق مشمول همین قاعده است. شیوهای که مردم احساسات مثبت یا منفی خود را درباره اشخاص بازگو کرده و بجامیگذارند، معمولا مایههایی از افسوس و دریغ و تراژدی دارد. نقل داستانکهایی که در آن، قهرمان داستان مورد اجحاف یا کملطفی قرار گرفته و به آنچه سزاوار آن بوده است نرسیده، نمونههای بسیار دارد که ممکن است واقعبیانانه و یا غیرواقعبینانه باشد و توجیه نهایی خود را در شگردهای روایتشناختی پیدا میکند. در این مورد، داستان یوسف پیامبر در دربار مصر، مندرج در کتاب مقدس که علیرغم پاکی و شایستگی خود مورد افترا قرار گرفت و قربانی شد، یک مورد مشهور و مثالزدنی در ادبیات دینیست.
روایت دیگری وجود دارد که گویی والاگهر بودن و بزرگمنشی ناخدا شهریار شفیق را تعبیر میکند. لقب والاگهر به ناخدا شهریار شفیق به مناسبت مقام والای مادر، یعنی شاهدخت اشرف پهلوی برای ایشان به کار میرفت. اما داستان میگوید که وقتی ناخدا شفیق در تمرینات دشوار کلاهسبزهای نیروی دریایی شرکت میکند، به او یک کلاه سبز به صورت افتخاری هدیه میدهند. ناخدا شفیق هدیه را میپذیرد و دریافت میکند اما از قرار دادن آن بر سر خود خودداری میکند با بیان این نکته که خود را در حال حاضر شایسته این کلاه سبز نمیداند.
این عضو خاندان سلطنتی تا سیام بهمن ۱۳۵۷ همچنان در ایران مانده بود و از قرار، آخرین عضو عالیرتبه خاندان پهلوی بود که کشور را ترک کرد. به نظر میرسد که ناخدا یکم، شهریار شفیق با توجه به محبوبیت و نفوذی که در میان افسران نیروی دریایی شاهنشاهی ایران داشته است، امیدوار به کنترل نیروی دریایی، مستقل از حکومت نوپای اسلامی بوده و طرح یک حمله را برای بازپسگیری کشور در سر داشته است. صادق خلخالی، قاضی بدنام گماشته خمینی که در کار اعدامهای فلهای ایرانیان بود، به صورت غیابی حکم اعدام ناخدا شفیق را صادر میکند و این خبر به اطلاع ناخدا میرسد. ماجرای خروج ناخدا شفیق به عنوان فرمانده نیروی دریایی بندرعباس، از اینجا به بعد به روایت چهار تکآور نیروی دریایی که فرمانده خود را تا رسیدن به امارات همراهی میکنند، مستند شده است. «میرعمادالدین فیاضی»، از قول «محمد ویژهنواز» که یکی از این چهار تکآور بوده است، در کتابی به نام «تکآور ویژه» ماجرای خروج آخرین عضو خاندان سلطنتی از ایران را ابدی میکند. این کتاب در سال ۱۴۰۰ خورشیدی به همت انتشارات «نکوآفرین» در ایران منتشر شده است. مطابق با روایت این تکآوران، شاهنشاه فقید، به «حیدر شهبازی» محافظ مخصوص خود دستور داده بود که خود را برای حفاظت از شهریار شفیق به بندرعباس برساند. این چهار تکآور پس از یاری رساندن به آخرین عضو خاندان سلطنتی، تصمیم میگیرند به ایران بازگردند و موفق میشوند که خود را از مجازات تبرئه کنند. از نکات جالب روایت این تکآوران این است که وقتی در بازداشت نیروهای انقلابی بودند، متوجه میشوند که سرباز دیگری به دروغ، افتخار خارج ساختن ناخدا شهریار شفیق را به خود نسبت داده و به این علت، متحمل حبس بوده است!
