فراز و فرود مدیریت محیطزیست در ایران
دریغا که چه بود و چه شد
سام خسرویفرد
فریدون: دکتر سام خسرویفرد دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در رشتههای مهندسی محیطزیست و مدیریت محیط زیست در ایران به پایان رساند و دکترای خود را در رشته زیستجغرافیا در دانشگاه توئنته در هلند به پایان رساند. او از سال ۱۳۷۵ در ایران روزنامهنگاری را نیز آغاز کرد و نخستین روزنامهنگار این حوزه بود که مدرک تخصصی محیط زیستی داشت. از او کتابهای و مقالات پرشماری در حوزه محیط زیست منتشر شده است. او تاکنون دو فیلم مستند نیز در حوزه محیط زیست ساخته است. او در حوزه تاریخ محیط زیست ایران نیز صاحبنظر است و از جمله در تدوین خاطرات «اسکندر فیروز» - از دولتمردان شاهنشاهی پهلوی و نخستین رییس سازمان حفاظت از محیط زیست ایران - نقش اساسی داشت. برای آشنایی تفصیلی با دکتر سام خسروی به انتهای مطلب بروید.
آبان ۲۵۸۰ (۱۴۰۰)
ایران در آستانه فروپاشی سرزمینی است. این جمله کوتاه که ناظر بر وضعیت محیطزیست کشور است، شاید بسیاری را خروشان و خشمگین کند. افرادی که میهنپرستی در وجودشان ریشه دوانده است نمیتوانند روزی را تصور کنند که از این سرزمین پهناور فقط نامی بماند در کتابهای تاریخ. اما نگاهی به روند رو به کاهش جنگلها و مراتع، منابع آب و خاک، حیاتوحش و تنوعزیستی نشان میدهد ایران روز به روز و لحظه به لحظه به نقطه بیبازگشت (۱) نزدیک و نزدیکتر میشود. نقطه بیبازگشت در ادبیات سیاسی شناخته شده است. در علوم محیطزیست نیز معنی مشابهی دارد: زیستبومهای مختلف، اگرچه توان خودپالایی و بازسازی دارند اما این توانایی بیپایان نیست. وقتی آلودگیها و تخریبها از حدی بیشتر شود، زیستبومها نیز توانایی خود را برای برقراری شرایط طبیعی از دست میدهند. حتی دیگر بشر هم نمیتواند با علوم و فنون مهندسی آنها را احیا کند. تصور کنید یک مویرگ در بدنتان مسدود یا پاره شود، عارضه چندانی بروز نمیکند. اگر تعداد مویرگهای بیشتری پاره و این عمل برای مدتی طولانی تکرار شود، آيا باز هم بدنتان میتواند بدون بروز کوچکترین عارضه و دردی به زندگی ادامه دهد؟ دوباره فرض کنید از یک رگ اصلی بدنتان، ناگهان چند سانتیمتر بریده شود، آیا خونریزی درونی مجالی برای ادامه حیات باقی میگذارد؟ پاسخ روشن است. همین وضعیت برای ایران ما ایجاد شده است.
دستکاریهای غلط (نظیر سدسازیها و انتقال آب)، نگاه مصرفی به منابع طبیعی (مانند بهرهبرداری بیحد از آبها، جنگلها و مراتع)، فقدان نگاهی یکپارچه و مبتنی بر آمایش سرزمین (۲) و بدبینی به مبانی و اهداف توسعه پایدار (۳) در کنار دزدی (که البته واژه پرکاربرد امروزیاش فساد است) و سوء مدیریت سرزمین باعث شده محیطزیست ایران پس از چهار دهه، دچار فلاکت و افلاس شود. با این که سوء مدیریت بیش از ۴۰ سال ادامه داشته، چگونه ایران تا امروز دوام آورده است؟ پاسخ دشوار است. شاید بتوان برای آن دو عامل کلی برشمرد. عامل نخست، ویژگیهای طبیعت ایران است (شامل کوهستانهای مرتفع، دشتهای وسیع، تالابها، دریاچهها و پهنههای آبی پرشمار، تنوع گیاهی و جانوری چشمگیر؛ که خود موضوع بحثی مفصل است (۴)) و عامل دیگر، فعالیتها و خدماتی است که در سال ۱۳۳۵ برای حفاظت محیطزیست ایران بنیان گذاشته شد و تا بیش از ۲۰ سال استمراری رو به رشد و شکوفایی داشت. موضوع مقاله پیشرو درباره همین فعالیتها و خدمات است که چه بودند؟ چگونه آغاز شدند و استمرار داشتند؟
آغازی بر شکوفایی
نگاه مصرفی به محیطزیست و توهم بیپایان بودن منابع طبیعی که امروز در مدیریت ایران حاکم است، نه تنها تفکر و شیوهای منسوخ که نابودگر است. معنی عامیانه این پارادایم -که به احتمال، برساخته دین است- را شاید شنیده باشید: خدا خلق کرده و خودش هم از مخلوقاتش نگهداری میکند. از این منظر، انسان که اشرف مخلوقات است حق دارد از طبیعت و اجزای آن، بیوقفه و بدون کوچکترین محدودیتی بهرهبرداری کند.
