شبح نظم نوین بر شهر
تاملی بر آنچه در میدان براندازی رخ میدهد
علیرضا کیانی
شبح نظم نوین بر شهر
تاملی بر آنچه در میدان براندازی رخ میدهد
علیرضا کیانی
علیرضا کیانی
خرداد ۲۵۸۰ (۱۴۰۰)
۱ - گزارشی از وضعیت: «ایران را پس میگیریم»
اگر شعار را شناسنامه اعتراض بدانیم به روشنی میتوان شهادت داد که هویت اعتراضات انقلابی ملت ایران از دی ۹۶ به این سو، با «ایرانگرایی» گره خورده است. این نکته از آن رو برجسته است که اعتراضات انقلابی از دی ۹۶ به این سو، به معنای واقعی کلمه «سراسری» بودند و بر اساس چنین واقعیتی است که درهمتنیدگی شعارهای اعتراضی با مفاهیم ایرانگرایانه در بیش از ۱۰۰ شهر کشور، چشمگیر است.
این ایرانگرایی زمانی قابلتامل میشود که به یاد بیاوریم بیش از ۴۰ سال است که در این کشور، ایران در قامت محوریترین مفهوم ملی، نه تنها از سیاستهای رسمی غایب است، بلکه رهبر جمهوری اسلامی صراحتا علیه متعلقات نمادین آن سخن میگوید. (۱) این غیبت و بدخواهی زمانی تبدیل به یک درد ملی میشود که از خرابکاریهای جمهوری اسلامی فراتر میرود و در سطوح تئوریک نیز خود را نشان میدهد. واقعیت این است که جریانهای غالب در «کمپانی روشنفکری» - از سرخ تا دینی - در قبال ایران هیچ مسئولیت فکری احساس نمیکنند و این را دستکم از ۸۰ سال پیش و زمان تشکیل حزب توده میتوان نشان گرفت. حزبی که کارگزار استالین در تجزیهی آذربایجان از ایران بود ولی دل بسیاری از «روشنفکران» ایرانی را ربوده بود.
اما به نظر میرسد این حجم از کوشش برای زدودن درک ملی، تلاشی کامیاب نبوده است؛ نفرتپراکنی نسبت به رضاشاه پهلوی پروژه مشترک روشنفکران سرخ و جمهوری اسلامی بود و در این جهاد ضدملی علیه یک چهرهی کمنظیر ملی - که در پی رستاخیز ایران بود - اتفاقات سال ۱۳۱۴ در مسجد گوهرشاد، از جمله ترجیعبندهای اصلی بود؛ اما شگفتانگیز آنکه اعتراضات انقلابی دی ۹۶ دقیقا از گوهرشاد مشهد و با شعار «رضاشاه روحت شاد» آغاز شد و به سرعت در ایران فراگیر شد. تاریخ، نمادینتر از این نمیتوانست به یک پروژهی نفرتپراکنانه دهنکجی کند.
بر سراسری بودن اعتراضات انقلابیِ سالهای اخیر باید بیش از این تامل کرد؛ چه آنکه اعتراضات انقلابی از ۹۶ به این سو را به معنای واقعی کلمه میتوان «انقلاب ایرانی» دانست. صفت «ایرانی» برای انقلاب کنونی هم در میدان تجلی دارد و هم در گفتمان. این اعتراضات انقلابی هم گسترهی بزرگی از شهرهای ایران را در بر گرفته است (و نه صرفا چند شهر بزرگ) و هم مفاهیم ایرانگرایانه را در درون خود حمل میکند؛ که به راحتی با ارجاع به شعارها قابل اثبات است. یکی از محوریترین شعارهای اعتراضات انقلابی اخیر این است: «ایران را پس میگیریم».
این دقیقا در تضاد با انقلاب ۵۷ است که نه در گفتمان، ایرانگرا بود و نه میدان عمل آن، سراسری و ایرانی بود. بر خلاف اعتراضات انقلابی کنونی، انقلاب ۵۷ رویکرد الیتیستی بسیار برجستهای داشت و به تبع چنین رویکردی، تهران نقش برجستهای در بینش و کنش ۵۷ داشت. مفصلبندی گفتمان انقلاب ۵۷ در تهران انجام میگرفت و کارگزاران آن از پایتخت، به شهرستانها خوراک گفتمانی میفرستادند. میدان نبرد گفتمان ۵۷ نیز عمدتا در تهران و یا چند شهر بزرگ بود؛ ولی پایگاه مبارزاتی اعتراضات انقلابی پس از ۹۶ نه تنها در تهران خلاصه نمیشود بلکه در شهرستانها نمود بسیار بیشتری از تهران دارد. از این رو استفاده از عبارت «سراسری» حقیقتا برازندهی قامت رخدادهای خیابان از دی ۹۶ به این سو است.
این برهمخوردگی محل نزاع گفتمانی - سیاسی در ایران، بسیاری از «تحلیلگران» را شگفتزده کرده است. آنان که عمدتا از وابستگان سیاسی - گفتمانی جریاناتِ جمهوری اسلامی یا روشنفکران سرخ هستند و تاب نمیآورند روایت دگرگونی از از حوزهی قابل مدیریت آنان خارج شود، کوشیدهاند به واسطهی حضور گستردهی فرودستان در این اعتراضات انقلابی، آن را صرفا به مسئله معیشت گره بزنند و با لحنی طعنآمیز آن را «جنبش نان» بخوانند یا در طنینی شبهامنیتی آن را به «تجمعهای سازمانیافته» فرو کاسته و از اصالت ملی آن بکاهند. (۲)
نگارنده نه تنها بر آن نیست حضور عنصر معیشت در این اعتراضات را رد کند بلکه بر آن است ضمن تایید آن، نوع طرح این اعتراض و نیز راه حل کلانی که معترضان، پیش رو مینهند را برجسته کند و آن را نشان خردمندی سیاسی «عوام» ایرانی بداند؛ که به خوبی دریافتهاند آنکه نان را از سر سفره ایشان دزدیده است نه صرفا در پاستور و بهارستان که بیشتر در فلسطین منزل دارد و پول را از حلق ایران بیرون میکشد و به کام تروریسم منطقهای میریزد. آدرس دقیقی که از کازرون و زنجان و مشهد و چابهار به خاستگاه مشکلات ایران میشود و آنان را به نشانهگیریِ ریشههای گفتمانی این وضعیت فاجعهبار میکشاند، مشاهدهگران منصف را بر آن میدارد که اعتراضات کنونی را پردههایی متناوب از «انقلاب ایرانخواهان» بدانند نه شورش گرسنگان!
مدعای نگارنده را «نظرسنجی»های وابسته به نهادهای مستقر در جمهوری اسلامی نیز تایید میکنند؛ چنانکه بلافاصله پس از آبان دورانساز ۹۸، «مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران» که وابسته به «جهاد دانشگاهی» است یک «نظرسنجی» برگزار کرد و طی آن تلاش کرد پرده از چیستی اعتراضات انقلابی بردارد. علیرغم ماهیت امنیتی نظرسنجیها در قاموس توطئهمحور نگهداران نظام اسلامی، این مرکز که به صورت مخفف «ایسپا» نامیده میشود این واقعیت را بازتاب داد که تنها ۶ درصد از مردم میزان نرخ بنزین را نگرانی اصلی خود میدانند و نزدیک به ۸۵ از آنان نگران آینده هستند. آیندهای که گفتمان ۵۷ آن را با مخاطرات جدی مواجه کرده است. (۳)
این نظرسنجیها و این اعداد و ارقام را باید با دو تبصره مهم نگریست؛ یکم آنکه ایسپا در درون چارچوب جمهوری اسلامی فعالیت میکند و ملاحظات امنیتی در بالادست را قطعا در کار خود در نظر میگیرد دوم اینکه این «نظرسنجی» که در دیماه ۹۸ انجام گرفت صرفا از اهالی تهران صورت پذیرفت در حالیکه مرکز اعتراضات انقلابی ۹۸، بیشتر، شهرهای کوچکتر بودند نه تهران. این دو تبصره از قضا بر اهمیت نتایج این «نظرسنجی» و اعتبار ادعای نگارنده میافزایند.
