بورژوازی ملی و سرمایهداری دولتی در دوران رضاشاه
امیدی جز به سردار سپه نیست
امین شهروز *
تابستان ۲۵۸۲ (۱۴۰۲)
دیباچه
یکی از اتهاماتی که از سوی برخی اقتصاددانان و فعالان لیبرال و البته عموما لیبرتارین درخصوص عملکرد اقتصادی رضاشاه مطرح میشود، این است که او با تاسیس بوروکراسی در ایران، اقتصاد دولتی و دستوری را پایهگذاری کرد. هفتهنامه تجارت فردا، از نشریات وابسته به گروه روزنامه دنیای اقتصاد که ستوننویسانی عموما لیبرال و لیبرتارین دارد در تاریخ ۲۵ شهریور ۱۳۹۱ مطلبی با این عنوان دارد: «پایهگذاری اقتصاد دستوری و سرمایهداری دولتی در دوران رضاخان»!
کشاندن اقتصاد ایران به سوی یک سرمایهداری دولتی، به مدد یک نظام بوروکراتیک و همچنین درآمدهای نفتی، توسط رضاشاه و سپس محمدرضاشاه، ادعایی است که طیف وسیعی از مدعیان را دارا است اما برخی لیبرتارینها پیشقراول طرح آن هستد. چندی پیش دوستی لیبرتارین در خلال گفتگویی به من یادآور شد: «جریان اصلی تولید و تجارت در تمام دوران قاجار توسط بخش خصوصی انجام میشد و قاجارها تنها مسئولیت خود در اقتصاد را صرفا مالیاتستانی میدانستند. رضا شاه این معادله را بهم زد و سهم دولت از تولید ناخالص داخلی را مستمرا افزایش داد و اقتصاد ایران را کاملا دولتی کرد».
واکاوی این ادعا نیازمند شناخت بهتر محیط، مختصات و وضعیت اقتصادی ایران در دهههای آخر و به خصوص سالهای پایانی دوران قاجار است.
اقتصاد معیشتی
اقتصاد ایران در تمام دوران قاجار، حتی در دوره ناصرالدین شاه که گامهای بسیار کند و ابتدایی برای گذار به سوی نوعی از مدرنیسم برداشته شد، یک اقتصاد کاملا معیشتی بود. اقتصاد معیشتی یک سامانه و نظام اقتصادی با واحدهای اقتصادی ساده است. این واحدها در واقع همان خانوارها در جوامع عموما دهقانی هستند. در یک اقتصاد معیشتی، تلاشها فقط برای رفع نیازهای ضروری است و واحدهای اجتماعی اعم از خانوار، قبیله یا ایل، بخش عظیمی از کالاهای تولیدیشان را خودشان مصرف میکنند.
اقتصاد ایران در سراسر دوران قاجار یک اقتصاد بسته، محدود و کاملا معیشتی بود. بسیاری از جوامع روستایی و شهری (در قالب محلات مختلف شهری حتی در شهری مانند تهران که پایتخت بود) صرفا به قصد رفع نیازهای اولیه به تولید محصولات گوناگون مشغول بودند. هر خانواده و قبیله با اقتصادی بسته و خودبسنده، اداره میشد و تجارت میان مناطق مختلف، کاملا محدود و به قصد رفع نیازهای کاملا اولیه بود.
برای سرمایهداری، تعاریف گوناگونی ارائه شده است، اما تعریف اقتصاد سرمایهداری هر چه که باشد، مهمترین خصیصه نظام سرمایهداری (لااقل سرمایهداری اولیه) در همه جای دنیا گذار از اقتصاد معیشتی به نظام تولید انبوه است. در اقتصاد سرمایهداری، صِرف رفع نیازهای اولیه کنار گذاشته میشود و به نیازهایی بسیار فراتر از نیازهای اولیه توجه میشود. همچنین تولید به قصد رفع نیاز خانوار یا قبیله نیز کنار گذاشته میشود و تولید انبوه و مفهوم مازاد تولید، شکل میگیرد.