در ثبت رویدادهای تاریخی ایران، کمتر به طبیعت، منابعطبیعی یا حیاتوحش توجه شده است. یکی از مهمترین و نادرترین نمونهها در این ارتباط، «تاریخ مسعودی» است نوشته مسعودمیرزا ظلالسطان، فرزند سوم و پسر دوم ناصرالدینشاه قاجار. او شرح شکارها و سفرهایش را با دقت ثبت میکرد. به عنوان مثال، درباره تعداد جانوران شکار شده در سفر ۴۰ روزهاش به شبه جزیره میانکاله (۵) نوشته است: «شش هزار قرقاول به ساری به دوستان خودمان در شهر فرستاده شد -به جز دزدیدهها و به آمار نیامدهها- ۳۵ ببر (۶)، ۱۸ پلنگ، ۶۳ گاو و گاومیش اهلی که وحشی شده (۷) بودند، ۱۵۰ مرال (۸) که گاو کوهی میگویند، در این ۴۰ روز توقف ما در اینجا کشته شد. چقدرها فرار کردند به جنگلهای بزرگ و چقدرها در خود جزیره ماندند حسابش را خدا میداند... در این ۴۰ روز صدای تفنگ از هم نمیبرید و دیگر روزهای آخر شکارها قُربی نداشتند.» اواخر دوران قاجاریه تلاشهایی برای قانونمند کردن شکار انجام شده بود اما چندان موثر نبود. دوستعلی خان معیرالممالک در کتاب وقایعالزمان (خاطرات شکاریه) نوشته است که بعد از تیراندازی در ییلاق تهران چند مامور آمدند و گفتند: «قدغن است! نباید تیر انداخت.» خواستند تفنگش را بگیرند که او به جای تفنگ «بلیط» (احتمالا مجوز شکار) به آنها نشان داد. «گفتند: بلیط درست است. اما رئیس گفته است باید در محلی تیر انداخت که صدایش در ده نیاید.»
پس از جنگ جهانی دوم، تعداد جیپها و سلاحهای جنگی در ایران افزایش یافت. طبیعت کشور محل تاخت و تاز جیپسوارانی شد که گرچه ممکن بود تیراندازان قابلی باشند اما آگاهی چندانی نداشتند از اصول اولیه و ضوابط بهرهبرداری از طبیعت. بدینترتیب، جمعیت جانوران وحشی با شتابی صعودی کاهش پیدا کرد. فقط شکار بیرویه نبود که طبیعت را به ورطه نابودی میکشاند. ایران در مسیر آبادانی گام برمیداشت بود و لاجرم برای دسترسی به آب شرب، تولید برق، کنترل سیلاب و توسعه کشاورزی سدسازی رونق گرفت، برای کشیدن آب از چاهها تلمبههای نیرومند وارد شد و روشهای سنتی و همسو با محدودیتهای طبیعی، به تدریج جای خود را به بهرهبرداریهای بیضابطه میداد. ایجاد صنایع نیز به این مجموعه افزوده شد و تغییر کاربری در کنار افزایش جمعیت فشار به منابع طبیعی را دو چندان میکرد. مدیران ارشد و پرنفوذ اقتصادی استفاده حداکثری از منابع طبیعی را تجویز میکردند (۹) که با دانش کلاسیک (در مقابل دانش بومی) آن زمان نه دور از انتظار بود و نه نسخهای مطرود و از رده خارج. در این شرایط «کانون شکار» برای حفاظت زیستگاهها و حیاتوحش با تصویب مجلس شورای ملی در بهمن ۱۳۳۵ به عنوان تشکیلاتی دولتی اما مستقل کار خود را آغاز کرد.
ایده اولیه کانون شکار و راهاندازی آن را میتوان به شاهپور علیرضا -برادر تنی شاه- نسبت داد که با مرگ ناگهانیاش در ۱۳۳۳ فراموش شد. او از ایده و فعالیتهای اولیه خود با یکی از شکارچیان آن زمان به نام منوچهر ریاحی صحبت کرده بود. ریاحی اوایل دهه ۲۰شمسی در وزارت فرهنگ و پیشه فعالیت داشت اما به سرعت مسیر خود را تغییر داد و به تجارت روی آورد. او با هما زند (۱۰) ازدواج کرد. ریاحی پس از وصلت شاهپور عبدالرضا برادر ناتنی و کوچک شاه با خواهر هما به نام پریسیما برای مدتی به دربار رفتوآمد داشت اما پس از وقایع ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ این ارتباط یکباره قطع شد. دو داماد خانواده زند به دلیل علاقه مشترکشان به شکار، تاسیس سازمانی برای حفظ حیاتوحش کشور را با جدیت بیشتری دنبال کردند. پیش از هر اقدامی شاهپور عبدالرضا باید از پادشاه اجازه میگرفت. ریاحی در کتاب خاطراتش با عنوان «سراب زندگی» درباره این دیدار به نقل از باجناقش نوشته است: «نه تنها معظمله با تهیه یک طرح قانونی به منظور تنظیم مقررات شکار و صید در کشور موافق است بلکه از مساعدتهای لازم نیز مضایقه نخواهد کرد.» ریاحی در ادامه مینویسد: «متاسفانه، دولتمردان کشور به خصوص نمایندگان مجلس شورای ملی، در این باره علاقهای نشان نمیدادند.» البته این بیعلاقگی شامل همه نمایندگان نبود. چند تن از آنان بیش از اندازه مشتاق بودند که برای ساماندهی شکار در ایران اقدامی انجام دهند. یکی از آنان اسکندر فیروز بود که امروز به عنوان شاخصترین چهره محیطزیست ایران شناخته میشود. تلاشهای ریاحی، شاهپور عبدالرضا و حسین علا، نخستوزیر وقت برای متقاعد کردن نمایندگان مجلس به بار نشست، فیروز نیز در قامت نماینده مجلس از آن دفاع کرد و در نهایت «طرح قانونی راجع به شکار» تصویب و کار کانون شکار شروع شد. در ماده دوم این قانون آمده است که اعضای کانون شکار هشت نفر بودهاند، شامل وزیر کشور، رئیس ستاد ارتش و شش نفر از مطلعین به امور شکار که برای مدت چهار سال بنا به پیشنهاد رئیس کانون و فرمان همایونی تعیین میشدند. ریاست و عضویت در کانون شکار افتخاری و بدون حقوق بود. شاهپور عبدالرضا (رئیس کانون)، سپهبد امانالله جهانبانی (نایب رئیس)، منوچهر ریاحی (دبیرکل)، اسکندر فیروز (قائم مقام دبیر کل)، یارمحمدخان شادلو (بازرس کل)، خواجهنوری (خزانهدار) و عباسقلی عربشیبانی (نماینده دوره نوزدهم مجلس شورای ملی) از نخستین افرادی بودند که هسته اولیه کانون را تشکیل میدادند.
