فارسی در ایران؛ فراتر از ابزاری ارتباطی
نجات بهرامی
نجات بهرامی بیش از ۲۰ سال در مدارس تهران و شهرستانهای اطراف پایتخت، آموزگار بوده است. پیشینهی تدریس در مدارس و حضور در سیستم اداری آموزش و پرورش از او فردی باتجربه در این حوزه ساخته است. بهرامی در رشته علوم سیاسی در ایران به تحصیل پرداخته بود ولی به علت بازداشت از سوی سپاه پاسداران، پایاننامهی دکتری او ناتمام ماند. پس از آزادی از زندان، ایران را ترک کرد. بهرامی در نویسندگی، مترجمی و روزنامهنگاری نیز فعال و صاحب تجربه است. مولف دو کتاب توسعه و بازار در برابر پوپولیسم و سالهای سراب است که کتاب دوم به بازخوانی تجربه خود و هم نسلانش از فرایندِ ناکام اصلاح رژیم سیاسی حاکم بر ایران اختصاص دارد. ترجمه کتابِ انسان در مقابل دولت، اثر هربرت اسپنسر - اندیشمند انگلیسی - هم از کارهای اوست که انتشارات دنیای اقتصاد در ایران منتشر کرده است.
تابستان ۲۵۸۱ (۱۴۰۱)
۱. فارسی و خیزش تمدنیِ ایران
زبان فارسی صرفا ابزار ارتباط میان ساکنان ایران نبوده است؛ بلکه عامل خیزش دوباره فرهنگی و تمدنی ایران پس از هجوم اعراب نیز بوده است. شکست ایران از مهاجمان مسلمان و تحقیر تاریخی بزرگی که متوجه مردمان این سرزمین شد، بعد از چند سده با استیلای فرهنگی و ادبی ایرانیان بر مهاجمان جبران شد. چنین کارکردی تنها به نهضتهای بزرگ فرهنگی چون شعوبیه محدود و منحصر نشد، بلکه به خاطر محدودیت هنرهایی چون موسیقی، رقص و ... در قلمرو وسیع مسلمانان، زبان فارسی از طریق نظم و نثر و پرورش و انتقال مضامین ممنوعهای چون عشق، زیبایی، وطندوستی و حماسه، عامل یک رنسانس مهم در آن دوران هم بود.
چنانکه اسلامی ندوشن مینویسد: «در ایران بعد از اسلام دیگر مقتضیات گذشته موجود نبود که این کشور بتواند به عنوان یک قدرت منسجم بزرگ در صحنه جهانی عرضه وجود کند. بنابراین چون نمیتوانست از پایگاهی که طی هزار سال به عنوان یک کشور فرادست داشته بود، چشم بپوشد، از طریق زبان موقعیت جهانی خود را حفظ کرد. در واقع سیادت سیاسی دوره گذشته، تبدیل به سیادت فرهنگی گشت. اینکه در قرن سوم، در عصر سامانی، ناگهان سیل سخنوری جاری گردید و بهخصوص سه کتاب معتبر، یعنی«خداینامه» که تاریخ حماسی ایران بود و دیگری «تاریخ بلعمی» و سومی «تفسیر طبری» به زبان فارسی نگاشته شد، واقعه معنیداری است.» (۱)
چنین کارکردهایی زمانی برجستهتر به نظر می رسند که کشورهایی چون مصر و دیگر قلمروهای متصرفهی سپاه اسلام را با ایران مقایسه کنیم. آنها پس از ورود مسلمانان مهاجم در امپراطوری مذهبی و فرهنگی جدید کاملا حل شدند اما ایران توانست علیرغم تاثیرپذیری در حوزه های مختلف، شاکلهی هویت خاص خود را همچنان نگاه دارد.
۲- زبانی فراقومی و فراگیر در فلات ایران
نگاهی اجمالی به تاریخ ایران نشان میدهد که حتی حکومتهای غیر ایرانی و مهاجم، زبان فارسی را به عنوان زبان مراودات اداری انتخاب کرده و دربار آنها هم به محفلی برای ترویج شعر و ادب فارسی تبدیل شده بود. علاوه بر این، بسیاری از آثار ماندگار ادبی در دوران همان شاهان و با حمایت آنان به رشته تحریر درآمده و توسط آنان نگهداری یا نسخهبرداری شده است. از آنجایی که زبان فارسی زبان اکثریت ساکنان ایران بوده و نیز سایر زبانها و گویشها هم ارتباط و درهم تنیدگی عمیقی با فارسی دارند، انتخاب آن به عنوان زبان رسمی و قراردادن آن به عنوان محوری همیشگی در ساختار حقوقی و اداری کشور، امری کاملاً بدیهی و منطقی بوده است. نگاه تاریخی و تجربه حکومتهای متعددی که بر این سرزمین حکمرانی کردهاند، موید همین نکته است. بسیاری از سلسلههای سیاسی پس از اسلام در ایران، اصولاً خود ایرانی و فارسیزبان نبوده و ایلات مهاجمی بودهاند که برای تاراج و از طریق تاخت و تاز وارد این کشور شدهاند اما در نهایت در برابر واقعیتهای مسلّم سر تسلیم فرود آورده و زبان فارسی را زبان دیوانی و ابزار مکاتبات اداری خود قرار دادهاند تا بتوانند بهتر به اداره قلمرو خود مبادرت کنند.