پس نباید فراموش کرد که تولید انبوه و مازاد و همچنین فرا رفتن از نیازهای اولیه، دو خصیصه اصلی برای گذار از اقتصاد معیشتی به اقتصاد سرمایهداری اولیه است.
دو قدرت استعماری روسیه و انگلستان
در کنار اقتصاد معیشتی در طول دوران قاجار، آنچه اقتصاد ایران را در معرض بحران قرار داده بود و مفهوم «اقتصاد ملی» را به کلی از میان برده بود نقش بسیار مخرب و کاملا استعماری دو قدرت روسیه و انگلستان در اقتصاد ایران بود. این دو قدرت استعماری با تحمیل انواع قراردادهای اقتصادی به شاهان قاجار عملا اقتصاد ایران را به تیول خود درآورده بودند. این استعمار نه استعماری سازنده، آن گونه که در مورد برخی کشورهای استعمار شده همچون هنگ کنگ یا سنگاپور ذکر میشود، که به معنای واقعی واژه، مناسباتی غارتگرانه بود. اعطای انواع و اقسام امتیازات ریز و درشت کاملا انحصاری به دولت یا شهروندان روسی و انگلیسی، اساسا امکان شکلگیری بخش خصوصی در بسیاری از حوزههای اقتصادی را از میان برده بود. در سالهای پایانی دوران قاجار حتی همان مختصر اقتصاد معیشتی را نیز در معرض نابودی قرار گرفته بود به نحوی که در دو دهه پایانی قاجار، فقر عمومی فزاینده، یک پدیده فراگیر و کاملا عادی بود.
در حالی که حدود ۲۰ درصد جمعیت ایران در شهرها زندگی میکردند اما حتی اقتصاد شهری نیز نوعی اقتصاد معیشتی بود. حتی در شهری همچون تهران که پایتخت بود به جز مرکز شهر (حوالی میدان توپخانه و میدان ارگ) بقیه تهران به محلاتی مستقل از هم تقسیم شده بود و در واقع هر محله، خود یک روستا بود. شهر تهران به عنوان پایتخت در واقع از مجموعهای از روستاها که محله نامیده میشد، تشکیل شده بود و اساسا مفهوم «بچه محل» در تهران به همین دلیل شکل گرفت و اهمیت پیدا کرد. بچه محل در واقع همان همروستایی در یک شهر بود. وقتی وضعیت تهران به عنوان پایتخت این گونه بود میتوان حدس زد وضعیت سایر شهرها و روستاهای کشور چگونه بود.
در چند دهه انتهایی دوران قاجار اگرچه نوعی سرمایهداری تجاری در شهرهایی چون تهران و اصفهان و مشهد و تبریز شکل گرفته بود اما این سرمایهداری تجاری در واقع زائدهای بر فعالیتهای اقتصادی دو قدرت استعماری انگلستان و روسیه بود. این سرمایهداری تجاری محدود، کالاهایی مانند تریاک، گندم، توتون، خشکبار، پنبه، کتیرا و فرش را خریداری و در مقابل کالاهایی مانند قماش، قند، چای، بلور و چینی را به کشور وارد میکرد. این سرمایهداری محدود تجاری، از یکسو با بورژوازی روسیه و انگلستان در پیوند بود و از سوی دیگر با فئودالیسم ایرانی، پیوند مستحکم داشت. بماند که گاه به گاه به دلیل واگذاری انحصار تجارت یک کالا یا خدمات به روسیه و انگلستان، بخشی از حوزه فعالیت خود را از دست میداد و ضعیفتر و نحیفتر از قبل میشد.