تبصره دوم را بیشتر بشکافیم؛ این واقعیت که مرکز اعتراضات انقلابی آبان ۹۸، ایران بود و نه صرفا در تهران، مورد تایید اظهارات دو سرکردهی سپاه پاسداران نیز است. «سالار آبنوش» - از سرکردگان سپاه در همدان - در آذر ۹۸ و در وصف اعتراضات انقلابی آبان همان سال، گفته بود: «پدیده عجیب و جدیدی بود که یک دفعه کل کشور را فراگرفت… به عنوان کسی که در صحنه بودم معتقدم فقط خدا ما را نجات داد...» (۴) و «علی فدوی» - از دیگر سرکردگان سپاه - نیز در همان ماه، آن خیزش انقلابی را با «عملیات کربلای ۴» مقایسه کرد. فدوی که از تحسینشدگان از سوی خامنهای است اذعان میکند که ۲۸ استان کشور در اعتراضات دخیل بودند و در ادامه میگوید: «۴۸ ساعت جنگ کردیم...و جمع کردیم». (۵)
سالار آبنوش دربارهی «عجیب و جدید» خواندن اعتراضات انقلابی آبان ۹۸ سخنی حق و راست میگوید. حضور فرودستانی که در قامتی انقلابی، ریشههای گفتمانی وضعیت نامطلوب مستقر را نشانه بگیرند از پدیدههای نادر تاریخ ایران است. آخرین تغییر کلان نظم سیاسی در ایران به انقلاب ۵۷ باز میگردد و همانطور که در بالا اشاره شد، آن انقلاب عمیقا ریشههای الیتیستی داشت و صرفا بخشهایی از طبقه متوسط شهری را - آن هم عمدتا در تهران - درگیر کرده بود. این ادعا متکی است به تحقیقات ارزندهی «آصف بیات» درباره انقلاب ۵۷.
۱.۱: «انقلاب ما، انقلاب آنها»
آصف بیات در کتاب «سیاستهای خیابانی، جنبش تهیدستان در ایران» (۶) هشدارهای «مرتضی مطهری» نسبت به «عوامزدگی» و تاکید «علی شریعتی» بر ساخت انقلاب از سوی «روشنفکران» را به یاد میآورد و طی یک یادآوری آماری قابل توجه میگوید: «آیتالله خمینی در ۸۸ پیام و نامهای که در خلال ۱۵ سال قبل از انقلاب برای مردم ایران فرستاد، فقط ۸ بار به طبقات فرودست اشاره کرد، در حالیکه ۵۰ بار جوانان تحصیلکرده، دانشجویان و دانشگاهیان را مخاطب قرار داد». (بیات، ۱۳۹۷، ص ۸۶)
درواقع، آصف بیات که خود گرایشهای قدرتمند چپگرایانه دارد، فرضیهی قدرتمند تکیهی انقلاب ۵۷ بر تهیدستان را کاملا رد میکند و صراحتا میگوید: «تهیدستان شهری به هیچوجه به معنای مرسوم انقلابی (یعنی خواهان ایجاد تغییر در ساختار قدرت عمده موجود بودن) نبودهاند. در عوض، این گروههای فاقد امتیاز تقریبا تا روزهای پایانی انقلاب در حاشیه مبارزه انقلابی باقی ماندند». (همان، ص ۷۷-۷۶). او در ادامه، تاکید میکند فرایند انقلاب ۵۷ برای تهیدستان، «معنادار» نبود. (همان)
بیات در همین کتاب و برای تایید مدعای خود، پای پژوهشهای میدانی «جانت باوئر» - انسانشناس آمریکایی - را نیز به میان میکشد که با هشت ماه کار میدانی در محلات جنوب تهران و برخی جوامع روستایی، در بازه زمانی خرداد ۱۳۵۶ تا اواخر ۱۳۵۷، به این نتیجه رسیده بود که: «تا پایان سال ۱۳۵۷، زنان و یا مردان نسبتا کمی از کمدرآمدترین محلات تهران در درگیریهای خیابانی شرکت کردند». (همان ۷۸-۷۷)
بیات در ادامه با ارجاع به تحقیقی که در سال ۱۳۶۱ در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران درباره «موقعیت اجتماعی شهدای انقلاب اسلامی» صورت گرفته است، یادآوری میکند که از میان ۶۴۶ نفری که طی درگیریهای خیابانی در تهران، از اواخر مرداد ۱۳۵۶ تا بهمن ۱۳۵۷ کشته شدند، فقط ۹ نفر، یعنی یک درصد آنان، از میان آلونکنشینها بودند. (همان، ص ۷۸). این عدد بسیار معنادار است و میتواند تحلیلهای غالب پیرامون انقلاب ۵۷ را کاملا تحتتاثیر قرار دهد و اسطورهسازی از آن انقلاب به مثابه «انقلاب کوخنشینها» علیه «کاخنشینها» را کاملا بر هم بزند.
آصف بیات همچنین درباره خلق عبارت «مستضعفین» و تکیهی گفتمانی نظام تازهتاسیس بر تهیدستان و روستا، تحلیل قابلتوجهی دارد و آن را ناشی از رقابت اسلامگرایان و دیگر گروههای سیاسی ضد پادشاهی، به ویژه چپگرایان میداند و میگوید: «روحانیون غالبا فقط بعد از انقلاب بود که توجهشان به مستضعفین یا طبقات فرودست جلب شد. آنان به این دلیل چنین کردند که اولا، طبقات فرودست را پایگاه اجتماعی محکمی برای رژیم نوپای اسلامی میدیدند، ثانیا، رادیکالیسم طبقه فرودستِ پس از انقلاب، روحانیون را وادار کرد که زبان رادیکالی اتخاذ کنند. ثالثا، تاکید روحانیون روی مستضعفین میتوانست چپها را خلع سلاح کند». (همان، ۸۷)
۲.۱: همدستی تحلیلیِ «اصلاحطلب» و «اصولگرا»
در جریان اعتراضات انقلابی کنونی که در خیابانهای ایران نفس میکشد، بر خلاف سال ۵۷، جریاناتی حضور دارند که اساسا نه نسبت گفتمانی با آخوندها و روشنفکران سرخ و دینی دارند و نه به واسطهی فراخوان آنان در میدان حضور یافتهاند. در ۲۷ آذر ۱۳۹۸ در «مرکز تحقیقات دانشگاه تهران» و «خانه اندیشمندان علوم انسانی» دو نشست پیرامون خیزش آبان ۹۸ برگزار شد (۷) که به صورتی کاملا قابل انتظار، شرکتکنندگان در آن از وابستگان جمهوری اسلامی و شعبات گوناگون آن بودند؛ اما نکته قابل ذکر آن بود که آنان علیرغم تعلقات جناحی متفاوت، در این ادعا همنظر بودند که خیزش انقلابی آبان ۹۸ از رنگی دیگر بود و به هیچ جریان سیاسی - فکری در درون گفتمان ۵۷ وابسته نبود و البته آنان در مقام «اعلام موضع» از این بابت نگران بودند.
