بازگشت به آینده
نسبت ایدهی مشروطه با نگاه روشنفکران ایرانی در آستانهی برآمدن رضاشاه
بهرام راستی *
بازگشت به آینده
نسبت ایدهی مشروطه با نگاه روشنفکران ایرانی در آستانهی برآمدن رضاشاه
بهرام راستی *
آبان ۲۵۸۰ (۱۴۰۰)
اگر روشنفکر را در لغت بهمعنی فرد آگاهی که در امور با دیدی باز و متجددانه مینگرد بپنداریم، در این پژوهش آن دسته از روشنفکران اواخر عصر قاجار و اوایل پهلوی مدنظر هستند که نقشی تاثیرگذار در عرصههای گوناگون جامعهی ایرانِ آن روزگار داشتهاند. این گروه که در اغلب کشورها، به تعبیری یکی از اصلیترین نیروهای نمادساز برای تغییر جوامع بشری بهشمار میروند، در ایران نیز طیف گستردهای از رجل سیاسی تا روزنامهنگار، فعال سیاسی، نویسنده، شاعر و غیره را شامل میشد.
با سنجش دیدگاه روشنفکران ایران در دورهی مورد بحث، پرسش بنیادین پژوهش حاضر این است که کارنامهی این روشنفکران در آستانهی برآمدن رضاشاه چه نسبتی با سرفصلها و خواستهای مشروطهخواهی در ایران دارد؟ کاویدن دیدگاههای این گروه و توجه به نقاط ضعفوقوت نظریاتشان، چه بروندادهایی را به ما نشان میدهد؟ و اساساً آیا میتوان آنها را تداوم جریان مشروطهطلبی دانست؟
درخصوص نخستین رویاروییهای ایرانیان با تمدن غربی در دورهی قاجار بسیار گفته و نوشتهاند. روندی که با جنگهای ایران و روس و شکست ایرانیان شروع شد و در ادامه به فرستادن برخی دانشجویان، محصلان نظامی و کارگزاران سیاسی به اروپا و تاثیرپذیری از جنبههای تمدنی جوامع مقصد انجامید. مقایسهی شرایط آن سرزمینها با ایران عصر قاجار خیلی زود چراغ این پرسش را در اذهان روشن کرد که «انحطاط و عقبماندگی ما ایرانیان از کجا سرچشمه میگیرد؟»
بعدها میان همین نسل ازفرنگبرگشتگان و اخلافشان و همچنین دیگر اندیشهگران درون ایران، چهار نگاه نسبت به علتشناسی انحطاط و عقبماندگی ایران شکل گرفت. گروهی اندیشهگران میهندوست و ملیگرا بودند که بر درخشش فرهنگی و عظمت ایران کهن تاکید داشتند و علت انحطاط را در اسلام و فرهنگ عربی میدانستند. گروه دوم نواندیشان و متفکران غربگرا و غیر دینی بودند که عمدتاً آیین و فکر و فرهنگ شرق را عامل عقبماندگی میپنداشتند. همان فرهنگی که به زعم آنان «استبداد شرقی» از دل آن بیرون آمده بود. دستهی سوم اندیشهگران چپ و سوسیالیست یا متأثر از آن بودند که علت را در برخی پیشامدهای تاریخی و تهاجمات خارجی و در عصر جدید استعمار غربی میجستند. و بالاخره گروه آخر روحانیون مسلمان بودند که دلیل را انحراف از اسلام اصیل اولیه ذکر میکردند. (۱)
البته برخی از اندیشهگران و روشنفکران هم گاه در حال نوسان بین این گروهها بودند. اما نکتهی مهم این است که هریک از آنان تنها بر یک عامل تاکید داشت. این نگاه تکبعدی در ادامه میان برخی روشنفکران نسل بعد برطرف شد و عدهای ترکیب چند عامل را دلیل این انحطاط دانستند. و در برخی موارد بهویژه در آستانهی شکلگیری حکومت پهلوی تلاشهایی جهت همسوسازی برخی از این جریانها مثل «تجدد» و «نگاه به ایران باستان» صورت گرفت که تبلور آن در عصر پادشاهی رضاشاه بود. (۲) ترکیبی که شاید بتوان آن را بهنوعی «بازگشت به آینده» نامید.
بیشک برای تحلیل مسئلهی محوری گفتار حاضر و رسیدن به پاسخی جامع، نخست باید به واکاوی آراء و نظرات اندیشمندانی بپردازیم که خواستها و تلاشهایشان درنهایت به انقلاب مشروطیت (۱۲۸۵ ش./۱۹۰۶ م.) انجامید. زیرا هرچند کمی بعد روند تکاملی تجدد و مشروطهخواهی در ایران بهدلایل درونی (همچون عدم آمادهبودن ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، فکری و فرهنگی جامعهی ایران) و بیرونی (سیاستهای استعماری روس و انگلیس) با کندی و تا حدودی رکود مواجه شد، ولی با نگاهی به آثار و نوشتههای نسل بعدی روشنفکران و متفکران که در ادامه به برجستهترین آنها خواهیم پرداخت، بهنظرمیرسد اندیشههای تجددطلبی و آرمانهای مشروطهخواهی هیچگاه فراموش نشد و توانست در این دورهی فطرت هم به حیات خود ادامه دهد.