از این رو بورژوازی تجاری ایرانی، اساسا توان و اراده بهم زدن وضع موجود و حرکت اقتصاد ایران از اقتصاد معیشتی به سوی سرمایهداری اولیه و نظام تولید انبوه و صنعتی را نداشت و نقش خود به عنوان زائدهای بر مناسبات استعماری بورژوازی روسیه و انگلستان را پذیرفته بود و نمیتوانست پیشقراول تغییر و تحول باشد.
این سرمایهداری تجاری، تنها زمانی از در اعتراض بر میخاست که ماموران مالیاتستانی قاجار به دلخواه خود از او مالیات و باج میستاندند و آن زمانی علیه وضعیت ملوک الطوایفی و نظام خانخانی جنگ سالاران محلی، داد سخن سر میداد که کالاهایش در راهها توسط جنگسالاران، غارت میشد. یا زمانی ضد استعمار میشد که قاجارها انحصار تجارت کالایی را به روس یا انگلیس میسپردند. البته این اعتراضها نیز به دلیل ناتوانی این سرمایهداری تجاری و ماهیت وابسته آن، در ۹۰ درصد موارد به هیچ جایی هم نمیرسید.
در نتیجه این سرمایهداری تجاری اساسا به علت همان ماهیت ضعیف و وابستهاش، مطلقا نمیتوانست پیشران اقتصاد ایران برای گذار از یک اقتصاد معیشتی به سرمایهداری صنعتی و نظام تولید انبوه باشد.
تز موازنه مثبت
در آن دوران طرفداران واگذاری امتیازات اقتصادی انحصاری به روسیه و انگلستان، اقدامات خود را این گونه توجیه میکردند که ایران بین دو قدرت روسیه و انگلستان واقع شده و نسبت به حفظ استقلال و تمامیت ارضی خود، توانا نیست و این دو قدرت بزرگ هرگاه اراده کنند میتوانند ایران را بین خود تقسیم کنند. تنها راه جلوگیری از تجزیه ایران، ایجاد رقابت بین دو قدرت از طریق واگذاری امتیازات اقتصادی مشابه به روسیه و انگلستان در شمال و جنوب کشور است. اما این امتیازات اساسا چنان سرنوشت اقتصادی و سیاسی کشور را از هم گسیخت که حتی همان اقتصاد معیشتی موجود را در معرض نابودی قرار داد. به لحاظ سیاسی نیز سرانجام به قرارداد ۱۹۰۷ ختم شد.
تنها برخی از معروفترین امتیازهای انحصاری واگذار شده به روسیه و انگلستان به قرار زیر است:
۱.امتیاز بارون ژولیوس رویتر. ۱. امتیاز شیلات. ۳. امتیاز تاسیس هنگ قزاق. ۴. امتیاز کشتیرانی در آبهای کارون و همچنین آبهای ساحلی بندر انزلی. ۵. بانک شاهی. ۶. انحصار خرید و فروش و صدور دخانیات. ۷. بانک استقراضی روس. ۸. امتیاز نفت دارسی. ۹. واگذاری امتیازات راه آهن، راه شوسه، خطوط تلگراف، معادن و جنگلها (موارد متعدد). ۱۰. امتیاز بهرهبرداری از جنگلها و...
این موارد به جز وامهای متعددی بود که توسط دولتهای قاجاری اخذ شده بود و بازپرداخت آن قوز بالا قوز بود و به نوعی مالیاتستانی غارتگرانه برای بازپرداخت اقساط آن منجر شده بود.
دولت مطلقه مدرن و گذار به سرمایهداری اولیه
اقتصاد فئودالی/معیشتی و عمقیما استعمارزده و غارت شده ایران جز به مدد دولت مطلقه مدرن، به هیچ عنوان امکان و توان جهش به سوی سرمایهداری اولیه و صنعتی و حرکت به سوی نظام تولید انبوه را نداشت. به تعبیری وبری، شکلگیری دولتهای مطلقه مدرن از طریق ایجاد نظم، بوروکراسی، اعمال زور مشروع در یک محدوده جغرافیایی مشخص همراه با از میان بردن قدرت فئودالهای محلی، میتواند امکان گذار از نظام فئودالی به سرمایهداری اولیه، صنعتی و نظام تولید انبوه را فراهم سازد. نمونه این ادعا را در تمامی دولتهای مطلقهی مدرن پیشادموکراسی، در اروپای قرن ۱۶ به بعد میتوان مشاهده کرد. امری که لیبرتارینها از آن تعمدا غفلت میکنند و بر آن چشم میبندند.