ضابطهمند کردن شکار و تعیین محدودههای حفاظت شده -که آن زمان پارک وحش نامیده میشد- از نخستین فعالیتهای این کانون بود. در آن روزگار نه تنها شکار و شکارچی بودن مورد انتقاد قرار نمیگرفت که مایه مباهات بود. کانون شکار در مراکز مهم جمعیتی کشور، افرادی را جذب میکرد که حسن شهرت داشتند و به شکار علاقمند بودند. همچنین، به منظور افزایش جمعیت جانوران، مناطقی را قرق و برای شکار قانونی، مجوز صادر میکرد.
چند ماه پس از تشکیل کانون شکار، ورنر ترنزه (Werner Trense)، شکارچی، پژوهشگر و زیستشناس آلمانی برای یافتن گوزن زرد ایرانی به خوزستان سفر کرد. تصور این بود که گوزن زرد -که زمانی در جلگههای جنگلی از سوریه و عراق تا خوزستان در ایران پراکندگی داشت- منقرض شده است. نه کانون شکار از آمدن او خبر داشت و نه ترنزه از وجود کانون مطلع بود. او در این سفر، یک گوزن زرد ایرانی پیدا کرد و با خود به آلمان برد. مدتی بعد، برنامهای جدی برای حفاظت از این گونه در حال انقراض در ایران به مورد اجرا گذاشته شد (۱۱). در اوج فعالیتهای کانون شکار، جک اوکانر، شکارچی و نویسنده پرآوازه مجله پرفروش لایف آتدور (Life Outdoor) به ایران سفر کرد و در آن سالهای دور با مقالهها و گزارشهایش در معرفی طبیعت کشور نقشی یگانه ایفا کرد.
علاوه بر جلوگیری از شکار بیضابطه، قرق و حفاظت عرصههای طبیعی، راهاندازی مجله شکار و طبیعت که با همکاری اسکندر فیروز و منوچهر ریاحی آغاز شد، یکی دیگر از دستاوردهای کانون بود. نخستین شماره این نشریه در آذر ۱۳۳۸ منتشر و بعد از ۲۲۰ شماره در اسفند ۱۳۵۶ تعطیل شد. اما کانون ضعفهایی نیز داشت. کار کردن به صورت افتخاری یکی از آنها بود. شاید این روش در کوتاه مدت و برای عدهای معدود میتوانست قابل قبول باشد اما با توجه به فشار روزافزون به منابع طبیعی، مسئولیتها و وظایف اعضا نیز افزایش پیدا میکرد. ایران برای قدم گذاشتن در مسیر توسعه دورخیز کرده بود و مدیران کشور عقیده داشتند که برای صنعتی شدن میتوان پیوسته از طبیعت بهرهبرداری کرد. در این میان کسانی هم بودند که میدانستند باید برای استفاده از منابع طبیعی حد و حدودی قائل شد. نمونهاش فرد یا افرادی که سخنرانی محمدرضا شاه پهلوی در جشن روز دهقان (اول مهر ۱۳۴۴) را نوشتند و البته شخص او که این سخنرانی را ایراد کرد. شاه در بخشی از سخنرانیاش گفت: «... پیش بینی میکنیم که به همان اندازهای که مملکت در راه صنعت پیشرفت بکند به همان اندازه نیز این تغییرات در امر کشاورزی پیدا خواهد شد. در این مملکت در اثر خواست پروردگار ثروتهای بیکران طبیعی موجود است، ثروتهایی که اجازه خواهد داد این مملکت صنعتی بشود و از ثروتهای زیرزمینی آن و معادن آن بهره برداری گردد. همچنین با وجود این که میشود گفت مملکت ما اصولاً مملکت خشکی است کوههای آن اجازه میدهد که آبهای بالنسبه قابل توجهی ذخیره بشود. ما از این وضعیت طبیعی با ساختن سدها برای جمعآوری آبها استفاده خواهیم کرد و از آبهای زیرزمینی نیز روی اصول فنی و به مقداری که همان محاسبات فنی اجازه بدهد استفاده خواهیم نمود.» اشاره شاه بر اصول و محاسبات فنی، نشانهای است از محدود دانستن منابع طبیعی، به ویژه آبهای زیرزمینی.
پرواز برای شکفتن
یازده سال پس از تشکیل کانون شکار، مجلس شورای ملی «قانون شکار و صید» را به تصویب رساند. بر اساس این قانون، کانون شکار به «سازمان شکاربانی و نظارت بر صید» تغییر کرد و این بار وظایف خود را نه به عنوان سازمانی مستقل که در قامت معاونت وزارت منابع طبیعی پی میگرفت. بر اساس ماده شش این قانون، وظایف سازمان جدید از محدوده نظارت و اجرای مقررات ناظر بر شکار فراتر رفت و امور تحقیقاتی و مطالعاتی مربوط به حیاتوحش کشور، تکثیر و پرورش حیوانات وحشی، حفاظت از زیستگاههای آنها و ایجاد موزههای جانورشناسی را نیز در بر میگرفت. منوچهر ریاحی که نمیخواست شغل دولتی داشته باشد از سمت خود به عنوان دبیرکل کانون شکار کنارهگیری کرد و اداره این سازمان به اسکندر فیروز سپرده شد. او در کتاب خاطراتش نوشته است: «از ابتدای کار، سازمان زیر دستم را دستگاهی میدیدم که از یک سو گارد صحرایی آن یک نیروی انتظامی قوی و با دیسیپلین باشد و از سوی دیگر یک بخش تحقیق و علوم کاربردی به ویژه از حیث نخجیرداری و اکولوژی داشته باشد.» او در پاسخ به سوال نگارنده در اوایل دهه ۹۰ خورشیدی درباره دلایل تغییر کانون شکار به سازمان شکاربانی و نظارت بر صید گفت: «قانون [طرح قانونی راجع به شکار] ضعیف بود و به تبع آن دستگاه ضعیف بود. به خصوص برای دستگاهی که میخواست در سطح کشور فعالیت کند.»