حتی حکومت ترکتبارِ غزنویان که بعد از ضعف و زوال سامانیان بر بخشهای وسیعی از سرزمینهای این منطقه چیره شد، نقش مهمی در احیا و گسترش زبان فارسی بازی کرد و پس از لشکرکشیهای متعدد به شبه قاره هند، زبان فارسی را در آن سرزمین هم رواج داد، به گونهای که برخی از شاعران شهیرِ پارسیگوی در دورههای مختلف، همچون بیدل دهلوی و اقبال لاهوری، شاعرانی غیرایرانی اما پارسیگوی بودهاند که ترجیح دادهاند به زبان فارسی شعر بگویند. پایتخت پرزرق و برق این حکومت در غزنین، به شهری امن و آرام برای شاعران تبدیل شده بود و از فرخی سیستانی تا عنصری و حتی فردوسی را به سوی خود خوانده بود. (۲)
در ارتباط با رواج فارسی در شبه قاره نیز لازم به ذکر است که قبل از ورود غزنویان به آن سرزمین هم زبان فارسی در آنجا رواج نسبی داشت؛ اما فتح هند توسط غزنویان بر سرعت و عمق رواج زبان فارسی در آن سرزمین افزود.
دکتر «شیرین معصومی» که در هند به تدریس زبان و ادبیات فارسی پرداخته است درباره پیشینه فارسی در هندوستان میگوید: «درباره پیشینه رواج زبان و ادب پارسی در شبهقاره، از مدارک تاریخی چنین برمیآید که در سده سوم هجری، برای نخستین بار هندوان فرصت یافتند تا با فارسیزبانان آشناییِ مؤثر پیدا کنند. در آن زمان بنا به قول ابن حوقل در صورهالارض و اصطخری در المسالک و الممالک، مردمِ "مُلتان" و "منصوره" به زبان عربی و سِندی، و مردم «مُکران»، به زبان فارسی سخن میگفتند. در اوایل سده چهارم هجری، در سِند شاعری ظهور کرد مشهور به «رابعه بنت کعب» که اشعار فصیح دلکشی از او در قدیمیترین تذکرهها نقل شدهاست و میرسانَد که در زمان او، زبان فارسی در سِند رواج داشتهاست». (۳)
این موضوع و تکرار همین فرایند در سلسلههای غیرایرانی بعدی، شائبه تحمیل زبان فارسی بر حاملان زبانهای دیگر را رد میکند و حکایت از ظرفیت و قابلیت مناسب و بالای آن برای پیوند نواحی و بخشهای مختلف فلات ایران دارد. اگر زبان فارسی در میان مردمان آن زمان، زبانی بیگانه و ثقیل بود، حکمرانان مقتدر زمانه را به انتخاب زبانی دیگر همچون عربی وادار میکرد که زبان خلفای بغداد هم بود. این حکومتها از سویی تلاش میکردند تا تنفیذ و تایید خود را از خلیفه بغداد بگیرند اما از سوی دیگر به خاطر ملزومات غیرقابل انکار، زبان عربی را به کناری نهاده و فارسی را به عنوان زبان دیوانی و ابزار حکمرانی خود بر گسترهای وسیع از ماوراءالنهر تا خلیج فارس و تا مناطق غربی و آذربایجان انتخاب کردند.
ضرورت آموزش به زبان فارسی در مدارس کشور و یا انتخاب آن به عنوان زبان رسمی، هم ناشی از چنین ویژگیها و قابلیتهایی است و هم به خاطر تنوع و گوناگونی و حتی تفاوتهای بنیادینی است که میان گویشهای زیرمجموعه زبانهای غیرفارسی در ایران وجود دارد. به عبارت دیگر، همان مسألهای که میان فارسی و زبانهایی چون کردی وجود دارد، مابین شاخههای کردی نیز هست و اگر به عنوان مثال بپذیریم که در مناطق کردنشین ایران به زبان کردی تدریس کنیم، آنگاه همین جدالهایی که بر سر زبان فارسی ایجاد میکنند، در همان واحدهای کوچکتر و میان گویشهای متنوع و متعدد آنها شعله ور میشود. اگر قرار است به زبان کردی کتاب نوشته شود و تدریس نماییم، چرا باید ساکنان کرمانشاه و مثلاً گویش کلهری به آموزش به زبان سورانی اعتراض نکنند؟
در ادامه این نوشتار، علاوه بر شرح این موضوع، نگاهی هم خواهیم داشت به مهمترین ادعاهایی که معمولاً از جانب افراد و جریانهای قومگرا مطرح میشود. آنها زبان فارسی و دیگر نمادهای ملی کشور را مانعی بر سر راه خود در تجزیه ایران تلقی کرده و با زبانی شبه علمی و اطلاعات به غایت اشتباه، سعی در تحریک مردم مناطقی از کشور بر علیه تمامیت ارضی را دارند.