«محمد فاضلی» - استاد جامعهشناسی دانشگاه شهید بهشتی - که به جریان «اصلاحطلبی» وابسته است و صراحتا خود را مخالف سرنگونی جمهوری اسلامی میداند در آن نشست در تحلیل خیزش آبان گفته بود: «تردید ندارم که دستگیرشدگان حوادث اخیر اغلب بیکار و در فاصله سنی ۱۸ تا ۲۹ سال هستند، چرا که همین حالا نظرسنجیها نشان میدهد که این جمعیت جامعه از همه ناراضیتر و ناخرسندتر هستند... گاه این صورتهای بی عدالتی به صورت گورخوابی جلوهگر میشود، گاه به صورت حاشیه نشینی و گاه به صورت اعتراضات آبان ماه» و «امیر محبیان» - تحلیلگر وابسته به جریان «اصولگرا» - نیز خیزش دی ۹۶ و آبان ۹۸ را خیزشی برآمده از «طبقات نابرخوردار» دانسته بود که: «بعضاً احساس میکنند چیزی برای از دست دادن ندارند». و در عینحال درباره «اعتراضات دفعات آتی» صراحتا بیان داشت که: «امیدواریم رخ ندهد و مدیریت شود».
توافق تحلیلی دو تحلیلگر شناختهشده «اصلاحطلب» و «اصولگرا» بر سر خاستگاه اعتراضات انقلابی ملت ایران و صراحت آنان در مخالفت با خواستههای فرودستان خود به خوبی نشان میدهد که چرا در شعارهای چند سال اخیر شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» این اندازه برجسته شده و با بسامد بسیار بالا به عنوان یکی از شعارهای بنیادین اعتراضات انقلابیِ کنونی تکرار میشود.
۲- در ضرورت تدوین گفتمان برای تکانههای میدان
اما این واقعیت که وضعیت کنونی، خارج از حوزه مدیریت جریانات وابسته به ۵۷ است، اگرچه برای مخالفان آن گفتمان ضدمیهنی گزارش مطلوبی است ولی در عینحال وظیفهای سنگین را یادآوری میکند و آن، نیاز به تدوین تکیهگاهی گفتمانی برای این تکانهی شدید میدانی است. اگر چنین تکیهگاهی فراهم نشود، کاملا قابل انتظار است که این جریان انقلابی به محاق روزمرگی سیاسی فرو بغلتد و ناکامیهای مقطعی ناشی از سرکوب، کارگزاران سیاسی - میدانی آن را به چاه نومیدی بیفکند.
اگر جریان «اصلاحات» در جمهوری اسلامی، علیرغم خلف وعده، ریاکاری سیاسی، و خیانت گسترده به اعتماد مردم، توانست بیش از ۲۰ سال - از خرداد ۷۶ تا دی ۹۶ - خود را به عنوان جریان غالبِ آلترناتیو بنمایاند و ذهن و ضمیر بسیاری از ایرانیان را برباید، از جمله به این دلیل بود که یک جریان قدرتمند گفتمانی نیز آن را راهبری میکرد. جریان «اصلاحات»، خود را در قالب یک تضاد تعریف میکرد، عوامل خود را به عنوان کارگزاران سویهی مثبت این تضاد میشناساند، شعارهای محوری و فرعی داشت، رقبا و دشمنان خود را مشخصا نشان داده بود، محل درگیری و نزاع را ترسیم کرده بود، یک جریان فکری - سیاسی رسانهای ساخته بود و حتی از تاریخ نیز یارگیری کرده بود و برای رخدادها و چهرههای کنونی، ارجاعات نمادین تاریخی دستوپا کرده بود.
«اصلاحطلبان» در آغاز با پشتوانه جریان روشنفکری دینی - که پس از مرگ خمینی و اوائل دهه ۷۰ خورشیدی، در صورت جدید خود پا گرفتند - تضاد محوری جامعه ایران را دوگانه «سنت / مدرنیته» تعریف کردند که در بیانی سیاسیتر به نزاع «اقتدارگرایی» با «مردمسالاری دینی» ترجمه شد. «تقویت جامعه مدنی» را راهحلی پایدار برای تغییر وضعیت معرفی کردند و «انتخابات» و «رای» به «اصلاحطلبان» را، شیوهی آن تقویت کذایی. اگرچه پس از ۸۸، در گرایشهایی در این جریان، جهتگیریهای فکری بنا به ملاحظات امنیتی دستخوش تغییرات جدی شد (۸) ولی رقیب سیاسی در تمام این سالها ثابت ماند؛ «اقتدارگرایان»، که در سالهای سپسین به «اصولگرایان» ترجمه شد. محل نزاع را نیز، چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی شناساندند. به انکار سیستماتیک نیروهای خواهان عبور از جمهوری اسلامی نیز پرداختند و «اجرای بیتنازل قانون اساسی» را راه نجات ایران دانستند. بهواسطهی نفوذ، پول و رانت قدرت، جریان گستردهی فکری - سیاسی خود را در رسانهها پراکندند و از تهران تا لندن را در اختیار گرفتند. به نمادسازی نیز روی آوردند و آن یکی را «مصدق زمانه» مینامیدند، این یکی را نشان از «حسین فاطمی» میگرفتند و تا مشروطه نیز عقب رفتند و «محمد خاتمی» را همسنگ «میرزای نائینی» پنداشتند! (۹)
اگر جریان «اصلاحات» توانست ۲۰ سال بر اذهان خواهان تغییر وضعیت فرمانروایی کند و شیوههای خود را به عنوان راه رهایی بشناساند و بسیاری از ایرانیان را - به معنای دقیق کلمه - معطل خود سازد، دقیقا به علت همین پشتوانه قدرتمند گفتمانی - رسانهای بود.
اما کنون که آن سبو شکسته و آن پیمانه ریخته است، و غش در متاع اصلاحات بر همگان پدیدار گشته است، جهان متلاطم ایرانی نیازمند یک آلترناتیو گفتمانی است تا بتواند با تکیه بر آن قوام گیرد و دوام یابد. تهیهی چنین تکیهگاهی نیز نیازمند یک تحلیل مشخص از آن رخدادیست که اکنون در کف خیابان رخ میدهد. نگارنده البته مدعی نیست که برای انجام چنین کاری، توانمندی لازم را در اختیار دارد ولی بر آن است که احتمالا بتواند یادآور چند نکتهی لازم باشد.
۱.۲: شناسایی تضاد اصلی
یکی از جدیترین پرسشها حول تنظیم وضعیت، شناسایی محل نزاع است؛ محل نزاع را چه و چگونه تعریف میکنیم و از آن چه صورتبندی مشخصی ارائه میدهیم. از آفتهای ذهنی مبارزه، ذهنیشدن آن و جدا افتادگی از مختصات بیرون است. از این رو، شناسایی دقیق محل نزاع بایستی بر بنیاد وفاداری به میدان باشد. به عبارت دیگر در این شناسایی باید تلاش شود که سرفصلها به گونهای بازنویسی شوند که بتوان در تایید آن به راحتی شواهدی بیرونی عرضه کرد که هم از لحاظ کمّی، کفایت لازم را داشته باشند و هم به لحاظ تناسب محتوایی، قدرت اقناع بالایی داشته باشد. با الزام به رعایت این نکته، نگارنده مدعی است میدان اعتراضات انقلابی از دی ۹۶ به این سو، جدای از وجوه ایجابی، اساسا بر اساس یک ضدیت تعریف شده است؛ ضدیت با گفتمان ۵۷.