با استقرار سازمان شکاربانی و نظارت بر صید، نخستین کارشناسان بینالمللی در عرصه بومشناسی و حیاتوحش راهی کشور شدند؛ فرد هرینگتون، درک اسکات، فیلیپ کال و بسیاری دیگر که از بهترین کارشناسان زمان خود بودند و البته دستمزدهای کلان و چند برابر ایرانیان میگرفتند. یکی از انتقادها نیز همین نابرابری دستمزدها بود. اما اگر چنین دستمزدهایی داده نمیشد آیا کارشناسان فرنگی به ایران میآمدند؟ به احتمال زیاد نه. بنابراین در شرایطی که تخصصهای لازم برای مدیریت منابع طبیعی و محیطزیست در کشور وجود نداشت و کارشناسان ایرانی هنوز در ابتدای راه بودند، مدیران وقت برای حفاظت از طبیعت چارهای نداشتند جز دعوت از کارشناسان مبرز غیرایرانی. بخش عمدهای از آنچه امروز در طبیعت باقی مانده مرهون نتیجه تلاشهای مجدانه این گروه از کارشناسان است که در زمان خود از سرآمدان جهان بودند. فعالیتهای آنان تحت مدیریت فیروز و نظارت شاهپور عبدالرضا بیشمار است از جمله: تدوین قوانین و مقررات مربوط به شکار، حفاظت و بهسازی محیطزیست، جمعآوری اطلاعات و انتشار کتابهای تالابها و پرندگان تالابی ایران، پستانداران ایران، همچنین پایهگذاری و راهاندازی سیستم طبقهبندی جانوران و ایجاد مناطق حفاظت شده (به صورتی که بعدها در کشورهای دیگر نظیر امریکا به کار گرفته شد و دستگاههای بینالمللی نظیر اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت و منابع طبیعی نیز همان روش را توصیه کردند).
یکی از مهمترین فعالیتهای سازمان شکاربانی و نظارت بر صید، آمادهسازی و برگزاری نشستی بینالمللی بود در شهر رامسر در بهمن ۱۳۴۹ با هدف تصویب «کنوانسیون مربوط به تالابهای مهم بینالمللی به ویژه زیستگاه پرندگان آبزی». در روز افتتاحیه، شاهپور عبدالرضا پیام برادر تاجدار را برای مدعوین قرائت کرد. پیامی که فرد هرینگتون، مشاور ارشد سازمان شکاربانی به درخواست اسکندر فیروز نوشت که نه تنها در زمان خود مترقی و نوآورانه بود که با معیارهای امروزی دانش بومشناسی نیز منطبق است: در شروع به بیآبی کشور اشاره دارد و در پایان پیشنهادی ارائه میکند که شگفتانگیز است. در آغاز این پیام آمده است: «مایه خرسندی ماست که ایران به عنوان محل انعقاد کنفرانس بینالمللی حفاظت از تالابها و پرندگان مهاجر انتخاب گردیده است. انتخاب میهن ما که نیمی از آن بیابان است و غالبا احتیاج مبرمی به آب دارد برای برگزاری چنین کنفرانسی مبین این واقعیت است که مسائل مربوط به حفاظت محیط طبیعی انسان، مافوق مرزها و ملیتها قرار دارد.» در بخش دیگری از این پیام ضمن اشاره به تاسیس سازمان شکاربانی با هدف استفاده عاقلانه (۱۲) از منابع طبیعی آماده است: «در کشوری که دچار کمآبی و دارای زمینهای کویری است، در حال حاضر وجود تعدادی از مناطق حفاظتشده که ... مساحت آنها در مجموع از ۸۰۰ هزار هکتار تجاوز میکند به نظر ما گواه بارزی است بر تلاشهای پیگیر و همه جانبهای که در نیل به این هدفها به عمل میآورد.» این پیام با پیشنهادی امیدبخش به پایان میرسد: «برای این که اعتقاد راسخ خود را به حفاظت محیط طبیعی خود و این که کلیه ملل جهان در نیل به این هدف با یکدیگر وابستهاند به ثبوت رسانده باشیم اعلام میداریم که ایران آماده است یکی از اکوسیستمهای تالابی خود را که واجد اهمیت خاص و جهانی میباشد با اشتراک مساعی در اختیار یک مرجع مناسب بینالمللی مثلا سازمان ملل متحد بگذارد تا برای کلیه مردم جهان مورد استفاده قرار گیرد.» آن زمان هیچ یک از سازمانهای بینالمللی پیشنهاد شاه را برای تاسیس یک منطقه بینالمللی عملیاتی نکردند.
در این نشست جهانی به دلیل مانعتراشیهای نماینده شوروی، چشمانداز تصویب معاهدهای بینالمللی چندان روشن نبود. در اوج دوران جنگ سرد و کشمکشهای فرسایشی دو ابرقدرت آمریکا و شوروی رسیدن به توافق بعید به نظر میرسید. اما تلاشهای فیروز و سه کارشناس اروپایی (۱۳) برای متقاعد کردن نمایندگان کشورها بالاخره به ثمر نشست و کنوانسیون رامسر امضا شد. از آن پس، فیروز و آن کارشناسان بینالمللی به پدران بنیانگذار مشهور شدند.