«اغلب به یاد وی هستم…»
شاهزاده رضا پهلوی از شهریار شفیق با عنوان اولین مبارز علیه حکومت اسلامی مستقر در تهران پس از فتنه ۵۷ یاد میکند. ایشان در توییتی به تاریخ هفتم دسامبر ۲۰۲۳ به فضل تقدم شهریار شفیق در این مبارزه جانفرسا و خونبار علیه تبهکاری آشکار فرقهای به این نحو اشاره کردند: «امروز مبارزه برای آزادی ایران، گسترش یافته است و ائتلاف گسترده و متنوعی از ایرانیان در داخل و خارج را شامل میشود. اما کسانی بودند که از همان روز نخست در مقابل این رژیم اشغالگر و برای آزادی ایران ایستادند. برخیشان جان خود را در این مبارزه به خطر انداختند. پسر عمه عزیزم، ناخدا شهریار شفیق، نخستین مبارز از خیل مبارزان راه آزادی ایران بود که در ۴۴ سال گذشته به دست جمهوری اسلامی در خارج از کشور ترور شدند. اغلب به یاد وی هستم؛ به ویژه هرچه به پیروزی که او برای آن مبارزه و جانش را فدا کرد، نزدیک میشویم.»
شاهزاده رضا پهلوی که بسیاری از ایرانیان او را با نام «رضاشاه دوم» صدا میزنند، همچنین هشتم دسامبر سال ۲۰۱۸ میلادی در شبکه ایکس نوشته بود: «۳۹ سال از ترور بزدلانه پسرعمهام شهریار شفیق، افسر ارشد نیروی دریایی ارتش ایران گذشت. او میهندوستی دلیر و سربازی فداکار بود و سودای نجات وطن از دست اشغالگران را در سرداشت. دیر نیست که روزی نام شهریار و دیگر جانباختگان راه آزادی ایران بر میدانها و خیابانهای میهن بدرخشد.» ایشان در توییتی دیگر که پس از خیزش باشکوه «مهسا امینی» نوشته شده است، یک بار دیگر نام شهریار شفیق را در کنار دیگر جوانان آزاده و آزادیخواه ایران میآورد و مینویسد: «آنها که آرمیتا را کشتند همانها هستند که مهسا را کشتند، همانها که مجیدرضا را کشتند، همانها که ۱۵۰۰ جاویدنام آبان ۹۸ را کشتند، همانها که جاویدنامان دی ۹۶ را کشتند، همانها که ندا آقاسلطان را کشتند، همانها که فریدون فرخزاد را کشتند. همانها که شهریار شفیق را کشتند. همانها که فرخرو پارسا را کشتند. نبرد میان ما و آنها نبرد میان خیر و شر است. و تا زمانی که پیروز نشویم آنها ما را خواهند کشت و عدالتی در کار نخواهد بود. با هم برای ایران به سوی پیروزی.»
او که شاهزاده رضا پهلوی با بیان محبتآمیز «پسر عمهام» یاد میکند و میگوید که «اغلب به یاد وی هستم…» به طرز جالبی یادآور کوروش جوان، شاهزاده هخامنشیست که علیه برادر خود، اردشیر دوم هخامنشی کودتا کرد و در رویارویی با سپاه شاهنشاه کشته شد. اما نه از این جهت؛ یعنی نه از جهت اینکه اقدامی علیه شاه مستقر ایران یا وارث بحق او کرده باشد؛ بلکه از این جهت که روایتهای مثبتی از خوی و خصلت جوانمردانه و اشرافی و منش والای او پرداخته شده است. روایتهای مثبت مشابهی از کوروش جوان به ویژه از ناحیه گزنفون، نظامی و مورخ شهیر یونانی به دست ما رسیده است که مانند چهار تکآور دریایی یادشده که در خدمت ناخدا شهریار شفیق بودند، در خدمت کوروش جوان بود و با او تا کوناکسا (حوالی بغداد امروزی) آمد و در میدان جنگ در رکاب او جنگید. گزنفون در فصل نهم از کتاب اول آناباسیس، درباره منش کوروش جوان مینویسد:
… اشخاص حاضر بودند که در راه کوروش هر خطری را تحمل کنند، مشروط به آنکه وی از آن مطلع شود. اگر کسی مایل بود که در راه عدالت ممتاز باشد کوروش بسیار به این نکته اهمیت میداد که چنین شخصی زندگی بسیار مرفهتر از کسانی داشته باشد که در پی سودهای غیرعادلانه بودند. به این سبب بود که در دستگاه اداری او، عدالت حکومت میکرد و وی لشکری شایسته این نام در زیر فرمان داشت؛ زیرا که سرکردگان و بزرگانی که به هوای کسب پول به درگاه وی روی آوردند دانستند که خدمت صادقانه بیشتر از حقوق ماهیانه فایده دارد… (۱۰)