نگارنده پیش از این نیز در قالب یادداشتی دیگر (۱۰) این نکته را بیان کرده است که باید به تفکیک جدی میان «انقلاب اسلامی» و گفتمان ۵۷ دست یازید. این تفکیک صرفا یک تحلیل تاریخی نیست، و بلکه بنا به توضیحی که در ادامه میآید میتواند مددگر یک صورتبندی صحیح از محل نزاع برای وضعیت کنونی باشد. انقلاب اسلامی تنها یک خروجی از گفتمان ۵۷ بود که البته با خرج خشونت بسیار، در قالب جمهوری اسلامی، غالب شد ولی اکنون اگرچه انقلاب اسلامی مرده است اما گفتمان ۵۷ قطعا هنوز زنده است. آنچه حلقههای گوناگون گفتمان ۵۷ را مانند نخ تسبیح، همسفرهی یکدیگر میسازد دال اعظم «استکبار» و لزوم ستیز با آن است که شاعران چپ را به مساجد میکشاند و مومنان را در کافهها مینشاند. (۱۱) اینکه کیانوری تودهای، خمینی را «امام» خود میدانست نه از باور اسلامی نداشتهی او که از باور مشترک او با خمینی در لزوم ستیز با آمریکا بود.
ولی اگر کیانوری مرده است، مردهریگ او هنوز در فضای سیاسی ایران نفس میکشد. شاهد مثال آن را میتوان از بیانیهای در اردیبهشت ۱۳۹۷ بیرون کشید. ۳۰۰ تن از چهرههایی که خود را «مخالف» وضعیت کنونی در ایران میخوانند، برای مسئله انتقال سفارت ایالات متحده آمریکا در اسراییل، از تلآویو به اورشلیم - که هیچ تاثیری در سرنوشت ایرانیان نداشت و ندارد - بیانیهای به زبان فارسی نوشتند و در آن ضمن اعتراض به انتقال سفارت، از کشتهشدن چند فلسطینی بدست دولت اسراییل نیز شکایت کردند؛ (۱۲) ولی همین افراد چند ماه پیش از آن و برای جانباختگان دی ۱۳۹۶، بیانیه اعتراضی که هیچ، حتی یک پیام کوتاه تسلیت نیز ننوشتند.
اینکه ۳۰۰ تن از چهرههای «مخالف» نظم سیاسی کنونی مستقر در ایران، جان فلسطینی را مهمتر از جان ایرانی میپندارند و مسئلهی انتقال سفارت آمریکا در اسراییل را مهمتر از مسئله تبعیض و فقر در ایران میدانند، خود شاهدی زنده بر بر زندهبودن گفتمان ۵۷ است که محل تجمیع سرخ و سیاه، معاندان استکبار و دشمنان امپریالیسم است؛ دو برادری که اگرچه خون یکدیگر را میخورند ولی استخوان یکدیگر را دور نمیاندازند؛ چه آنکه هر دو سر بر آستان مشترک آمریکاستیزی میسایند.
درواقع گفتمان ۵۷ را میتوان به دو شاخه شقه کرد: سرخ و سیاه. سرخ را در اینجا را لزوما نمیتوان چپ گرفت اگرچه بیشترین یارگیری خود را از آن انجام داد. نگارنده پیش از این چپ را به دو جناح ستمستیز و غربستیز دستهبندی کرده بود (۱۳) و در توضیح آن گفته بود: «به صورت خیلی خلاصه و ساده، اولی اولویت را به مبارزه با ستم میدهد و از آن رو که ستم را در خانه خود عیانتر از هر جای دیگر میبیند، نمیتواند به هیچ عنوان با حاکمیت ستم - جمهوری اسلامی - کنار بیاید و تیغ تیز شمشیر نقد خویش را اول از همه بر گلوی ایدئولوژی اسلامی و ایدئولوگهایش میفشارد. دومی اما اولویت را به ستیز با «استکبار» میدهد و در پس هر اتفاقی به دنبال دست آمریکا و ایادی آن است و از این روست که گاهی دست به ائتلاف با نظام جمهوری اسلامی نیز میزند و – به عنوان مثال – با حضور در شبه انتخاباتهای جمهوری اسلامی، سعی بر تقویت مشروعیت سیستم دارد».
شاید این نقد روا باشد که این دستهبندی ظرافتهای تاریخی را رعایت نمیکند و صرفا یک دستهبندی کلی و برای سادهسازی تحلیلی است؛ نگارنده پذیرای این نقد است ولی در عینحال این دستهبندی را عجالتا واجد دو فایده میداند: یکم آنکه حساب چپ ملی و ستمستیز را از چپ غیرملی و غربستیز سوا میکند. یعنی حساب انبوه باورمندان به لزوم اتخاد سیاستهای رفاهی و بهبود وضعیت رفاهی تهیدستان ایرانی را از حساب چپ غربستیز سوا میکند؛ چپ غربستیز ادعای دفاع از حقوق کارگر دارد ولی دریغ از یک تجمع ساده برای مصیبتهای روزمره کارگران ایرانی گرچه برای مبارزه با «نئولیبرالیسم» در فرانسه و شیلی به راحتی در دانشگاه تهران رژه میرود (۱۴) دوم آنکه نگارنده میتواند شواهد تاریخی فراوانی را به میان آورد تا نشان دهد که چپ غربستیز، ستیز خود با آمریکا را محل اشتراک منافع خود با اسلامگرایان استکبارستیز ایرانی میدانست و بر اساس چنین اشتراکنظری، چشم از ستم آنان بر مردم فرو میبست.
در این زمینه چه کسی صالحتر از «ویدا حاجبی» که خود از اسطورههای روشنفکران سرخ ایرانی است؛ عضو سازمان چریکهای فدایی خلق بود، با «فیدل کاسترو» رفاقت شخصی داشت و از سوی سازمان عفو بینالملل در سال ۱۳۵۶ به عنوان «زندانی سال» برگزیده شده بود. او که در ایام «مبارزه»ی خود، از مدل کوبا برای ایران حمایت میکرد در سالهای واپسین زندگی خود، در آبان ۱۳۸۷، طی یک گفتگو (۱۵)، دربارهی پیوند گفتمانی چپ غربستیز با اسلامگرایان گفته بود: «مثلاً در تظاهراتی که در اعتراض به اجباری شدن چادر صورت گرفت، خیلیها از جمله من، شرکت نکردند. چون تصور ما این بود که چادر اهمیت ندارد و فقط به این فکر میکردیم که از شر شاه آزاد شویم. مبارزهی ضد امپریالیستی را مهمتر از هر چیز دیگر میدانستیم...مگر در دورهی انقلاب، آزادی را قبول داشتیم؟ از فعالان چپ ایران کدامشان آزادی را قبول داشتند؟ حالا بماند که کدام یک از رژیم حمایت کردند یا نکردند. اصلا آزادی بد بود. آزادی از دید ما لیبرالی بود و حقوق بشر تحریم بود. اینکه میگویم «ما»، از دید چپ است».
بر اساس چنین بدیهیاتی است که باید این هشدار را همیشه در گوش داشت که تضاد بنیادین در این مرحله از تاریخ ایران، با گفتمان ۵۷ است؛ نزاع اعتراضات انقلابی ملت ایران اگرچه در فاز میدانی بایستی جمهوری اسلامی و تمامیت آن را هدف بگیرد ولی در فاز گفتمانی نباید به مبارزه با جمهوری اسلامی فرو کاسته شود. البته نزاع با گفتمان ۵۷ پدیدهای غریب در جامعه ایران نیست؛ چه آنکه در سطوح میدانی نیز دستکم از ۱۲ سال پیش میتوان نشانههای اعلام حضور گسترده برای مخالفت با گفتمان ۵۷ را به عینه دید. آنچه در رخداد ۸۸ گذشت، شاهدی زنده برای تایید این ادعا است.