کشورهایی همچون اسپانیا، پرتغال، آلمان، هلند، بلژیک، انگلستان، فرانسه و... از قرن ۱۶ تا اواخر قرن ۱۸ صرفا به مدد دولتهای مطلقه و سرکوب تدریجی فئودالها و حاکمان محلی و با اتخاذ سیاستهای کاملا مرکانتلیستی و حمایتگرانه از بورژوازی ملی خود، امکان گذار به سرمایهداری صنعتی و سامانه تولید انبوه و صادرات انبوه را پیدا کردند.
امری که ضرورت آن در دوران به قدرت رسیدن رضاشاه بسیار بیشتر از سایر کشورها بود؛ بنا به دلایلی که در بالا ذکر شد یعنی اقتصاد معیشتی و روستایی، سرمایهداری تجاری ضعیف و وابسته و استعمار غارتگرانه ایران توسط روسیه و انگلستان. برخی تحلیلهای لیبرالی و لیبرتارینی از اقدامات اقتصادی رضا شاه و تخطئه آن با توسل به ایدههای افرادی چون موری روتبارد و فون هایک و میزس، نشان دهنده درک ناقص و نادرست و فهم زمانپریشانه و انتزاعی از وضعیت کشوری همچون ایران در ابتدای قرن ۱۳۰۰ است.
نخستین نمایشگاه حمایت از کالای ایرانی
همانگونه که ذکر شد، اقتصاد معیشتی در طول دوران قاجار چنان با موجودیت اقتصاد ایران درهم آمیخته بود که گذار به اقتصاد صنعتی و تولید انبوه به یکی از آرزوها و آرمانهای روشنفکران ایراندوست تبدیل شده بود و تحقق بورژوازی صنعتی توسط دولتی ملی، یک مطالبه میهنپرستانه بود.
میرزا تقیخان امیرکبیر را باید از دولتمردان پیشگام در پشتیبانی از تولید داخلی به شمار آورد. وی معتقد به توانمندسازی تولید کنندگان داخلی و تجهیز آنان به دانش و تکنولوژی روز و مدیریت اصولی بود، به نحوی که صنعتگران ایرانی توان رقابت با کالاهای خارجی را پیدا کنند.
میرزا تقی خان صنایع و کارخانجات فراوان در ایران در شهرهای مختلف تاسیس کرد؛ کارخانجاتی که از جمله آنها میتوان به ریسمانریسی و چلوار بافی در تهران و یا حریربافی در کاشان اشاره کرد. او همچنین امریهای مبنی بر ایجاد نمایشگاهی از محصولات صنعتی ایران در تهران صادر کرد. امیرکبیر بسیاری از استادکاران ایرانی را نیز برای آشنایی با فنون و صنایع جدید به مسکو و پترزبورگ فرستاد. این استادکاران پس از بازگشت به ایران کارخانجانی همچون بلورسازی در تهران یا کارگاههای چدنریزی و نساجی را در ساری به وجود آوردند.
پس از قتل امیرکبیر نیز این ایده به صورت یک خواست ملی درآمد و به آرمان بسیاری از نخبگان و روشنفکران بدل شد. اساسا نهضت ترقیخواهی، توسعه اقتصادی و برخورداری از یک اقتصاد قدرتمند ملی، یکی از آرمانهایی بود که پیش از انقلاب مشروطه، خواستهای عمومی بود و یکی از انگیزههای فعالیت انقلابیون مشروطهخواه به شمار میآمد.