بهنظر میرسد این گذار بهسوی تجدد را باید در بستری بهمپیوسته و منسجم و نگرشی از نظر تاریخی معنادار مورد بررسی قرارداد و براساس منطق حرکت تاریخی و قانون تدریج آن را سنجید تا به نتایجی عجولانه نرسید.
تردیدی نیست که برپایی مجلس، تدوین قانون اساسی، رشد و گسترش نسبی انجمنها و تشکلها و مطبوعات و به تبع آن رشد افکار عمومی و مفهوم ملت و مردم و حق حاکمیت ملی از دستاوردهای بزرگ مشروطهی ایرانی بود (۳). با مطالعهی روزنامهها (۴) و رسالههای متعدد دوران مشروطه (۵) و سنجش دیدگاه و خواست روشنفکران آن دوره به تعبیری میتوان اجزای مختلف برنامهی جامع توسعهی ایران را کنار هم چید. از فکر آزادیخواهی گرفته تا داشتن قانون، (۶) برابری آحاد مردم، آزادی زنان، احداث خطآهن، برپایی مدارس جدید، توسعه شهرنشینی، برپایی دستگاه قضای عرفی، ایجاد بانک ملی و قشون ملی. این طیف وسیع اندیشههای مشروطهخواهی، مفاهیم و آموزههای سیاسی مدرن و خواست تجدد، توسعه و ایجاد ایرانی قدرتمند، گرچه پس از استقرار مشروطیت، به همان دلایل درونی و بیرونی گفته شده در بالا، بهطور کامل محقق نشد، اما ردپای اثربخشی آن را میتوان تا سالها بعد بر سرنوشت ایران دنبال کرد.
در جامعهی سنتی (از نظر فکری و فرهنگی) و عقبمانده و وابسته (از نظر اقتصادی)ی عصر قاجار، بپاخاستن گروهی از ایرانیان و برداشتن نخستین گام در مسیر دشوارِ تحقق آزادی، برابری و مردمسالاری و مبارزه در دو جبههی استبداد داخلی و استعمار خارجی کاری بزرگ محسوب میشد. (۷)
یکی از محوریترین دیدگاههای موجود در عصر پیش از مشروطه نگاه به ایران کهن و توجه به عظمت آن برای جبران افول این سرزمین بود. رویکردی ریشهای که به «اندیشهی بازگشت» مشهور گردید و از مهمترین نمایندگان آن میتوان به میرزاآقاخان کرمانی (۸) و میرزافتحعلی آخوندزاده اشاره کرد. آمیختهای از نوگرایی، ملیگرایی و سکولاریسم را میتوان در آراء و اندیشههای آخوندزاده، که از پیشگامان جنبش ترقیخواهی و ناسیونالیسم ایرانیست، جست. (۹) سهگانهای که بعدها و بهخصوص در عصر پهلوی بهنوعی به دکترین این سلسله تبدیل شد. اندیشههای آخوندزاده نهتنها بر کرمانی که بر دیگر نمایندگان نسل اول روشنفکران ایرانی چون میرزا ملکم خان، عبدالرحیم طالبوف و میرزاآقا تبریزی تاثیر گذاشت. (۱۰)
آخوندزاده و دیگر نمایندگانِ این اندیشه در کنار نیاز کشور به مجلس، قانوناساسی، ایجاد عدلیه و دادگاههای عرفی بهجای شرعی، چارهی کار را در برپایی حکومتی ملی میدانستند. اندیشهی استقرار حاکمیت ملی و ساماندهی فکر کشور- ملت به باور اینان در پرتو استقرار حکومتی مرکزی امکانپذیر میبود، نه نظامی نامتمرکز و فئودالی. به این ترتیب حفظ استقلال ایران و تمامیت ارضیاش به یکی از کلیدیترین اهداف انقلاب مشروطه بدل شد. اما در سالهای بعد از مشروطه بسیاری از ملیون و مشروطهخواهان دانستند با وجود نفوذ خارجی از طریق امتیازهای مختلف، تحقق آرمانهای انقلاب مشروطه ممکن نیست. (۱۱) برای نمونه در مجلس دوم، اعضای حزب «ترقیخواهان جنوب»، مثل محمدعلی بهجت دزفولی و نشریهی «جنوب» که ارگان آن حزب محسوب میشد، بارها خطر امتیازنامهای چون دارسی و رفتار شرکت نفت جنوب را برای استقلال و تمامیت ارضی ایران گوشزد میکردند. (۱۲) از دیگر مواردی که گردانندگان روزنامهی جنوب بهدرستی به آن انتقاد داشتند مناسباتی بود که انگلیسیها برای حفاظت از تاسیسات نفتی شرکت نفت با شیخ خزعل در خوزستان داشتند. (۱۳) بهگونهای که شیخ خزعل با پول و سلاح انگلیسیها نوعی حکومت خودمختار در آن ناحیه برپا کرده بود. (۱۴) موضوعی که در نقطهی مقابل حفظ تمامیت ارضی ایران قرار داشت. (۱۵)