۲.۲: لزوم تفکیک رخداد ۸۸ از «جنبش سبز»
اگرچه جناح «اصلاحطلب» به ضرورت لازمه تداوم حضور سیاسی خود در ساختار جمهوری اسلامی، تلاش میکند از رخداد ۸۸ تبری بجوید و از آن دوری کند، ولی گرایشهایی حاشیهای در این جناح تلاش میکنند از رخداد ۸۸ تفسیر «سبز» ارائه بدهند و با مصادرهی آن، و با توجه به گرایش خود به حفظ جمهوری اسلامی، تلاشی قاطع به خرج میدهند که انفصالی کامل بین ۸۸ و ۹۶ ایجاد کنند.
از قضا، این تلاش، از خاستگاهی متضاد، در میان بخشی از گرایشهای برانداز نیز خریدار دارد و بخشی از تحلیلهایی که هواخواه سرنگونی جمهوری اسلامی هستند، به علت خاستگاه اعتراضات ۸۸ که برآمده از اعتراضات به «تقلب انتخاباتی» بود، آن را به نزاعی درونساختاری در جمهوری اسلامی فرو میکاهند.
اگرچه مدیریت رسانهای رخداد ۸۸ در دست جریانات وابسته به جمهوری اسلامی بود، و در روایت غالب ۸۸، «میرحسین موسوی» و «مهدی کروبی» به عنوان «رهبران نمادین» آن رخداد معرفی میشوند، ولی بایسته است که از اتخاذ یک گسست قاطع گفتمانی بین رخداد ۸۸ و اعتراضات انقلابی از ۹۶ به این سو جلوگیری کرد. سرمایهی سیاسی براندازی نباید تقدیم نگهداران جمهوری اسلامی شود. چه آنکه اگرچه اطلاعات دقیق میدانی از میزان غلبهی میدانی گفتمانهای گوناگون در ۸۸ در دسترس نیست ولی با ارجاع به شعارهای غالب و مشهور آن سال میتوان گفت گرایش برانداز در سال ۸۸ حضور سنگین میدانی داشت.
این نکته را خامنهای بهتر از دیگران دریافت وقتی در تیر ۱۳۹۵ تاکید کرد کسانی که در ۸۸ به خیابان آمده بودند اساسا چندان دغدغه انتخابات نداشتند و شعار «انتخابات بهانه است / اصل نظام نشانه است» سر میدادند. (۱۶) خامنهای درست میگوید؛ بسیاری از معترضان خیابانی در ۸۸ هیچ ربطی به «جنبش سبز» نداشتند (که در کمپین میرحسین موسوی و پیش از ۲۲ خرداد ساخته شده بود)، بلکه خواست کلان آنان در تضاد آشکار با تمایلات سیاسی کسانی چون موسوی و کروبی و کلیت «جنبش سبز» بود، اگر وفاداری موسوی و کروبی و حامیان آنها به «اصل نظام» را به یاد بیاوریم.
«جنبش سبز» اساسا جنبشی درونساختاری و در چارچوب گفتمان ۵۷ بود و به شهادت بیانیههای ۱۷ گانهی موسوی، به هیچروی سودای عبور از جمهوری اسلامی نیز نداشت. زینروست که باید رخداد ۸۸ را از «جنبش سبز» تفکیک کرد. «جنبش سبز»، گرایشی در درون رخداد ۸۸ بود اگرچه شوربختانه رسانهایترین گرایش آن بود و بر این اساس در بسیاری از تحلیلها، رخداد ۸۸ به «جنبش سبز» فرو کاسته میشود.
برخی از دیگر شعارهای مشهور رخداد ۸۸ نیز تجلیگاه دلبستگیهای سیاسی مخالف با امیال سیاسی «جنبش سبز» بود. برجستگی ایرانخواهی در شعارهای دی ۱۳۹۶ به این سو، در رخداد ۸۸ نیز تجلی جدی داشت و از جمله در شعار ماندگار «نه غزه نه لبنان / جانم فدای ایران» تجلی پیدا کرد که هم حامیان و متولیان «جنبش سبز» به آن واکنش منفی نشان دادند و هم شخص خامنهای چندین بار به واکنش مستقیم و طعن و تمسخر این شعار پرداخت.
در نفی این شعار ایرانگرای رخداد ۸۸ هم «محسن کدیور» و هم علی خامنهای نظر تقریبا یکسانی داشتند. کدیور به دروغ این شعار را «هم غزه هم لبنان / جانم فدای ایران» خواند. وبسایت «کلمه» نیز به عنوان پایگاه سیاسی - رسانهای میرحسین موسوی هیچگاه از این شعار استقبال نکرد و بلکه در تیر ۱۳۹۰ و در طعنی آشکار به این شعار، تصویری از «هاله سحابی» با چفیه فلسطینی منتشر کرد و تیتر زد: «هاله سحابی و صلح طلبی برای جهان، هم غزه و هم ایران»! (۱۷)
یکی دیگر از گرایشهای برجسته در خیزش انقلابی از ۹۶ به این سو، مرزبندی شدید با گرایشهای ضدامپریالیستی و ضدآمریکایی است. شعار نمادین «دشمن ما همینجاست / دروغ میگن آمریکاست» که طی نیمهی دوم دهه ۹۰ خورشیدی، بارها - به ویژه از سوی کارگران - سر داده شده است یا دیگر شعارهایی که به خرابکاریهای منطقهای جمهوری اسلامی و حمایت این رژیم از تروریسم اعتراض میکنند، در سال ۸۸ نیز قابل ردیابی است. معترضانی که در آن سال، نه تنها با دولت آمریکا سر ستیز نداشتند بلکه در قالب یک شعار به رییسجمهور وقت ایالات متحده پیشنهاد همراهی سیاسی میدادند: «اوباما اوباما / یا با اونا یا با ما؟». زمانی قدر و ارج این شعار را میتوان دریافت که به عمق نفوذ گفتمانی مفاهیم «استکبار» و «امپریالیسم» در معماران گفتمان ۵۷ و حاملان و باورمندان به آن، از جمله موسوی و کروبی آگاه باشیم.
بر بنیاد چنین واقعیات غیرقابل انکاری است که نگارنده بر آن است که بایستی مقابل هرگونه گسست قاطع گفتمانی بین رخداد ۸۸ و جریانات دی ۹۶ به این سو ایستاد. رخداد ۸۸ را نباید به «جنبش سبز» فرو کاست.
اما در عینحال باید اذعان کرد که اگرچه در ۸۸ نشانههای غیرقابل انکار براندازانه قابل مشاهده بود ولی هنوز بند ناف میدان ۸۸ از هرگونه گرایش وابسته به رژیم نگسسته بود و نوعی سردرگمی سیاسی در کنشگران دیده میشد که از قضا یکی از علل اصلی ناکامی رخداد ۸۸ نیز بود. واقعیت آن بود که در ۸۸ اگرچه مشروعیت نظم سیاسی مستقر به صورت جدی زیر ساطور خشم میدان رفت ولی هیچ جایگزین و آلترناتیوی بیرون از دایرهی گفتمانی - سیاسی ۵۷ بروز خیابانی پیدا نکرد. برای ظهور آلترناتیو در میدان به هفت سال زمان نیاز بود.