اوجگیری پرسرعت
سازمان شکاربانی و نظارت بر صید عمر کوتاهی داشت. چهار سال بعد از تشکیل، به دنبال انحلال وزارت منابع طبیعی و ایجاد وزارتخانه «منابع طبیعی و کشاورزی»، این سازمان نیز جای خود را به سازمان حفاظت محیطزیست داد و در ۱۳۵۰ به یکی از معاونتهای نخستوزیری بدل شد. اسکندر فیروز، بنیانگذار و نخستین رئیس این سازمان، در کتاب خاطراتش، خود را مبدع و ایدهپرداز ایجاد سازمان محیطزیست معرفی کرده است. مشاور ارشد او اما روایت دیگری دارد. هرینگتون در مستندی با عنوان «فرد هرینگتون: نامی که خط خورد» ساخته نگارنده گفت که پس از کنفرانس استکهلم (۱۴) [در خرداد ۱۳۵۱] شاهپور عبدالرضا از او خواست طرحی بنویسد برای شکلگیری سازمان محیطزیست. یک سال نوشتن طرح زمان برد و سال دیگر گذشت تا این که، مجلس شورای ملی، طرح را تصویب کرد. با نگاهی دقیقتر میتوان نتیجه گرفت که سازمان محیطزیست با پیگیریهای فیروز و به صورت قانونی تشکیل شده بود، اما در عمل از سازمان شکاربانی فراتر نرفت تا این که قانون حفاظت و بهسازی محیطزیست در سال ۱۳۵۳ تصویب شد.
با افزایش اختیارات سازمان محیطزیست، چالشهای پیشروی مدیران آن نیز افزایش یافت. رویارویی محیطزیست و شرکت ملی نفت نمونه بارزی است از این چالشها. شرکت ملی نفت تصمیم داشت نزدیک میانکاله پالایشگاه و نیروگاه بسازد. فیروز شاهپور عبدالرضا را مطلع و با نخستوزیر وقت، امیرعباس هویدا درباره اهمیت حفظ میانکاله صحبت کرد. در این دیدار فیروز توانست نخستوزیر را با خود همراه کند. اما هویدا تمایل نداشت مقابل دکتر منوچهر اقبال، رئیس شرکت ملی نفت قرار بگیرد. بنابراین، از فیروز خواست به دیدار اقبال برود. چون شاه عازم سفر بود، هم نخستوزیر و هم شاهپور عبدالرضا از فیروز خواستند گزارشی ظرف چهار روز تهیه کند و در آن اثرات پالایشگاه و نیروگاه را بر اکوسیستم میانکاله شرح دهد. این گزارش در موعد مقرر آماده و به نخستوزیر و شاه تسلیم شد. فیروز همچنین به توصیه نخستوزیر عمل کرد و ابتدا به دیدار مدیرعامل شرکت ملی نفت رفت. اما دکتر اقبال به او گفت: دست از آمریکایی بازی بردار! در جلسهای دکتر اقبال برای شاه توضیح داد که احداث پالایشگاه به تاخیر افتاده و اینک سازمان محیطزیست با آمریکاییبازی فیروز میخواهد جلوی کار را بگیرند که مسلما قابل قبول نیست. شاه در پاسخ به او از مشاهدات خود در سفر اخیرش به شوروی و بازدید از دریاچه معروف بایکال گفت. او در این سفر از افزایش آلودگی دریاچه مطلع شد. نخستوزیر شوروی، آلکسی کاسیگین توضیح داده بود که مسامحهکاریها و بیاطلاعی دستگاهها در گذشته باعث شده دریاچهای به آن زیبایی آلوده شود و برای پاکسازیاش به اندازه سرمایهگذاری صنایع آلودهکننده به منابع مالی نیاز داشته باشند. دکتر اقبال نه تنها از چنین موضوعی متعجب شده بود که بلافاصله دستور توقف ساخت پالایشگاه را صادر کرد.
نمونهای دیگر از تلاشهای سازمان حفاظت محیطزیست، ایستادگی در برابر ارتش برای انجام مانور در منطقه حفاظتشده موته نزدیک اصفهان است. بهار ۱۳۵۴ ارتش میخواست مانوری در منطقه حفاظت شده موته نزدیک اصفهان برگزار کند. محیطبانی که مسئول این منطقه بود روی زمین، مقابل تانکها دراز کشید. کارش اثری در پیشروی ارتشیان نداشت. فیروز بلافاصله تلگرافی درباره تخریب موته و زحمات پانزده ساله برای احیای این عرصه و جمعیت آهوها به دربار فرستاد. شاهپور عبدالرضا را نیز در جریان قرار داد. دو روز بعد و در کمال تعجب، ارتش موته را تخلیه کرد.
در همین دوران بود که جایزه بینالمللی محیطزیست پهلوی بنیان گذاشته شد؛ موضوعی که امروز کمتر از آن صحبت به میان میآید. این جایزه، پس از کنفرانس استکهلم و بر اساس قطعنامه شماره ۳۰۰۳ مجمع عمومی سازمان ملل به تصویب رسید. جایزهای ۵۰ هزار دلاری که هر سال به پیشنهاد ایران و با تایید سازمان ملل به فرد یا افرادی تعلق میگرفت که اقدامی عملی برای حفظ محیطزیست انجام داده بودند. جایزه بینالمللی پهلوی، سه دوره و در سالهای ۱۳۵۵، ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ در روز جهانی محیطزیست (پنجم ژوئن) اهدا شد.