بدینگونه با وجود دخالتهای استعماری و ضعفهای ساختاری جامعهی ایران، بحرانهای پیدرپی، انحلال مجلسها و فاصلههای چندین ساله میان برپایی دورههای مختلف مجلس ملی، به جای امیدِ استقلال و حفظ تمامیت ارضی ایران روزبهروز فضای سرخوردگی و نومیدی بیشتر بر ایران حاکم شد. بحرانهای اقتصادی، هرجومرج سیاسی و اجتماعی که در سالهای پس از مشروطه وجود داشت، افزون بر نومیدی، احساس ترس از تجزیه و فروپاشی ایران و تقسیمشدنش بهطور کامل میان روس و انگلیس را نیز میان برخی رجال و روشنفکران رواج داد. (۱۶)
هرچند با انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ م. برای اندکمدتی روسیه سیاست استعماری خود را تغییر داد و نیروهایش را عقب کشید، اما با مطرحشدن قرارداد ۱۹۱۹ میرفت که ایران بهطور کامل تحتالحمایه انگلیس شود. (۱۷) این اوضاع آشفته و بیثبات و در ادامه سرازیر شدن تبلیغات کمونیستی پس از انقلاب بلشویکی شوروی به شمال و شمالغرب ایران، با وجود میرزاکوچیکخان و جنبش جنگل و مطرحشدن جمهوری گیلان، و از سوی دیگر شورش اسمعیلآقا سمیتقو، رهبر کردهای غرب و شمال غرب که داعیهی جداییطلبی و ایجاد کردستان بزرگ داشت، (۱۸) بهاضافهی ناامنیهای خراسان تا پشتکوه و لرستان، همهوهمه باعث شده بود تا در آن برههی حساس روح زمانهی عمومی خواستار استقرار امنیت و پیشرفت و تحقق آرمانهای انقلاب مشروطیت باشد. (۱۹) همه در آرزوی رویکارآمدن یک دولت نیرومند متمرکز بودند. (۲۰) همین خواست میان نوخواهان و روشنفکران هم دیده میشد. بسیاری از ملیّون ایرانی آمالوآرزویشان ظهور رهبری قدرتمند بود که حتی شده بهواسطهی مشتی آهنین احیاگر دولت مرکزی باشد. (۲۱)
در آن دوره نسل دوم روشنفکران ایران، چه بیرون و چه داخل مملکت، علاج زخمها و معضلات ایران را در گونهای «استبداد منور» و ظهور مردی قدرتمند و ایراندوست میدیدند. برای نمونه ملکالشعرای بهار، که خود از ناظران و فعالان آن روزگار است، گزارش میدهد که همه درصدد بودند تا از طریق «جمع قوای مشتت و تمرکز آنها» بتوان به سرمنزل مقصود رسید. (۲۲) بعد از جنگ اول جهانی عدهای از رجال نسل دوم مشروطه و اغلب عضو کمیتهی دفاع ملی ایران در آلمان، مثل تقیزاده، عبدالحسین کاظمزاده، جمالزاده، محمد قزوینی مجلاتی چون «کاوه» (۲۳)، «ایرانشهر» (۲۴) و «نامه فرنگستان» (۲۵) را در برلین منتشر میکردند. فضای غالب این نشریات برونمرزی را افکار ایرانخواهی، پرداختن به ایران کهن و فرهنگ آن، اهمیت آموزش غیر مذهبی، توجه به علوم و فلسفه جدید غربی، بهبود منزلت زنان، و همزمان ضرورت استقرار مردی توانمند بر اریکهی قدرت ایران، شکل میداد. (۲۶) برخی از آنان شاید الگویی چون بیسمارک، صدراعظم آهنین آلمان را در نظر داشتند. بعدها حتی برخی اعضای کمیتهی ملیون ایرانیِ مقیم برلن به بغداد و استانبول و ایران رفتند و در آنجا فعالیتهای مطبوعاتی خود را ادامه دادند. برای نمونه ابراهیم پورداوود در کرمانشاه نشریهی «رستخیز» را راه انداخت که متاثر از گرایشهای وطنخواهان ملیون و روشنفکران ایرانی و شخص خودش، توجه کانونی آن به تاریخ و تمدن ایران باستان بود. (۲۷)
این جریانی که در رثای ایران کهن میان روشنفکران داخل و خارج شکل گرفته بود و این ملیگرایی بالنده و روبهگسترشی را که ایرانِ آن روزگار به خود میدید میتوان بهنوعی امتداد همان جریان مشهور به «اندیشه بازگشت» در سالهای منتهی به جنبش مشروطه دانست.