۳.۲: معرفی آلترناتیو در میدان
هفت سال پس از رخداد ۸۸، و در گردهمایی تاریخی پاسارگاد در آبان ۹۵ بود که میتوان گفت نطفه اعتراضات انقلابی دی ۹۶ بسته شد. مردمی که در پاسارگاد و در محضر «کوروش»، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه هخامنشی، شاه ایران زمین، از جانب خود به عنوان مردمان ایران، بر پدر بنیانگذار درود فرستادند و با تاکید بر پاسداری از سنت آریایی خود، خواستار بازگشت «شاه» به ایران شدند. یک آلترناتیو مشخص سیاسی که پیشینه و تاریخ دارد، قانونی مدون دارد، کارنامهای کامیاب دارد و نمایندهای زنده دارد. (۱۸)
این رخداد در هاضمهی هیچ جریانی از باورمندان به گفتمان ۵۷ قابل هضم نبود و بر این اساس بود که با بیاعتنایی گسترده آنان روبرو شد و فراتر از آن، جمهوری اسلامی - به عنوان برونداد غالب گفتمان ۵۷ - را واداشت که از آن پس، گردهمایی در پاسارگاد را ممنوع کند. بر آن گردهمایی خاطرهساز باید بیش از این تامل کرد؛ چه آنکه بسیاری از اضلاع گفتمانی مورد نظر نگارنده را میتوان در آن رویداد جست.
یکی از برجستهترین وجوه پاسارگاد ۹۵ آن بود که هزاران ایرانی شرکتکننده در آن، موکدا «ایران» را «وطن» خود مینامیدند. برای ناظر بیرونی شاید غریب بیاید که ایرانیانی در خاک ایران بر ملیت ایرانی خود تاکید کنند و شعار سر بدهند: «ایران وطن ماست / کوروش پدر ماست». چه آنکه درک سلیم میگوید مگر جز این است؟
پاسخ آنکه در گفتمان ۵۷ دقیقا همین وطنبودگی ایران و ملتبودگی این مردم نشانه گرفته شده بود. ادعای نگارنده به سادگی و شفافیت هرچهتمامتر در این دو سه جمله خمینی در مرداد ۱۳۵۹ تجلی پیدا کرده است: «افراد ملی به درد ما نمیخورند، افراد مسلم به درد ما میخورند. اسلام با ملیت مخالف است. معنی ملیت این است که ما ملت را میخواهیم، ملیت را میخواهیم، و اسلام را نمیخواهیم». (۱۹)
با درنظرگرفت این سخن خمینی است که باید شعار «ما آریایی هستیم / عرب نمیپرستیم» - که در پاسارگاد ۹۵ سر داده شده بود - را بازخوانی کرد و از آن استقبال کرد. آن شعار یک اعلام جنگ گفتمانی به شقوق گوناگون گفتمان ۵۷ بود. تاکید بر پیشینهی آریایی خط و نشانی آشکار بود برای امتگرایی جریان حاکم و جهانوطنی سرخهای آمریکاستیز؛ هر دوی این جریانات، ایران را صرفا پایگاه مبارزه میبینند و نه میهنی برای سازندگی و سربلندی.
بر این اساس به نظر میرسد که در تدوین گفتمان برای اعتراضات انقلابی کنونی، «ایران» بایستی کلیدواژهی محوری باشد. «انقلاب ما» از دی ۹۶ به اینسو نشان داده است که در پیوندی بنیادین با «ایران» و متعلقات مفهومی آن بسر میبرد. رویکردی کاملا متضاد با «انقلاب آنها» در بهمن ۵۷ که «ایران» در آن، در بهترین حالت، مفهومی حاشیهای بود.
نکته دیگری که بایستی در تدوین این گفتمان در نظر گرفت، پهلویگراییِ آشکار میدان است که هم از شعارها پیداست و هم از سطح تحرکات سیاسی - تحلیلی پهلویدوستانه در سطح شبکههای اجتماعی.
اینکه پهلویگرایی چیست و چه خصایصی دارد خود مجالی دیگر میطلبد ولی شاید بتوان عجالتا اینگونه گفت که اگرچه پهلویگرایی در درازای تاریخ صد سالهی خود متحول شده است ولی این تحول از جنس تکمیل بوده است و بر بنیاد دو رکن ذاتی و تغییرناپذیر انجام گرفته است؛ یکم، پاسداری از یکپارچگی ملی و سرزمینی ایران. دوم، تامین زیرساختهای توسعه پایدار در ایران که اعم از توسعه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است. پهلویگرایی را با این دو اصل میتوان شناخت. پهلویگرایی تلفیقی بههمپیوسته از محافظت از سرمایهها و دستاوردهای ملی - سرزمینی و رویکردهای اصلاحگرایانه است که گاهی همچون آزادسازی زنان از بند سنتهای ضدزن، رادیکال جلوه میکند.
درواقع آنچه اکنون مسئله اصلی است کنار زدن سرخ و سیاه است و اکنون نیز در خیابانهای ایران با جهان متلاطمی روبرو هستیم که آشکارا نشان داده است با سرخ و سیاه میانهای ندارد. دشمنان قسمخوردهی پهلوی، کمونیستها و اسلامگرایان بودند و برکشیدهشدن نام پهلوی در میدان و حیثیت بیرقیب آنان در خاطره جمعی ایرانیان، عملا به معنای مرزکشی با دشمنان پهلوی نیز است؛ فراموش نباید کرد که «مرام اشتراکی» در دوره رضاشاه پهلوی ممنوع شد و هم او بود که از آخوندها خواست حد و اندازه خود را بدانند و امور دولت را از آن خود ندانند. شعار «رضاشاه روحت شاد» تایید توامان سیاستهای سکولاریستی و ضدکمونیستی او نیز است.
۴.۲: «همه در هوای فریدون شدند»
در تدوین گفتمان برای تکانههای میدانی در مسیر سرنگونی جمهوری اسلامی، میتوان از سنت تاریخی - سیاسی ایرانیان نیز برای تدوین طرحی نمادین از اعتراضات انقلابی مدد گرفت و به آن صورتبندی گفتمانی یاری رساند. ضمن اینکه با به میانافکندن این دست از خاطرات ازلی ایرانیان، میتوان در تهییج و برانگیختگی هر چه بیشتر میدان براندازی نیز اثرگذار بود.
تاریخ و سنت سیاسی ایرانیان تجلی تام و تمام خود را در شاهنامه فردوسی پیدا کرده است؛ یکی از کشاکشهای مشهور شاهنامه در چهارگانهی جمشید، ضحاک، کاوه و فریدون تجلی دارد. جمشید «نمود آرزوهای یک ملت» (۲۰) و پادشاهی تمدنساز بوده است. ضحاک ولی پدیدهای منفور است که جوانکشی کسب و کار روزانه او بود. کاوه نماد ستمدیدگان خروشنده از ستم است و فریدون نیز شاهزادهای انقلابی است که به نیکی سرشته بود. در آن تصویری که شاهنامه از این چهارگانه بدست میدهد دستکم چهار عنصر وجود دارد که به راحتی میتوان به آنها ریخت امروزی داد و از قابلیتهای نمادین آن بهره گرفت.