در دهه ۵۰ خورشیدی سازمان محیطزیست در اوج بود و برخلاف تصور رایج، وظایفی به مراتب فراتر از شکار داشت و مسائل مربوط به آلودگیهای آب، خاک و هوا را با جدیت دنبال میکرد. برگزاری جلسات مربوط به مهار آلودگی هوا در دفتر مخصوص شهبانو تنها گوشهای از اقدامات است. این سازمان به دلیل ایجاد آلودگی مقابل کارخانه سیمان فارس، پپسی و کوکاکولا و نیز پارس توشیبا در گیلان ایستاد. از ورود دامهای بیشمار هژبر یزدانی (سرمایهدار و دامدار صاحبنفوذ) به منطقه البرز مرکزی ممانعت کرد. برای تسریع در انجام وظایفش سه هواپیما به خدمت گرفته بود و کارشناسان طراز اول جهان، خود پیشنهاد میدادند که به ایران بیایند برای ارائه خدمات و انجام کار. نمونهاش جورج آرچیبالد، پرندهشناس صاحبنام که منجی درناهاست. او در گفتوگو با نگارنده ضمن اشاره به تعداد گونههای درنا در ایران گفت خود به اسکندر فیروز نامه نوشته و درخواست همکاری داده بود.
جرقه برنامههای آموزش محیطزیست در همان دوران زده شد؛ راهاندازی سینما سیار برای نمایش فیلمهای محیطزیستی در نقاط دوردست کشور و راهیابی بریدههایی از علم اکولوژی به زبان ساده در کتابهای درسی، گوشهای از این اقدامهای آموزشی است. با این که سازمان محیطزیست ابتدای راه بود، و با وجود کمبود نیروی انسانی، گستردگی ایران و تنوع و انبوه مسئولیتهایش، آنچه در زمانی کمتر از ۷ سال انجام شده، فرای تصور است.
سقوطی برقآسا
در دوران اوج شکوفایی سازمان محیطزیست، محیطبانها، کارشناسان و مدیران دست به اقدامهایی میزدند که قابل دفاع و توجیه نیست. برخورد شدید و قهرآمیز برخی از محیطبانها که گاهی -و هر چند به ندرت- در رویارویی با متخلفان شکار روی میداد، شاید عاملی بود که پس از انقلاب ۵۷ مردم به برخی از مناطق حفاظتشده یورش ببرند و حیاتوحش را قتلعام کنند. ادعا میکردند مناطق حفاظتشده همان شکارگاههای سلطنتی و جانوران وحشی متعلق به شاه و دربار است، پس باید نابود شوند. همچنین نمیتوان از طرح پرهزینه و بلند پروازانه «پارک پردیسان» -که البته بینتیجه ماند- دفاع کرد. سازمان محیطزیست به دنبال ایجاد تفرجگاهی در غرب تهران بود که در آن علاوه بر خدمات آموزشی محیطزیست، جانوران شاخص قارههای مختلف در عرصهای مشابه زیستگاه طبیعیشان در معرض نمایش عموم قرار گیرند. طرح جامع پردیسان را معمار و نویسنده مشهور اسکاتلندی، ایان مکهارگ با دریافت دستمزدی گزاف به سازمان محیطزیست تحویل داد اما هیچگاه اجرا نشد. علاقمندان محیطزیست همواره با حسرت از اجرا نشدن این طرح سخن گفتهاند. اما هیچگاه دلیل آن را بیان نکردهاند. این طرح، هزینهای سرسامآور روی دست کشور میگذاشت و به اعتقاد کارشناسان سازمان برنامه و بودجه جزو اولویتهای کشوری در حال توسعه نبود. محمد یگانه، از مدیران ارشد اقتصادی که پیش از انقلاب ریاست بانک ملی و وزارت اقتصاد را در کارنامه خود دارد در گفتوگو با تاریخ شفاهی هاروارد گفته است که بودجه مورد نیاز برای اجرایی شدن طرح پردیسان ۷۵۰ میلیون دلار برآورد شده بود که با کمی دقت در محاسبات میشد تخمین زد که رقم واقعی دو برابر آن است. به گفته او کشور اولویتهای دیگری داشت که ساخت پردیسان جزء آنها نبود. این پارک به دلیل دوری از مراکز جمعیتی کم درآمد تنها میتوانست مورد استفاده متمولین پایتخت قرار گیرد؛ افرادی که برای تفرج و تفریح در تعطیلات راهی اروپا میشدند.
شاید امروز که سرزمین ایران در حال فروپاشی است، تصور این که سازمان محیطزیست در دهه ۵۰ خورشیدی سه هواپیما در اختیار داشت و میتوانست مقابل ارتش شاهنشاهی و شرکت ملی نفت قد علم کند، قدری مشکل باشد. حتی شاید دراز کشیدن یک محیطبان مقابل تانکهای ارتش برای متوقف کردن مانور ارتش در منطقهای حفاظتشده اغراقآمیز و افسانهای به نظر برسد. اما همه آنها واقعیتهایی است انکارناپذیر.
پس از دگرگونیهای ۱۳۵۷، گرچه سازمان حفاظت محیطزیست تعطیل نشد اما نقش زینتی در همه دولتها ایفا کرد. سازمانی که رئیس آن معاون رییس جمهور است، برای مقابله با تخریبهای سازمان یافته (نظیر سدسازی، جادهسازی، ایجاد پالایشگاه و نیروگاه، تغییر کاربری اراضی و چرای مفرط دام در مناطق حفاظت شده) قدرتی ندارد و گاه همسو با مخربان، در نابودی طبیعت مسامحه و همکاری میکند (نمونهاش آگاهی رئیس سازمان محیطزیست از نابودی دریاچه ارومیه در دولت اصلاحات، واگذاری مناطق حفاظتشده برای معدنکاوی در دولت دهم و پروژه انتقال آب از خزر به سمنان در دولت تدبیر و امید). همین میزان از فعالیتهای نه چندانِ کافی سازمان محیطزیست را عدهای از ابتدای روی کار آمدن نظام اسلامی در ایران تحمل نکرده و تا امروز تلاش کردهاند که این میراث دوران گذشته را تعطیل کنند. در این صورت دیگر نه از تاک نشان مانَد و نه از تاکنشان.