گزنفون یکی از آن نویسندگان کلاسیک یونانیست که شیفته شاهنشاهی پارس بودند و مولف کتاب «کوروشنامه» (Cyropaedia) هم هست که ستایش از کوروش کبیر است. بعضی پژوهشگران مانند «جان مانوئل کوک» معتقدند که کوروشنامه مبنای تاریخی ندارد و صرفا شیفتگی گزنفون را از کوروش، بنیانگزار سلسله هخامنشیان بازتاب میدهد. اما آنچه گزنفون درباره کوروش جوان مینویسد ارزش تاریخنگارانه دارد چرا که خود او، به عنوان سربازی در دسته یونانی سپاه کوروش جوان حضور داشته و از نزدیک رفتار و منش او را میدیده است. روایتهای شاهدان عینی از ناخدا شهریار شفیق، اشرافزاده جوانمرد و جوانمرگشده خاندان پهلوی به طرز شگفتی بر همان روش و منشی در اشراف ایرانی گواهی میدهد که گزارش گزنفون از کوروش جوان، شاهزاده جوانمرگشده پارس، حدود دو هزار سال پیش گواهی داده است:
… به تصدیق همه، در به دست آوردن دل دوستانی که از نیکخواهیشان مطمئن و به همکاریشان در پیشرفت مقاصد خویش دلگرم بود از هیچ کمکی فروگذار نمیکرد. به همان دلیل که احساس میکرد که محتاج به داشتن دوست و یاور است میکوشید که به هنگام حاجت، بهترین یاور دوستان خود باشد. به گمان من، به دلایلی، هیچکس به اندازه او هدیه دریافت نکرده بود و هیچکس هم به اندازه او جوانمرد و بخشنده نبود که با توجه به ذوق و هنر و نیز به احتیاج هر کس، هدایا را بین دوستان تقسیم کند. هر چه را که برای شخص او میفرستادند تا به مصرف جنگ برساند یا مانند زیب و زیور به کار برد، میگفت که نمیتواند از این چیزها برای زینت کردن خود استفاده کند؛ و در نظر او دوستان زینتشده بهترین زینت مرد بشمار میآمدند. بیشبهه جای تعجب نیست که او در بخشندگی بر دوستان خود برتری داشت زیرا که از آنان مقتدرتر بود. اما آنچه به نظر من عجیب و درخور تحسین است توجهی بود که به دوستان خود داشت و تمایلی که به بهدست آوردن دل آنان نشان میداد. هر وقت شرابی که بهراستی مطبوع بود به کوروش میرسید کوزههایی تا نیمه پر از آن را برای دوستان خود میفرستاد و میگفت که از مدتی پیش، شرابی چنین لذیذ نچشیده است؛ و میافزود: «کوروش این شراب را برای تو میفرستد و از تو خواهش میکند که امروز آن را با بهترین دوستانت بنوشی. اغلب نیمی از خوراکهای غاز و نان و چیزهای دیگر از این قبیل را برای دوستان میفرستاد و به حامل دستور میداد که بگوید: «این غذا به کام کوروش مزه کرده است و او میل دارد که تو هم از آن بچشی»… (۱۱)
اینکه درخشانترین مقاطع زمانی از شاهنشاهیهای ایرانی، از دوران باستان گرفته تا تاریخ معاصر، چنین بازتابهایی در ادبیات مکتوب پیدا کردهاند، به هیچ وجه بیدلیل نیست. حکمرانیها چه ۲۰۰ سال بپایند چه ۵۰ سال، طبیعتا مخالفانی هم پیدا میکنند و دشمنانی؛ اما آنچه پایدار میماند گواهیهاییست که نه به دستور، بلکه از روی باور و راستی نگاشته شده باشد. گزنفون در حالی این سطور را مینوشت که کوروش جوان کشته شده بود و نقل چگونگی کشتهشدنش در میدان جنگ در قسمتهای قبل آورده شده است. همه آنچه از والاگهر شهریار شفیق امروزه روایت میشود، دههها پس از جانبازی او برای وطن است. آنها که چنین روایتهایی را ساختند و بازگو کردند، نمیتوانستند به دریافت هدیهای امیدوار باشند؛ بلکه از روی صدق و راستی چنین کردند. درسی بزرگ برای همه آنها که کارشان را بیدهشتافکنی نمیتوانند پیش ببرند و برای همه آنها که تاریخشان چیزی جز تاریخ دروغ نیست.