رضاخانِ سردارسپه پس از ماجرای اسفند ۱۲۹۹ ش. (۲۸) و در ادامه رسیدن به وزارت جنگ، دست به اصلاحات گستردهای در ارتش زد. او همچنین در غائلهدادن به جنبشها و شورشهای جداییطلبانهی مذکور در چهارگوشهی ایران نقش پررنگی داشت. همهی اینها باعث شد تا رضاخان خیلی زود خود را بهعنوان مظهر نظم و امنیت و مشت آهنینی که از سالها پیش مورد انتظار جامعه بحرانزده و آشفته ایران بود معرفی کند. از همان اعلامیهی مشترک سیدضیا و رضاخان و همچنین پاسخی که رضاخان به سر پرسی لورن، وزیرمختار انگلیس میدهد مشخص میشود تشکیل یک قشون متحدالشکل و نیرومند که لازمهی حفظ تمامیت ارضی ایران است یکی از اولویتهای اصلی دولت جدید بهشمار میرود. (۲۹) یعنی درست همان چیزی که از اهداف اصلی و غایی تجددخواهان ایران در آستانهی مشروطه محسوب میشد: پاسداری از وطن و حفظ وحدت و استقلال و تمامیت ارضی آن در برابر ناامنیها و خودسریهای داخلی و سلطهی قدرتهای استعماری.
هرچند دربارهی نقش داشتن یا نداشتن انگلیسیها در رویکارآمدن رضاخان نظرات ضدونقیض فراوانی در دو سوی ماجرا وجود دارد که خود گفتاری مجزا را میطلبد، (۳۰) اما آنچه اغلب منابع موجود، چه ایرانی و چه غیر ایرانی (روسی و انگلیسی) در کنار اقتدار و تهور رضاخان به آن اذعان دارند، میهندوستی او و دغدغهی آبادی ایران است. (۳۱) رضاخان در سخنرانیاش در جشن برگزارشده به میمنت پایانیافتن غائلهی سمیتقو (مرداد ۱۳۰۱ ش.)، که باز هم چون خطابهها و اعلامیههای پیشین او سرشار از شور ملی و میهنی بود، بیان کرد که تحت عظمت خدای ایران بهزودی «کشور کورش و داریوش» را به قدرت و عظمت و سعادت برساند. (۳۲)
شاید بههمیندلیل بسیاری از روشنفکران و حلقههای ملیگرا که بهدنبال عملیشدن شعارهای مشروطه بودند گرد او جمع شدند و از او حمایت کردند. (۳۳) آنها تجدد ایران را در گرو تسلط فردی قدرتمند و میهندوست میدانستند. برای نمونه علیاکبر داور که مدرک دکترای حقوق خود را از سوئیس گرفته بود و خود بیانات وطنپرستانهای داشت با صدوپنجاه نفر از جوانان تحصیلکرده حزب «رادیکال» و روزنامهی «مرد آزاد» را راه انداخت. (۳۴) بیشتر ایدههای اقتصادی داور که در این روزنامه منعکس شده از تمایل او به ایجاد حکومتی قدرتمند توسط یک مقتدر مصلح حکایت دارند تا بتوان به این واسطه تغییری در سیستم اقتصادی ایران صورت داد.
اغلب ناظران به وجود آمال میهنپرستانهای میان نخبگان و روشنفکران و رجل سیاسی ایران آن روزگار اشاره دارند که رضاخان مظهر آن بود. (۳۵) در آن برههی تاریخی کسانی از تودهی مردم و روشنفکران در سردارسپه به چشم امید نجات ایران مینگریستند. (۳۶) چنانکه ایرج میرزا در سال ۱۳۰۰ ش. سرود:
بزرگان را در ایران از حماقه / نباشد بر وطن یک جو علاقه
یکی از انگلستان پند گیرد / یکی با روسها پیوند گیرد
بزرگان در میان ما چنیناند / از آنها کمتران کمتر از ایناند
تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست / امیدی جز به سردار سپه نیست
حتی عارف قزوینی، که برای مدتی فریفتهی بلشویسم و تبلیغات شورویها شده بود، بعد از بهقدرترسیدن سیدضیا و رضاخان، غزلی شاد و امیدبخش دربارهی اصلاحات و آیندهی روشن ایران و در ستایش این حرکت سرود. همچنین میرزاده عشقی مقالات پرشوری در حمایت از کابینهی کودتا نوشت. «ایران»، «ستاره ایران»، «کوشش»، «اطلاعات»، «ناهید» از جمله روزنامههای آن زمان بودند که این فضای کلی را بازتاب میدادند. سرمقالههای آتشین علی دشتی بنیانگذار روزنامهی «شفق سرخ» (۳۷)، خود سندی دیگر برای مطالعهی این دوره است.