پانوشتها:
۱- نقطه بیبازگشت: یعنی شرایطی که توقف، تغییر مسیر و برگشت، به دلایل متعدد غیر ممکن باشد. هزینه غیرقابل تحمل، یا خطرات نابودکننده، میتوانند از جمله این دلائل محسوب شوند.
۲- آمایش سرزمین، ارزیابی وضعیت موجود محیط و تعیین استراتژیهای توزیع فضایی جمعیت و فعالیت در پهنه سرزمین با در نظر گرفتن توان محیط است که باید به صورت ادواری و متناسب با تغییر و تحولات اقتصادی، اجتماعی و محیطی کشور و با توجه به آمارهای جدید مورد بازبینی قرار گیرد. هدف آن رسیدن به مطلوبترین توزیع فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی در پهنه یک سرزمین است. سابقه چنین نگرشی در ایران به ۱۳۴۵ باز میگردد و نه سال بعد دفتر آمایش سرزمین در سازمان برنامه و بودجه تشکیل شد اما هیچگاه نتایج مطالعات آن به مورد اجرا گذاشته نشد.
۳- توسعه پایدار، به دلیل بهرهبرداریهای بیش از حد از سرزمین به ویژه پس از انقلاب صنعتی و بروز پیامدهای آن ایده توسعه پایدار شکل گرفت. فرآیندی است که آیندهای مطلوب را برای جوامع بشری از نظر اقتصادی، اجتماعی و محیطی متصور میشود به طوری که حیات رو به رشد همه ساکنان زمین در آن مد نظر قرار گرفته است. اهداف ۱۷گانه توسعه پایدار که اکثر آنان جنبههای اقتصادی، اجتماعی و حقوقبشری دارند به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل نیز رسیده است. کشورها متعهد شدهاند در این ارتباط گام بردارند.
۴- در ایران بیش از ۴۰ کوه بالا چهار هزار متر، بیش از ۶۰۰ دشت، حدود هشت هزار گونه گیاهی، ۵۳۵ گونه پرنده، ۲۲۲ گونه خزنده، ۱۹۷ گونه پستاندار و ۱۸۱ گونه ماهی تاکنون شناسایی شده است. به این مجموعه اگر تعداد گونه حشرات، بیمهرگان و قارچها نیز اضافه شود، تنوع و تکثر طبیعت ایران بیشتر خودنمایی میکند.
۵- میانکاله، شبه جزیرهای است که در متنهیالیه جنوب شرق دریای خزر و ۱۲ کیلومتری شمال شهر بهشهر قرار گرفته است. یکی از مهمترین تالابهای بینالمللی ایران که سالانه میزبان بیش از یک میلیون پرنده مهاجر است.
۶- ببر مازندران، سالها پیش در ایران منقرض شد. آخرین بار در دهه ۳۰ خورشیدی مشاهده و شکار شد. در دهه ۵۰، سازمان محیطزیست «پروژه ببریابی» را به مورد اجرا گذاشت. شاید برای نخستینبار بود که از دوربین تلهای برای ثبت جانوری در ایران استفاده میشد. پس از پژوهشهای میدانی و وسیع، کارشناسان به این نتیجه رسیدند که ببر، این بزرگترین گربهسان کره زمین در ایران منقرض شده است.
۷- جانور فراری (Feral)، اگر چه در ظاهر شبیه نمونههای خانگی یا اهلی است اما به سبب حضور و بقا در طبیعت، رفتاری وحشی پیدا میکند.
۸- مرال بزرگترین گوزن ایران است که اغلب در علفزارهای نزدیک به مناطق جنگلی انبوه زندگی میکند. در ایران زیستگاه اصلی این گونه جنگلهای منطقه خزر (مشهور به جنگلهای هیرکانی) است. اما تا چندی پیش در جنگلهای زاگرس نیز زندگی میکرد. بر اساس قوانین ایران، گونهای حمایتشده است.
۹- ابوالحسن ابتهاج، از مدیران اقتصادی پرنفوذ، مدیر کل بانک ملی و سازمان برنامه در دهه ۲۰ و ۳۰ خورشیدی بود. او را پایهگذار برنامهریزی توسعه در ایران میشناسند. ابتهاج در گفتوگو با تاریخ شفاهی هاروارد به ضرورت ساخت سد دز -که انتقادهایی به آن وارد است- اشاره کرده که مانع رسیدن آب شیرین به دریای شور میشود. این نوع مدیریت منابع آب را مدیریت هیدرولیکی میگویند که قطرهقطره آب به لحاظ فیزیکی و مصرف برای انسان مهم است اما نقش آن برای پویایی عناصر طبیعی، خدمات اکوسیستمی و نیازمندی زیستمندان نادیده گرفته میشود.
۱۰- هما و پریسیما دختران ابراهیم زند بودند، مردی که سمتهای گوناگونی در ایران پیش از انقلاب داشت: وزیر جنگ، وزیر کشور، استاندار آذربایجان و اصفهان، مدیر کل بانک مرکزی و سفیر ایران در اسپانیا، ایتالیا و اسپانیا بود.
۱۱- بر اساس مراجع علمی آن زمان تصور میشد که گوزن زرد ایرانی منقرض شده است. اما ترنزه خلاف آن را ثابت کرد. در سال ۱۳۴۲ شش گوزن زرد ایرانی با کوششهای خسرو سریری از مدیران ارشد حیاتوحش کشور بود زندهگیری و به دشت ناز نردیک ساری منتقل شد. شاهپور عبدالرضا ۵۵ هکتار از زمینهای خود را در اختیار پروژه احیای نسل گوزن زرد قرار داد. پس از موفقیت در تکثیر، گوزنهای جدید به مناطق مختلف نظیر سمسکنده، جزیره اشک و کبودان در دریاچه ارومیه و بعدها به زردلان کرمانشاه، جزایر کیش و لاوان و منطقه میانکتل فارس منتقل شدند.