پانوشتها:
۱- برای دیدن بحثی تحلیلی درباره استفاده داعش از این آیه در مجله انگلیسیزبان خود با نام دابق، از جمله به شماره ۷۹ فصلنامه راهبردی بسیج تابستان ۱۳۹۷ مراجعه کنید؛
https://ensani.ir/file/download/article/1608544968-9959-99-40.pdf
گفتنیست که این سازمان (بسیج) خود زیر مجموعه سازمان تروریستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامیست و داعش و القاعده را به عنوان سازمانهایی متعلق به اسلام سنت عامه (سنیها) تحلیل و محکوم میکند بیآنکه به استفاده خود و سازمان بالادستی خود از همین شیوه اشارهای کرده باشد. نام کامل این سازمان «بسیج مستضعفین» است که پیشتر با نام «نیروی مقاومت بسیج» شناخته میشد و اکنون یکی از نیروهای پنجگانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است و وظایفی همچون جذب، آموزش و سازماندهی نیروهای داوطلب به اصطلاح مردمی برای دفاع از انقلاب اسلامی را بر عهده دارد. در عنوان سازمانی سپاه و زیرمجموعههایش نامی از ایران نیست و مختصر، مجموعهای تروریستی برای تامین اهداف فرقه تبهکار حاکم در تهران است.
۲- گزارش «شاخص جهانی تروریسم» در سال ۲۰۱۵ را از این منبع آنلاین مطالعه کنید:
https://privacyinternational.org/sites/default/files/2018-02/Global%20Terrorism%20Index%202015%2C%20Institute%20for%20Economics%20%26%20Peace.pdf?utm_source=chatgpt.com
۳- «وحشت بزرگ» اصطلاحی بود که شاهنشاه فقید در توصیف شرایط پس از خود در ایران به کار برد.
۴- ۱۶۰ سال مبارزه علیه آیین بهایی: گوشهای از تاریخ اجتماعی- دینی ایران در دوران معاصر، نشر باران، سوئد، چاپ سوم ۱۳۸۹، فریدون وهمن، صفحه ۱۰۸
۵- همان؛ صفحه ۱۱۰
۶- قتل کسروی، ناصر پاکدامن، انتشارات فروغ، چاپ سوم، پاییز ۱۳۸۳، صفحه ۹
۷- همان، صفحه ۸
۸- نامه سوم مورخه ۲۴ اسفند ۱۳۲۴ از مجموعه هشتاد و دو نامه به حسن شهیدنورایی، گردآوری و توضیحات از ناصر پاکدامن، چاپ دوم، کتاب چشمانداز، پاریس، بهار ۱۳۷۹
برای مطالعه اوضاع و احوال دهه ۲۰ از نگاه صادق هدایت، به مقاله نگارنده با عنوان صادق هدایت و اسلامگرایی دهه بیست مراجعه کنید:
https://www.radiozamaneh.com/326197/
۹. نقل از:
https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-7088/shahriar-shafiq
۱۰- آناباسیس، گزنفون، برگردان از احمد بیرشک، انتشارات کتابسرا، چاپ اول، ۱۳۷۵، قطعات پانزدهم تا هفدهم، صفحه ۱۳۶
۱۱- همان، قطعات بیست تا بیست و ششم، صفحات ۱۳۷-۱۳۸