دشتی و روزنامهاش، بهویژه هنگام مطرحشدن مسئلهی جمهوری در کشور، که بهنظر میرسد تحتتاثیر جمهوری آتاتورک در ترکیه بود، به یکی از حامیان فعال و بانفوذ رضاخان بدل شدند. (۳۸) اما در سوی دیگر کسی چون سید حسن مدرس از جمله مخالفان طرح جمهوری بهشمار میرفت. نیروهای مذهبی به رهبری او راهپیماییهای اعتراضی در تهران برپا کردند که در آن شعار میدادند: «ما تابع قرآنیم، جمهوری نمیخواهیم» یا «ما دین نبی خواهیم، جمهوری نمیخواهیم.». (۳۹) این در حالی بود که در مجلس پنجم مخالفان مسلکی و سیاسی مدرس و حزب «اصلاحطلبان»، یعنی دو حزب «تجدد» و «سوسیالیست» هردو از حامیان جمهوری بودند. (۴۰) اما ورای جنجال جمهوری، حتی همین مدرس که از مخالفان اصلی سردارسپه محسوب میشد، در بحث استفاده از اقتدار رضاخان برای اصلاحات مورد نیاز ایران با دیگر نمایندگان همرای بود. (۴۱)
از دیگر شخصیتهای برجستهی حامی رضاخان میتوان به محمدعلی فروغی (ذکاءالمک)، (۴۲) سردبیر هفتهنامه «تربیت»، و همچنین عبدالحسین تیمورتاش اشاره کرد. تیمورتاش کسی است که در زمان وزارتش در کابینهی رضاخان (۱۳۰۳ ش.) طرح راهآهن سراسری، خطوط هوایی ایران، شیلات شمال و بسیاری برنامههای اصلاحی دیگر را در وزارت فوائد عامه پیش برد. در مجلس پنجم حزب «تجدد» که از کسانی چون تیمورتاش، داور، محمد تدین و فیروزمیرزا نصرتالدوله (۴۳) تشکیل شده بود از احزاب متحد رضاخان بهشمار میرفت. در این مجلس نقش کسانی چون داور، فروغی و تیمورتاش در طرح نمایندگان برای خلع سلسله قاجار و تشکیل مجلس مؤسسان برای واگذاری حکومت به رضاخان پررنگ است. (۴۴) این طرح سرانجام در مجلس پنجم و در جلسهی نهم آبان ۱۳۰۴ ش. با هشتاد رای موافق و پنج رای مخالف به تصویب رسید. مدرس، تقیزاده، مصدق، یحیی دولتآبادی و حسین علاء از جمله مخالفان بودند. یعقوب انوار که در آن جلسه بهعنوان یکی از موافقان سخنرانی کرد پیشینهی این طرح و فکر انقراض قاجار را مربوط به سالهای پیش و به دورهی مشروطه دانست. (۴۵)
در جلسهی مجلس موسسان برای استقرار سلسلهی پهلوی نیز که در تاریخ ۲۱ آذر سال ۱۳۰۴ ش. برگزار شد از مجموع ۲۶۰ رای ماخوذه، ۲۵۷ رای موافق و سه رای ممتنع داده شد. (۴۶) هرچند بعدها برخی خواستند این جلسات را فرمایشی بدانند اما آنچه اتفاق افتاده بود نشان میداد که برای نخستینبار در تاریخ ایران تغییر یک سلسله نه با لشکرکشی و فتوحات که به نام مردم و ملت و از سوی مجلس و قانون صورت گرفته است. اتفاقی که میتوان آن را با روح زمانه، بهویژه با فضای غالب روشنفکران و سیاسیون آن عصر و خواست آنان برای پایان بخشیدن به حکومت قاجارها و روی کار آمدن حکومتی مقتدر مرتبط دانست.
برآمد
وارسی دیدگاههای نسل دوم روشنفکران عصر مشروطه، از این منظر که در آستانهی پادشاهی رضاخان چه نسبتی میان ایدهی مشروطه با نظریات و تلاشهای این گروه وجود داشت، ما را به این پاسخ میرساند که خواستهای اغلب این روشنفکرانِ انسانگرا، با آمالوآرزوهای مشروطهطلبان همخوانی داشت. خواستهایی که آنها را میتوان در سه محور عمومی دستهبندی کرد: نخست عدالت و قانون، دوم خواست امنیت و حفظ یکپارچگی و استقلال ایران و سوم خواست تجدد و توسعه. بسیاری از روشنفکران آن عصر تحقق آرمانهای مشروطه را در رویکارآمدن رهبری مقتدر و تشکیل یک حکومت مرکزی نیرومند میدانستند. بهاینترتیب و با به قدرترسیدن رضاشاه نظام سیاسی مشروطیت در هیات پادشاهی و مجلس نمایندگان به حیات خود ادامه داد. همچنین برپایی دیوان عدالت، تبلیغ اصل شهروندی مبتنی بر یکسانبودن همه در برابر قانون، عرفیشدن دستگاه قضا (در برابر محاکم شرعی)، ایجاد ارتش ملی در جهت حفظ تمامیت ارضی و استقلال کشور، تلاش برای توسعه و نوگرایی در جنبههای مختلفی از آموزش سراسری و مدارس نوین گرفته تا بهداشت، حملونقل و دیگر خدمات عمومیِ کارآمد، همهوهمه تحقق آرزوهای برآوردهنشدهی مشروطه در قالب یک حکومت متجدد، متمرکز و قانونمند بود.
درواقع رضاشاه توانست با اتکا به تلاش روشنفکران ایرانی در همسوسازی تمدن کهن ایران با نوخواهی، حکومت جدیدی ایجاد کند، چون همهی این سیاستها از یک آرمان تاریخی بهره میگرفت که به فرهنگ و تمدن باستانی ایران ارجاع میداد و همسو با خواست ایرانخواهیِ عصر مشروطه، توجه یک ملت را به ریشههای عمیق خود جلب میکرد.
پانوشتها:
(۱) ر.ک: داریوش رحمانیان، علتشناسی انحطاط، انتشارات دانشگاه تبریز، ۱۳۸۲.