۱۲- یک سال پس از پیام شاه که در آن به استفاده عاقلانه از منابع طبیعی اشاره شده بود، ابعاد بیشتری از آن را اسکندر فیروز در کنفرانس استکهلم ارائه کرد. این ایده را ۱۷ سال بعد بروتلاند ریپورت (Brundtland Report) با عنوان توسعه پایدار به نام خود ثبت کرد و ۲۱ سال پس از کنفرانس رامسر در کنفرانس زمین در ریودوژانیرو مطرح و جهانی شد.
۱۳- راریک کارپ، جفری متیوس و لوک هوفمن کارشناسانی بودند که امضای کنوانسیون رامسر نقش کلیدی داشتند.
۱۴- کنفرانس استکهلم با عنوان گردهمایی محیطزیست انسانی سازمان ملل در ۱۹۷۲ در پایتخت سوئد برگزار شد. این نخستین نشست جهانی محیطزیست بود که مدیران ارشد و سران کشورها در آن شرکت میکردند. پس از آن تا کنون، هر ۲۰ سال یکبار نشستهای جهانی در مورد وضعیت محیطزیست و کره مسکون تشکیل شده است.
منابع:
۱- اسکندر فیروز (۲۰۱۲) خاطرات: دو دهه تلاش برای حفظ طبیعت و محیطزیست ایران، انتشارات Ibex
۲- اسکندر فیروز (۱۳۸۰) حیاتوحش ایران: مهرهداران، انتشارات جهاد دانشگاهی
۳- منوچهر ریاحی (۱۳۹۸) سراب زندگی، به کوشش مرتضی رسولیپور، انتشارات نوگل
۴- سام خسرویفرد (۱۳۹۰) میراث طبیعی ایران، دفتر پژوهشهای فرهنگی
۵- سام خسرویفرد (۱۳۹۶)، «طلایهداران حفاظت از طبیعت ایران؛ کمانگیران فراموش شده یک سرزمین»، مجله تیرگان
۶- سازمان حفاظت محیطزیست (۱۳۵۴)، پرندگان ایران، انتشارات سازمان محیطزیست
۷- روزنامه اطلاعات (۱۳ بهمن ۱۳۴۱)، «پیام شاهنشاه به کنفرانس حمایت پرندگان مهاجر»، ص ۴.
۸- حبیب لاجوردی (۱۳۶۰)، گفتوگو با ابوالحسن ابتهاج، مدیرعامل سازمان برنامه و مدیرعامل بانک ملی، تاریخ شفاهی هاروارد
۹- ضیا صدقی (۱۳۶۴)، گفتوگو با محمد یگانه، رئیس بانک مرکزی، وزیر امور اقتصاد و دارایی، رئیس سازمان برنامه و بودجه، تاریخ شفاهی هاروارد
۱۰- مسعود میرزا ظلالسطان (۱۳۶۳)، سرگذشت مسعودی، ویراستار: حسین خدیو جم، دنیای کتاب
۱۱- سام خسرویفرد (۱۳۹۴)، «شاهزاده شکارچی؛ منجی یا جانی»، ایرانوایر
۱۲- سام خسرویفرد (۱۳۹۴)، «گوزن زرد ماند منجیاش رفت»، ایران وایر
بیوگرافی تفصیلی دکتر سام خسرویفرد
دکتر سام خسرویفرد، دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد را در رشتههای مهندسی محیطزیست و مدیریت محیطزیست در ایران به پایان رساند. از سال ۱۳۷۵ همکاری خود را با مطبوعات و رسانهها به منظور افزایش آگاهی عمومی در ارتباط با مسائل محیطزیست آغاز کرد و نخستین روزنامهنگار این حوزه بود که مدرک تخصصی محیطزیست داشت. او در کنار انتشار مقالات متعددی درباره محیطزیست ایران دو کتاب به نامهای «میراث طبیعی ایران» و «شیر ایرانی» را به رشته تحریر درآورد که هر دو را «دفتر پژوهشهای فرهنگی» منتشر کرد.
پیش از خروج از ایران برای ادامه تحصیل، مدتی با «پروژه بینالمللی حفاظت از یوزپلنگ آسیایی و زیستگاههای آن» به عنوان مشاور همکاری کرد و همزمان در کنار کارشناسان دفتر عمران سازمان ملل در تدوین فاز دوم این پروژه مشارکت داشت. عکاسی از طبیعت و نیز تدریس اکوتوریسم در موسسههای آموزشی زیر نظر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری ایران از دیگر فعالیتهای او بوده است. در سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۰ با شرکتهای مهندسین مشاور به منظور تهیه گزارشهای زیستمحیطی و اسناد فرادستی زیستمحیطی همکاری میکرد. در این دوره فیلم مستندی با عنوان «راکون؛ مهمان ناخوانده» ساخت که هشداری بود درباره حضور این گونه غیربومی در جنگلهای شمال ایران.
پس از خروج از ایران در سال ۱۳۸۷ ابتدا به مالزی رفت و تحصیل در دوره دکترا در رشته مدیریت حیاتوحش را آغاز کرد. اما مدتی بعد و پس از دریافت بورسیه اراسموس ماندوسِ اتحادیه، اروپا عازم هلند شد و دکترای خود را در رشته زیستجغرافیا (یا بایوجئوگرافی Biogeography) از دانشگاه توئنته (University of Twente) دریافت کرد. او در غربت نیز مسائل محیطزیست ایران را دنبال میکند و ضمن نوشتن مقالات علمی و همکاری با رسانهها دومین فیلم مستند خود را با عنوان «فرد هرینگتون؛ نامی که خط خورد» تهیه و کارگردانی کرد.