یکم آنکه ضحاک پس از جمشید بر آمد. جمشید اگرچه در دوره واپسین پادشاهی، خودپرستی پیشه کرد و فر ایزدی از او بگشت ولی در شاهنامه، نام او طنین منفی که ندارد هیچ، بلکه از سدههای حکمرانی او به عنوان دوران خوشبختی و پیشرفت و کامکاری مردم یاد میشود. دوم اینکه ضحاک اگرچه تازی بود و ایرانی نبود ولی نکتهی بسیار مهم آنکه، به خواست بزرگان ایران زمین بر تخت نشست. ضحاک که به روایت فردوسی «سبکسر» ولی «بیباک» بود، جمشید را کشت و به واسطه سر و سرّی که با اهریمن داشت دست او را بر ایران دراز کرد. سوم اینکه فریدون که از نسل طهمورث و از تبار شاهان بوده است و برای در امان ماندن از چنگ ضحاک و نیروهای او در کوهها زندگی میکرد، کابوس همیشگی ضحاک بود و هر چه ضحاک کوشید او را از میان بردارد کمتر کامیاب شد. نکته چهارم آنکه فریدون اگرچه شاهزاده بود ولی با حمایت سنگین کاوه و دیگر ستمدیدگان، ضحاک را پس زد. این نکته از این رو شایسته یادآوری است که اگرچه در قالب کشاکشی از زمانهی باستان روایت میشود ولی نقش ارادهی جمعی یک ملت را در سرنگونی سلطانی ستمگر برجسته میسازد؛ فردوسی در وصف مردمی بودن براندازی ضحاک و بر تخت نشستن فریدون میگوید: «همه بام و در مردم شهر بود / کسی کهش ز جنگاوری بهر بود / همه در هوای فریدون بُدند / که از درد ضحاک پرخون بُدند».
ظهور خمینی و کسب قدرت، پس از پادشاهی که «آریامهر» مینامیدندش و در پی رساندن ایران به «دروازههای تمدن بزرگ» بود - و میزان شاخصهای توسعه و پیشرفت کشور در دو دههی پایانی حکمرانی او با هیچ دورهی دیگری در تاریخ ایران قابل مقایسه نیست - به اندازهی برتختنشستن ضحاک بر جای جمشید، تراژیک و دردناک است؛ به ویژه اگر به یاد بیاوریم خمینی نیز همچون ضحاک و با استقبال و خواست بسیاری از الیت ایران به کشور آمد و بر تخت سلطانی نشست، اگرچه حامل گفتمانی انیرانی بود و صراحتا مفهوم «ملت ایران» را رد میکرد.
اما نکته آنکه اگرچه شاه رفت ولی نام و نشان پهلوی همچنان زنده ماند. شاهزاده رضا پهلوی به شهادت مواضع خود، هیچگاه دچار فرسایش سیاسی ناشی از تبعید نشد و بیش از ۴۰ سال است که بر لزوم سرنگونی جمهوری اسلامی پافشاری میکند. او شاید تنها چهرهی برجسته در میان مخالفان است که جمهوری اسلامی حتی در خیالات امنیتی خود نیز نمیتواند طرح یک معامله را با او بریزد. او کابوس همیشگی جمهوری اسلامی است همانگونه که فریدون کابوس همیشگی ضحاک بود. به ویژه اگر حضور تاثیرگذار و الهامبخش فرانک مادر فریدون را در کنار او، و شهبانو فرح، مادر شاهزاده رضا پهلوی را به یاد بیاوریم که از دیگر وجوه تاثیرگذار نمادین در این طرح تاریخی - اساطیری است.
نوع ظهور کاوه در شاهنامه و اعتراض انقلابی او به ستم ضحاکی نیز شایستهی تامل بسیار است. کاوه زمانی از در اعتراض به کاخ ضحاک میرسد که ضحاک «مهتران» و بزرگان ایرانزمین را گرد آورده است و از آنان خواسته است که بر دادگری او گواهی دهند. به روایت فردوسی، بزرگان از بیم ضحاک چنین کردند. در همان احوال، کاوه از در بر آمد. به ضحاک بابت قتل فرزندانش از سوی ماموران حکومتی اعتراض کرد. ضحاک دلش به حال او سوخت و دستور داد تنها فرزند باقیماندهی کاوه را رها کنند و سپس از این آهنگر خواست بر نیککرداری ضحاک گواهی دهد.
احتمالا در شرایط اختناق ضحاکی و نیز تحتتاثیر رهایی فرزند به دستور ضحاک، کاوه نیز باید همچون «مهتران» آن مجلس چنین میکرد ولی آهنگر شجاع شاهنامه امر ملی را فدای منفعت شخصی نکرد و بر آن مجلس و حاضران آن شورید و محضرِ گواهان ترسخورده را گرفت و آن را درید و بر ایشان نهیب زد که شریک ستم ضحاک هستند؛ سپس به میدان رفت و مردم ستمدیده را به یاری طلبید و از آنجا که نسبت به شاهزاده فریدون و جایگاه منحصربفرد او آگاهی داشت همراه با جمعیتی انبوه نزد او رفت و خواست که فریدون کار ضحاک را یکسره سازد.
این نمادسازی تاریخی برآمده از ذوق نگارنده نیست و همانندسازیهای انبوه تاریخی که بین ضحاک و خامنهای در فضای اعتراضات انقلابی ایران در کف خیابانها و شبکههای اجتماعی انجام میپذیرد، خود به اندازهی کافی مشروعیت لازم برای پیریزیِ چنین طرح نمادینی را فراهم میکند.
اگر بر روایت میدان اعتراضات انقلابی در ایران صحه بگذاریم و خامنهای را نشان از ضحاک بگیریم، هیچ دور و بعید نیست که بتوانیم بساط «انتخابات» را نیز نشان از محضر ضحاکی بگیریم که خامنهای همانند ضحاک گاه به گاه برپا میکند تا گواهی باشد بر «مشروعیت» نداشتهی جمهوری اسلامی که او آن را رهبری میکند. «انتخابات» خرداد ۹۶ پرده دیگری از این نمایش ضحاکی بود؛ ولی از حضور ۷۳ درصدی واجدان «رای»دهی پای صندوق «رای» و عیش خامنهای از تایید دگرباره «مشروعیت نظام» تازه شش ماه گذشته بود که در دیماه ۹۶، در مشهد - محل تولد خامنهای - شعار ماندگار «رضاشاه روحت شاد» سر داده شد و در اصفهان، معترضان انقلابی صراحتا شعار دادند: «سیدعلی ببخشین / دیگه باید بلند شین»!
همانگونه که بین بساط گواهیطلبی ضحاک از بزرگان ایران بر مشروعیت خود و خشم کاوه و یارانش بر ضحاک و ترسخوردگان، فاصلهای اندک بود، فاصله بین خرداد ۹۶ و دی ۹۶ نیز اصلا زیاد نبود. چرت خوش خامنهای و دستگاه امنیتی او از حضور ۴۰ میلیونی در «انتخابات» خرداد ۹۶، با خیزش فرودستان در بیش از ۱۰۰ شهر در دیماه همان سال، حسابی پاره شد و کابوس فریدون دگرباره برای او زنده شد چنانکه در ۲۶ آبان ۹۸، در نخستین موضعگیری خود نسبت به خیزش آبان، نسبت به خانواده پادشاهی پهلوی ابراز نفرتی عمیق کرد و دست آنان را پشت این خیزش دانست و آنان را «خانواده منحوس خبیث خاندان پهلوی» نامید. (۲۱)
پایان سخن: «... زودا که نباشد وی و ایران باشد»
این سرمقاله در حالی به پایان میرسد که خبر درگذشت «اسماعیل خویی» منتشر شده است. خویی از عموم روشنفکرانی بود که با انقلاب ۵۷ همراه شدند ولی از معدود چهرههای برجستهای بود که علیرغم موافقت اولیه با انقلاب ۵۷ هیچگاه از در مرافقت با نظام برآمده از آن برنیامد که هیچ، با صدای بلند از اشتباه خود در تایید آن آشوب شوم سخن گفت و در قالب شعر، خود و یارانش را «نفرین» کرد:
«نفرین به ما
ما “مرگ را سرودی” کردیم
آیندگان !
بر ما مبخشایید.