تاسیس اولین نمایشگاه کالاهای وطنی در تهران
پس از انقلاب مشروطه یکی از اقدامات شایان توجه در دوره نخست وزیری سردار سپه، تاسیس «نمایشگاه امتعه (کالاهای) وطنی» در سال ۱۳۰۲ در تهران بود. بانی این کار حاج میرزا یحیی دولتآبادی بود که به شدت مورد پشتیبانی سردار سپه قرار گرفت.
روایت پر شوق و حرارت حاج میرزا یحیی دولت آبادی از برپایی و گشایش این نمایشگاه چنین است:
«در این ایام میخواهم از امنیتی که حاصل شده استفاده کرده و به اقتصادیات مملکت خدمتی کرده باشم. از دولت اجازه تاسیس نمایشگاه امتعه (کالاهای) وطنی را تحصیل کرده و با حسن توجه سردار سپه میخواهم شروع کنم.... غرفههای تکیه دولت میان ولایتهای ایران و تجار و اصناف تهران تقسیم شده و به زودی پر از اجناس نفیس ایرانی میشود.
تاسیس نمایشگاه امتعه (کالاها) وطنی برای اولین دفعه، هیجان غریبی را در ولایتها و مرکز ایجاد کرده و نمونه بهترین امتعه ایرانی برای نمایش دادن، حاضر میشود. اگرچه مدت این نمایشگاه بیش از یک ماه و نیم طول نمیکشد اما به قدری فکر توسعه اقتصادیات مملکت را قوت میدهد که میتوان گفت سنگ اول بنای توسعه اقتصادیات و تکمیل نواقص امتعه (کالاها) وطنی به واسطه این نمایشگاه، گذارده شده است. به طوری که میتوان امیدوار بود در بستهای به روی مملکت گشوده شد».
تقسیم ساعت کار نمایشگاه، برای جلوگیری از اختلاط زنان و مردان
میرزا یحیی دولتآبادی در ادامه چنین نگاشته است:
«نمایشگاه امتعه وطنی با حضور محمدحسن میرزا ولیعهد به نیابت شاه ِ غایب و سردار سپه، رییس دولت و وزرا و رجال مملکت و هیئت نمایندگان دول اجنبی، افتتاح شد. سردار سپه ناچار است در این مجلس افتتاح، پشت سر ولیعهد بایستد، علیرغم کراهتی که دارد.
چون هنوز اختلاط زن و مرد به طور آزاد در مجامع عمومی رسم نشده است و زنها باید در میان مردان با روبنده باشند، مقرر شد از صبح تا ظهر ورود نمایشگاه به خانمها اختصاص داده شود و از بعد از ظهر تا نیمه شب به آقایان.
نمایشگاه امتعه (کالاهای) وطنی کلیه کالاهای داخلی را ترویج کرد، مخصوصا پارچههای پشمی کرمان و یزد و کاشان و قلمکارهای پردهای و رومیزی کار اصفهان و نقرهسازی و قلمزنیهای آن شهر و دیگر شهرها. چینی و کاشیسازی شیراز و نطنز و قم موجب توجه شد. همچنین قسمت جنگل و چوبهای قیمتی و محصولات و گلها و میوهها که به دست یک آلمانی مستخدم دولت ایران، مرتب شده بود، نظرها را جلب میکرد».
تلاش ناکام روسها برای حضور در نمایشگاه
یکی از نکات جالب توجه در برگزاری نمایشگاه این بود که کوشش بسیار نمایندگان روس برای نمایش کالاهای خود در این نمایشگاه به نتیجه نرسید و به آنان اجازه ورود داده نشد.