(۲) ر.ک: مجید استوار، «نقش روشنفکران ایرانی در همسوسازی ایران باستان و تجدد در عصر رضاشاه»، نشریه رهیافتهای سیاسی و بینالمللی، دوره هشتم، شماره چهار، پاییز ۱۳۹۶، صص ۱۱-۳۷.
(۳) تاکنون آثار فراوانی دربارهی انقلاب مشروطیت و دستاوردهای آن نوشته شده. از برجستهترین و دستاولترین آنها میتوان به تاریخنگاریهای ارزشمند احمد کسروی و فریدون آدمیت یا نوشتههای محمدعلی فروغی رجوع کرد. برای نمونه: احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران، نشر امیرکبیر، ۱۳۱۹؛ ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ۲ جلد، بهکوشش سعیدی سیرجانی، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۶۲؛ فریدون آدمیت، فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، نشر سخن، ۱۳۴۰.
(۴) ر.ک: ادوارد براون، تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران در دوره مشروطیت، مترجم محمد عباسی، تهران، نشر علم، ۱۳۸۶.
(۵) برای نمونه بنگرید به: کتاب رسائل مشروطیت، ۳ جلد، بهکوشش غلامحسین زرگرینژاد، تهران، انتشارات کویر (۱۳۷۴)، موسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی (۱۳۸۷).
(۶) برای نمونه ر.ک: محمدعلی فروغی، رسالهی «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول»، در کتاب در زمینهی ایرانشناسی، نوشته چنگیز پهلوان، جلد دوم، ۱۳۶۸.
(۷) سیاست روس و انگلیس در این دوره همواره درجهت قطع جریان توسعهی سیاسی ایران بود که میتوان قرارداد ۱۹۰۷ م. را نقطهی اوج آن دانست. ر.ک: علی اصغر زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه، ترجمه کاوه بیات، تهران، پروین و معین، ۱۳۷۲، ص ۳۴؛ رحمانیان، ایران بین دو کودتا، تهران، سمت، چاپ دوم، ۱۳۹۳، صص ۷-۸.
(۸) آقاخان کرمانی که برای مدتی در اسلامبول در جریدهی «اختر» قلم میزد، در کنار نوشتههای فراوان، تاریخ منظومی با عنوان «نامهی باستان» (بر وزن شاهنامه) و تاریخ منثوری موسوم به «آینه اسکندری» تالیف کرده است. ر.ک: میرزاآقاخان کرمانی، هفتاد و دو ملت، با مقدمه حسین کاظمزاده ایرانشهر، فرانکفورت، نشر البرز، ۲۰۰۸، ص ۶۳.
(۹) برای آشنایی با دیدگاههای آخوندزاده افزون بر مقالات او بنگرید به: رسالهی «مکتوبات کمالالدوله» که در ۱۲۸۰ نگاشته است. همچنین: فریدون آدمیت، اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده، تهران، خوارزمی، ۱۳۴۹.
(۱۰) از این میان البته میرزا ملکمخان بعدها کوشید در مواجه با جلوههای تمدن غربی گرایشی تلفیقی را رواج دهد. نمایندگان این رویکرد مثل ملکمخان و مستشارالدوله (صاحب رسالهی «یککلمه») نمیخواستند دو نهاد سلطنت و روحانیت را بهراسانند، بلکه بر آن بودند تا از پشتیبانی این قدرتهای سنتی در کسب تمدن غربی بهره برند. ایدهی «اخذ بدون تصرف»ِ تمدن غربی را که نخستینبار ملکمخان مطرح کرد (آدمیت، فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، صص ۱۱۳-۱۱۴.) بعدتر ازسوی سیدحسن تقیزاده هم تکرار شد. گرچه تقیزاده در ادامه از این فکر فاصله گرفت و کوشید برخوردی تازه با مفهوم اخذ تمدن فرنگی به دست دهد. ر.ک: چنگیز پهلوان، تجدد و روشنفکری، تهران، نشر قطره، ۱۳۸۹، صص ۳۳۱-۳۳۵.
(۱۱) بهعنوان یک نمونه: بعدها در مجلس اول شورای ملی بحثی بر سر قرارداد دارسی میان وزیر معادن و برخی نمایندگان درگرفت. سخنان آن جلسه نشان از این داشت که دولت ملی مشروطه و نهادهای آن مثل مجلس در حد توان میکوشید تا برعکس دوران پیشین از منافع ملی پاسداری کرده و جلوی سوءاستفادهی خارجیان از طریق دادن امتیازات را بگیرد. ر.ک: مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، تهران، پیام، ۱۳۵۸، ص ۲۵۵.
(۱۲) ر.ک: روزنامه جنوب، شماره ۴، سه شنبه ۱۵ محرم ۱۳۲۹ ق. ؛ همچنین شماره ۵، یکشنبه ۲۰ محرم ۱۳۲۹ ق.