هر یاد و یادبود از ما را
به گور بی نشان فراموشی بسپارید.
وز ما،
اگر به یاد می آرید،
هرگز ، مگر به ننگ و به بیزاری ،
از ما به یاد میارید».
زندهیاد اسماعیل خویی که در کنار فلسفهدانی، شاعری برجسته و میهنپرست نیز بود در سالهای تبعید، تمام توان ادبی خود را علیه جمهوری اسلامی به کار گرفت و در زمینه ادبیات مبارزه، آثاری ماندگار آفرید.
یادداشت را به یاد او و شعری از او به پایان میبریم که علاقمند بود رژیم کنونی را «فرمانفرمایی آخوندی» بنامد و علیه شیوخ انیرانی چنین گفته بود:
«این شیخ که آیت انیران باشد
وز فتنه ی او ایران ویران باشد
دیرا که نبودست و ایران بودست
زودا که نباشد وی و ایران باشد».
پانوشتها:
(۱) در فروردین ۱۳۷۸ خامنهای در مشهد گفته بود: «حالا یک نفر هم پیدا میشود که از سرِ اشتباه و ندانمکاری، به جای مرقد امام رضا و مرقد امام بزرگوار و مرقد حضرت معصومه و مراسم معنوی، تخت جمشید را زنده میکند!». خامنهای در یک سخنرانی در همدان در سال ۱۳۸۳ نیز شهرت کوروش بزرگ و محبوبیت تاریخی او را نتیجه «اصرار فرنگیها» دانست: «البته فرنگیها اصرار داشتند هخامنشیها را بالا بیاورند و مطرح کنند و کوروش و داریوش را اولِ تاریخ بدانند؛ حتّی مادها را هم از خاطر بردهاند. کار مستشرقان اروپایی در این زمینه خیلی صادقانه نبوده». پیش از این در این یادداشت مشخصا به نفرت خامنهای از کوروش هخامنشی پرداخته بودم: https://bit.ly/2RDqbSd
(۲) به عنوان نمونه میتوان به پروندهای نگاه انداخت که سایت «زیتون» - که در اروپا مدیریت میشود - در ۱۸ دی ۹۶ درباره اعتراضات انقلابی دی ۹۶ منتشر کرد و نام آن را «جنبش نان یا تجمعهای سازمانیافته؟» خواند! این سایت «خبری - تحلیلی» صراحتا خود را «اصلاحطلب» میخواند. هیئت موسس آن را «عبدالعلی بازرگان، فرزانه روستایی،حسن فرشتیان، مهدی نوربخش ،حسن یوسفی اشکوری» شکل میدهند.
(۳) نتایج نظرسنجی ایسپا دربارهی آبان ۹۸ (۱۳ دی ۱۳۹۸)، برگرفته از: https://bit.ly/3wM9H9h
(۴) «جنگ جهانی تمامعیار علیه نظام و انقلاب...» (۱ آذر ۱۳۹۸)، برگرفته از: https://bit.ly/3fOmVeq
(۵) «اعتراضهای اخیر مثل عملیات کربلای ۴ بود» (۱ آذر ۱۳۹۸)، برگرفته از: https://bit.ly/3yGwbKe
(۶) بیات، آصف، سیاستهای خیابانی؛ جنبش تهیدستان در ایران ، ترجمه اسدالله نبوی چاشمی، نشر شیرازه، چاپ دوم، ۱۳۹۷
(۷) گزارش تفصیلی از این دو نشست را در این لینک بخوانید: https://bit.ly/3uquGwp
(۸) پس از رخداد ۸۸ و با پررنگ شدن شکاف امنیتی بین طیف وابسته به خامنهای و نمایندگان برجسته روشنفکری دینی گرایشهایی در جریان اصلاحات، بنا به ملاحظات امنیتی، سر از آبشخور روشنفکری دینی برداشت.
(۹) کدیور، محسن (۲۶ خرداد ۱۳۷۷) «از اردکان تا نایین راهی نیست» برگرفته از: https://kadivar.com/746/
(۱۰) کیانی، علیرضا (۲۰ بهمن ۱۳۹۷) «انقلابی که مرده است گفتمانی که زنده است» برگرفته از: https://bit.ly/3fIJe5v
(۱۱) ترانهسرای مشهور، زویا زاکاریان، زمانی در وصف آشوب ذهنی ۵۷ سروده بود: «تو مسجد شاعر چپ / تو کافه مومن مست / عجب سرگیجهای بود / برادر خاطرت هست؟»
(۱۲) «اعلام انزجار از انتقال سفارت امریکا به بیتالمقدس و جنایتهای دولت اسرائیل» (۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۷)، برگرفته از: https://www.zeitoons.com/50217
(۱۳) کیانی، علیرضا، «نقدی بر کارکرد چپ در ایران»، برگرفته از: https://bit.ly/3ccojH9
(۱۴) در ۱۶ آذر ۱۳۹۸، جمعی از دانشجویانی که خود را چپ میخواندند در تجمعی که هیچ آزار امنیتی نیز در پی نداشت، شعار میدادند: " ایران، فرانسه، عراق، لبنان، شیلی...مبارزه یکی است؛ سرنگونی نئولیبرالیسم"! تلاش در تغییر جهت مبارزه از شعار علیه موجودیت مشخصی به نام جمهوری اسلامی، به موجود موهومی به نام «نئولیبرالیسم»، آن تجمع و آن شعار را از لحاظ امنیتی دچار شبهههای جدی میسازد به ویژه اگر توجه کنیم که این تجمع تنها دو سه هفته پس از آبان خونین ۹۸ برگزار شد.
(۱۵) حاجبی تبریزی، ویدا، (۱۲ آبان ۱۳۸۷) «زمان انقلاب اعتقادی به آزادی نداشتیم»، گفتگو با منیره برادران، برگرفته از: https://bit.ly/2RDlTdx
(۱۶) «رهبر انقلاب: بنده روی مسئله فتنه حساسم» (۱۲ تیر ۱۳۹۵) برگرفته از: https://bit.ly/3vmKIZv
(۱۷) «هاله سحابی و صلح طلبی برای جهان، هم غزه و هم ایران»، (۲۰ تیر ۱۳۹۰)، برگرفته از: https://bit.ly/2SpHUMM
(۱۸) این یکی از بنیادیترین وجوه تفکیک اعتراضات انقلابی ۹۶ به این سو، از انقلاب ۵۷ است. در انقلاب ۵۷، حتی «مهدی بازرگان» و «روحالله خمینی» نیز بر سر تعریف جمهوری اسلامی توافق نداشتند ولی کسانی که خواستار بازگشت پادشاهی مشروطه به ایران هستند، مشخصا میدانند خواهان چه نظمی هستند. البته که این بازگشت بایستی ملزم به پروسهای دموکراتیک و بر اساس انتخاب آزادانهی مردمی باشد تا بتواند مشروعیت لازم را برای استقرار دگرباره پیدا کند.
(۱۹) خمینی، روحالله، صحیفه امام خمینی، جلد ۱۳، ص ۷۸، برگرفته از: https://bit.ly/3fiE0ya
(۲۰) یاحقی، محمدجعفر، قائمی، فرزاد، (بهار ۱۳۸۶) «نقد اساطیری شخصیت جمشید از منظر اوستا و شاهنامه»، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه باهنر کرمان، برگرفته از: https://bit.ly/3bWPBAZ
(۲۱) «بیانات رهبر انقلاب درباره مسائل پیشآمده پس از اجرای طرح مدیریت مصرف سوخت»، (۲۸ آبان ۱۳۹۸)، برگرفته از: https://bit.ly/34kqVyk