حمایت فرخی یزدی از نمایشگاه کالاهای وطنی
از دیگر نکات جالب توجه این که، فرخی یزدی، شاعر، درباره این نمایشگاه و حمایت از صنعتگران ایرانی چنین سرود:
گویم سخنی اگر که تصدیق کنید / آن را به جوان و پیر، تزریق کنید / روزیست که صنعتگر ایرانی را / از راه خرید جنس، تشویق کنید
تداوم روند صنعتی شدن با پادشاهی رضا شاه
خروج از اقتصاد معیشتی و پای نهادن به سرمایهداری صنعتی و تولید انبوه پس از دوران نخست وزیری و رسیدن سردار سپه به مقام پادشاهی شتاب بیشتری گرفت و رضا شاه در نقش یک کاتالیزور به این فرایند سرعت بخشید. البته بدیهی است که این روند مانند همه جای دنیا در گامهای نخست خود با اجرای نوعی سیاست مرکانتیلیستی و پشتیبانی از بورژوازی ملی ممکن بود و به اجرا گذاشته شد. به منظور رهایی از مشکلاتی و صدمات بیاندازهای که واگذاری انحصارات اقتصادی دوران قاجار به روس و انگلیس ایجاد کرده بود، و به قصد کاهش رقابت خارجی با صنایع جدید، دولتمردان رضاشاه تصمیم گرفتند قانون انحصار تجارت خارجی را وضع کنند و با مشخص کردن مقدار واردات سالانه برای هر کالا، تقاضای کافی و سود مناسب را برای صنایع مختلف و نوپای داخلی - که به تولید انبوه کالاهای جدید مشغول بودند - تضمین کنند.
در طول سالهای ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۹ با تشویق مستقیم و پشتیبانی دولت، گامهای بلندی در راه تاسیس صنایعی که مصرف کنندگان ایرانی برای قرنها به واردات آن وابسته بودند، برداشته شد.
مهمترین این صنایع عبارت بودند از:
۱. نساجی: از آنجا که پوشاک از بنیادیترین نیازهای انسان است، بین صنایعی که در ایران تاسیس شد، صنعت نساجی در ذهن رضا شاه از درجه اول اهمیت برخوردار بود. نخستین کارخانه ریسندگی و بافندگی در شهر شاهی (قائمشهر) در سال ۱۳۱۰ تاسیس شد و تا سال ۱۳۱۶ خورشیدی ۲۲ کارخانه نساجی در شهرهای گوناگون با رویکرد تولید انبوه و صنعتی، آغاز به کار کرد. در سال ۱۳۱۶ کارخانه ریسندگی و بافندگی بزرگ حریر در چالوس با تکنولوژی صنعتی روز و با ۲۲۴ ماشین بافندگی گشایش یافت. دو کارخانه ریسندگی و بافندگی گونی نیز در شهرهای رشت و شاهی تاسیس شد. این دو کارخانه علاوه بر گونی، انواع کیسه و طناب نیز تولید میکردند و به همین علت واردات این کالاها به کشور ممنوع شد. در سال ۱۳۱۰ یک کارخانه ریسندگی و بافندگی پشم در اصفهان تاسیس شد و در سال ۱۳۱۳ با وارد کردن ماشین آلات جدید از آلمان، میزان تولید آن افزایش فوق العاده پیدا کرد.
۲. شکر: صنایع شکرسازی نیز مانند صنعت نساجی اولویت مخصوصی در ایجاد صنایع جدید در ایران پیدا کرد. در مدت شش سال ایران دارای هشت کارخانه تولید صنعتی قند و شکر با متوسط تولید سالانه ۱۷ هزار تن شد.
۳. کارخانجات کبریتسازی و سیگارسازی: سه کارخانه کبریتسازی در تبریز، شاهرود و تهران تاسیس شد و در سال ۱۳۱۶ یک کارخانه تولید سیگار در تهران گشایش یافت. تمام این کارخانهها در مقیاس صنعتی به تولید کالا مشغول بودند.