(۱۳) برای نمونه: همان، شماره ۵، یکشنبه ۲۰ محرم ۱۳۲۹ ق. احمد کسروی که خود در این زمان در خوزستان خدمت میکند ضمن اشاره به قدرت و نفوذ شیخ خزعل و دستگاه مجللی که او برای خود در خوزستان برپا کرده، مقالاتی حتی به زبان عربی در دفاع از تمامیت ارضی ایران نوشت که در آنها تعلق داشتن خوزستان به ایران تاکید دارد. کسروی در نوشتههایش در نشریهی «آینده» و همچنین کتابهای خود به مسئلهی وحدت ملی بسیار توجه داشت. او همچنین به یک هویت ایرانیِ سکولار باور داشت و در راه معرفی آن میکوشید. ر.ک: احمد کسروی، زندگانی من (دوره کامل)، تهران، نشر بنیاد، ۱۳۳۵. همچنین دورههای مختلف نشریهی «پیمان» به مدیریت خودش.
(۱۴) دربارهی تمایلات جداییطلبانهی شیخ خزعل و حمایت بریتانیا از او بنگرید به: سرپرسی لورن، شیخ خزعل و پادشاهی رضاخان، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، نشر فلسفی، ۱۳۶۳، صص ۵۹-۶۰.
(۱۵) آش آنقدر شور شده بود که حتی رمزی مکدونالد، رهبر حزب کارگر انگلیس در پاسخ به وینستون چرچیل، وزیر دریاداری وقت انگلیس سیاست استعماری شرکت نفت در ایران را باعث لطمهزدن به استقلال ایران میداند و پرداختهای این شرکت به برخی خوانین و عربهای خوزستان برای حفظ اموالش را عامل متزلزل ساختن حکومت مرکزی ایران و باعث رواج حکومتهای خانخانی و ایلی میداند. (ر.ک: فاتح، همان، صص ۲۵۹-۲۶۷)
(۱۶) وثوقالدوله، عامل انعقاد قرارداد ۱۹۱۹، برای تبرئهی خویش اعلامیهای منتشر کرد که در همین اعلامیه هم میتوان پی به بحران عمومی مملکت در عرصههای مختلف برد. (اعلامیهی وثوق در روزنامه رعد به تاریخ ۱۹ مرداد ۱۲۹۸ منتشر شد.) همچنین بنگرید به: ابراهیم صفایی، وثوقالدوله، تهران، کتابسرا، ۱۳۷۴، صص۱۱۲-۱۲۰.
(۱۷) بنگرید به: اسناد محرمانه وزارت خارجه انگلیس، ترجمه جواد شیخالاسلامی، تهران، کیهان، ۱۳۶۵، ج ۲ و ۳، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۶۸.
(۱۸) ر.ک: احمد کسروی، تاریخ هیجدهساله آذربایجان، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۱.
(۱۹) پهلوان، روح زمانه، تهران، نشر فراز، ۱۳۹۸، ص ۳۷.
(20) Amanat, Abbas, Iran, a Modern History, Yale University Press, 2017. Pp.415-416.
(21) Abrahamian, Ervand, A History of Modern Iran, chapter ۳: the iron fist of Reza Shah, pp. ۶۳-۹۶.
(۲۲) بهار، تاریخ احزاب سیاسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۱، ج ۱، ص ۶۶. بهار به ما میگوید که در آن زمان حتی کسی مثل حسن مدرس هم یک حرکت ملی را راهحل تغییر و اصلاح اوضاع میدانست. (همان، ص ۶۱.)
(۲۳) از نویسندگان مجلهی «کاوه» میتوان به تقیزاده، حسین کاظمزاده (ایرانشهر)، محمدعلی جمالزاده، رضا تربیت، اسماعیل امیرخیزی و ابوالحسن حکیمی اشاره کرد.
(۲۴) از نویسندگان مجلهی «ایرانشهر» میتوان حسین کاظمزاده، محمد قزوینی، عباس اقبال آشتیانی، رشید یاسمی، صادق رضازاده شفق، ابراهیم پورداوود و مشفق کاظمی را نام برد.
(۲۵) از نویسندگان مجلهی «نامه فرنگستان» میتوان به احمد فرهاد، غلامحسین فروهر، علی اردلان، مشفق کاظمی، ابراهیم مهدوی، پرویز کاظمی، محمدعلی جمالزاده و رضی اسلامی اشاره کرد.
(۲۶) ر.ک: جمشید بهنام، برلنیها: اندیشمندان ایرانی در برلن، تهران، فرزان روز، ۱۳۷۹؛ رضا بیگدلو، باستانگرایی در ایران معاصر، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۰.
(۲۷) یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ج ۳، تهران، فردوسی-عطار، ۱۳۷۱، ص ۳۲۸؛ منصوره اتحادیه، «رستخیز، روزنامهای ناشناخته»، مجله تخصصی گروه تاریخ دانشگاه تهران، دوره چهار، شماره یک، شماره پیاپی ۴۹۸، بهار ۱۳۸۲. صص ۶۵- ۸۸.
(۲۸) مشهور به کودتای سوم اسفند.
(۲۹) سرپرسی لورن، همان، ص ۵۴. بهار به ما میگوید که فکر قشون متحدالشکل در مجلس چهارم هم مطرح شده بود ولی تا قبل از سردارسپه کسی گامی در این رابطه برنداشته بود. ر.ک: بهار، همان، ج ۱، ص ۱۳۷.