۴. سیمان: یک کارخانه سیمان، مجهز به ماشینآلات سوئدی و دانمارکی در سال ۱۳۱۲ آغاز به کار کرد. این کارخانه ظرفیت تولید ۱۰۰ تن سیمان در روز را داشت و تا سال ۱۳۱۶ ظرفیت تولید آن به ۳۰۰ تن در روز افزایش پیدا کرد. همچنین در مهر ماه سال ۱۳۱۶ خورشیدی تاسیس چهار کارخانه سیمان دیگر برای رفع نیازهای فزاینده عمرانی کشور، تاسیس شد.
۵. سایر کارخانهها: علاوه بر کارخانههای ذکر شده، کارخانههای بسیار دیگری به منظور تولید انواع محصولات تاسیس شد. کارخانههایی که مانند دوران قاجار صرفا برای رفع نیازهای کاملا ابتدایی و اولیه انسانها محصول تولید نمیکردند بلکه به تامین نیازهای لوکستر مصرفکنندگان، توجه داشتند. کارخانههای بسیاری به منظور تولید صنعتی و انبوه آبجو و مشروبات الکلی، تیغ صورت تراشی، کفش، چرم، صابون و... غیره تاسیس شد که محصولات آن نه فقط برای اشراف و اعیان و شاهزادگان بلکه به مصرف عموم مردمی میرسید که ۱۰ الی ۲۰ سال پیش از آن خواب مصرف چنین کالاهایی را نیز نمیدیدند.
همچنین احداث چهار کارخانه بزرگ تولید آرد و احداث کارخانههای کنسرو میوه، کاغذسازی و قالیبافی صنعتی، از دیگر اقدامات مهمی بود که دولت با پشتیبانی از بخش خصوصی، موفق به راهاندازیاش شد.
البته توسعه صنعتی کشور مانع از تشویق و گسترش کشاورزی نشد بلکه حرکت از کشاورزی کاملا سنتی و معیشتی به سمت کشاورزی صنعتی اولیه همراه با ارائه سموم و کود توسط دولت به کشاورزان، عامل مهمی در گسترش کشت پنبه، چای، تنباکو و تولید ابریشم در ایران بود.
در مجموع طی ۱۵ سال از سال ۱۳۰۵ الی ۱۳۲۰ جمعا بیش از ۱۵۰ کارخانه بزرگ - هر کدام با حداقل بیش از ۱۰۰ کارگر - در ایران تاسیس شد.
دولت مطلقه مدرن و سرمایهداری اولیه
مجموع موارد مطرح شده در بالا و واقعیات اقتصاد سیاسی ایران در در آستانه به قدرت رسیدن رضاشاه نشان میدهد که ایدههای انتزاعی لیبرال و تحلیل لیبرتارینی از شکلگیری سرمایهداری اولیه و نظام تولید انبوه در ایران و دولتی نامیدن آن به قصد تخطئه، رویکردی نادرست و واجد اشکالات اساسی است.
اساسا تجارب سایر کشورهای دنیا در چگونگی از میان برداشتن اقتصاد معیشتی و فئودال و حرکت به سوی تولید انبوه و سرمایهداری اولیه، نشان میدهد که چنین گذاری بدون دولتهای مطلقه مدرن و بدون رویکردهای حمایتی و مرکانتلیستی، امکانپذیر نیست. تجربه اروپا در سدههای پیشین و همچنین مدلهای متاخر توسعه در آسیای شرقی، موید این ادعاست و تجربه ایران در دوران رضا شاه نیز مدلی موفق و راهگشا و مطابق با سایر تجارب جهانی است. البته بدیهی و قطعی است که این نظام حمایتی برای گذار از اقتصادی فئودالی و معیشتمحور به نظام تولید انبوه، مختص دوران شکلگیری سرمایهداری اولیه در ۱۰۰ سال پیش و مختص شرایط خاص و فلاکتزده آن زمان ایران است و طبعا برای سال ۱۴۰۲ خورشیدی پیشنهاد نمیشود.
*نویسنده ترجیح داده است از نام مستعار بهره بگیرد.