(۳۰) برای نمونه بنگرید به:
Ghani, Cyrus, Iran and the rise of Reza Shah, from Qajar collapse to Pahlavi rule, Bloomsbury pub, 2000.
محمدعلی همایون کاتوزیان، دولت و جامعه در ایران: انقراض قاجار و استقرار پهلوی، ترجمه حسن افشار، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۹.
هوشنگ صباحی، سیاست انگلیس و پادشاهی رضاشاه، ترجمه پروانه ستاری، تهران، نشر گفتار، ۱۳۷۹.
اقتصاد سیاسی ایران، از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، ۱۳۷۲.
سرهنری ریدر بولارد، شترها باید بروند!، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، نشر نو، ۱۳۶۴.
(۳۱) حتا سفارت وقت شوروی در گزارشهایش از رضاخان بهعنوان یک عنصر مصلح ملی نام میبرد. ر.ک: سرپرسی لورن، شیخ خزعل و پادشاهی رضاخان، صص ۴۴-۴۳؛ آرتور میلسپو، ماموریت آمریکائیها در ایران، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، پیام، ۲۵۳۶، صص ۶۰-۶۱ و ۲۷۴-۲۷۵.
Ghani, Cyrus, Iran and the rise of Reza Shah, from Qajar collapse to Pahlavi rule, Bloomsbury pub, 2000.
(۳۲) بهار، همان، ج ۱، صص ۲۶۶-۲۷۱؛ حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج ۲، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۹، صص ۱۲۷-۱۳۴
(۳۳) ازاینرو برخی مورخان همچون ماشاالله آجودانی، رضاشاه را «قهرمان مشروطه» میدانند. ر.ک: ماشالله آجودانی، مشروطه ایرانی، تهران، نشر اختران، چاپ دوازدهم، ۱۳۹۹.
(۳۴) احمد متیندفتری، خاطرات یک نخستوزیر، بهکوشش باقر عاقلی، تهران، نشر علمی، ۱۳۷۱، ص. ۵۳
(۳۵) برای نمونه بنگرید به خاطرات اردشیر جی ریپوتر که در کتاب زیر آمده است: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی: خاطرات ارتشبد حسین فردوست، ج ۲، تهران، انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۱.
(۳۶) رحمانیان، همان، ص ۴۶.
(۳۷) از مشهورترین نویسندگان «شفق سرخ» میتوان سعید نفیسی، نصرالله فلسفی، رشید یاسمی و بدیعالزمان فروزانفر را نام برد.
(۳۸) ر.ک: علی دشتی، ایام محبس، بهکوشش مهدی ماحوزی، تهران، نشر اساطیر، ۱۳۸۹؛ همو، عوامل سقوط، یادداشتهای منتشرنشدهای از علی دشتی، بهکوشش مهدی ماحوزی، تهران، نشر قلم آشنا، چاپ دوم، بهار ۱۳۸۲.
(۳۹) ر.ک: حسین کوهی کرمانی، برگی از تاریخ معاصر ایران یا غوغای جمهوری، تهران، چاپخانه مجلس، ۱۳۳۱، صص ۴-۱۰
(۴۰) بهار، همان، ج۱، صص ۱۳۲-۱۳۳.
(۴۱) مدرس در یکی از سخنرانیهایش در مجلس چنین گفت: «عقیده من درباره وزیر جنگ این است که منافعش اساسی است و مضارعش فرعی. باید سعی کرد که معایب او رفع و منافع او زیاد شود تا مملکت استفاده کند...». برای متن کامل سخنرانی مدرس بنگرید به: محمد ترکمان، مدرس در پنج دوره تقنینیه مجلس شورای ملی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ج ۱، ۱۳۶۷، صص ۳۲۷-۳۲۹.
(۴۲) باقر عاقلی، ذکاءالملک فروغی و شهریور ۱۳۲۰، تهران، سخن، ۱۳۶۷، صص ۱۶-۲۱. او از رجال سیاسی باسابقه بود که پس از صدور فرمان مشروطه، در نخستین مجلس شورای ملی معاون اداریومالی و در دورهی دوم وکیل شد و در طول این سالها مناصب مهمی داشت. از اقدامات فروغی در دوران پادشاهی رضاشاه میتوان به تأسیس دانشگاه تهران، فرهنگستان ایران و تشکیل انجمن آثار ملی برای احیای فرهنگ ملی اشاره کرد.
(۴۳) او که تحصیلکرده فرانسه در رشته حقوق بود، افزون بر ایجاد «مدرسه عالی حقوق»، به اصلاحاتی هم در وزارت عدلیه دست زد. ر.ک: متین دفتری، همان، صص ۴۶-۴۷.
(۴۴) همان، ص ۵۵؛ باقر عاقلی، خاندانهای حکومتگر ایران، تهران، نشر نامک، ۱۳۸۴، صص ۴۳۶-۴۴۳.
(۴۵) مکی، همان، ج ۳، ص ۳۹۱ به بعد.
(۴۶) همانجا.
* نویسنده ترجیح داده است از نام مستعار بهره بگیرد.