۳- زبان فارسی و مباحثات مربوط به آموزش
با اندکی دقت و پیگیری مطالبات مورد نظر قومگرایان و تجزیهطلبان، در مییابیم که اصل ۱۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی مهمترین عامل و در واقع بهترین دستاویز آنها برای طرح مباحث مربوط به زبان مادری در آموزش است. این اصل همانند سایر اصول قانون اساسی، مبهم، دوپهلو و بدون یک پایانِ تعیینکننده است و اگر چه در آن بر «آموزش به زبان فارسی» در تمام مقاطع تحصیلی تأکید شده، اما جمله پایانی آن راه را بر سوءاستفاده و سوءتعبیرهای بعدی هموار نموده است. بارها دیده شده است که قومگرایان در داخل کشور و حتی گاهی نمایندگان مجلس و امامان جمعه در مناطق آذرینشین به گونهای مبهم و دوپهلو و با استفاده از این اصل، همان ادعاهای تجزیهطلبان، را با زبانی متفاوت و ملایم تکرار میکنند.
مطابق این اصل: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد، ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است».
به خاطر رفع این ابهام و از آنجایی که اصولاً «آموزشِ زبان مادری» نه نیازی به سیاستگذاری حکومت دارد و نه دولتها میتوانند متصدی و متولی خوبی برای اجرای آن باشند، ضرورت دارد تا در آینده و در نظم سیاسی جدید، موضوع آموزش به زبان فارسی در تمام مدارس ایران با صراحت و شفافیت در قانون اساسی منعکس شود. اگر زبان، زبان مادری است، پس چه مرجع و نهادی بهتر از خانواده میتواند آن را آموزش دهد؟ علاوه بر این، آموزش دهها زبان و گویش در ایران توسط دولتها، نه امری شدنی است و نه کاری معقول. تجربه ناکام آموزش زبانهای عربی و انگلیسی در مدارس نشان میدهد که اگر در برنامهریزی شخصیِ افراد و خانوادهها نیازی به یادگیری یک زبان خاص نباشد و برای آن هزینهای کنار نگذارند، مدرسه و نظام آموزشی رسمی نمیتواند این نیاز را برای آنان برطرف نماید.
فارسی در مدارس ایران، زبانی در کنار سایر زبانها و گویشها نیست و طرح برخی مباحث مبنی بر برابری همه زبانها در ایران را باید در چارچوب برنامههای مربوط به تضعیف یکپارچگی ملی و فراهم آوردن زمینه تجزیه کشور ارزیابی کرد. فارسی دارای میراث مکتوب و سرشار است که حافظه جمعی مشترک ایرانیان را به وجود آورده و در مدارس کشور هم چنین نقشی را ایفا میکند. حتی در کشورهای دارای نظام سرمایه داری که بخش خصوصی در آنها به شکل قدرتمند و فراگیر حضور دارد، مشترکات نظام آموزشی در مدارس خصوصی هم نادیده گرفته نمیشود و از ارائه محتوای آموزشی هدفمند برای ایجاد و تقویت همبستگی ملی غفلت نمیشود. آنهایی که به دنبال حذف زبان فارسی از مدارس در مناطق مختلف ایران هستند، هدف بعدی خود را پاک کردن حافظه دانشآموز از میراث گرانبهای فارسی و حذف حافظ و فردوسی و خیام و دیگر مفاخر مشترک ایرانیان از ذهن کودکان تعریف کردهاند، وگرنه دغدغههای صوری و مطرح شده توسط آنان از جمله ترکیبِ موهوم «ستم زبانی»، نه بنیاد عملیِ قابل اعتنایی دارد و نه زندگی و گفتار و کردار همین مدعیان آن را تأیید میکند.
اما پرسش قابل اعتنا این است که با وجود زبان رسمی و یکپارچه در مدارس کشور، راهکار حفظ زبانها و گویشهای محلی و جلوگیری از نابودی آنها چیست؟
همانگونه که در بالا آمد بهترین مرجع و منبع آموزش زبانهای غیرفارسی خود خانوادهها هستند. در حوزه تولید ادبیات و محتوا به آن زبانها نیز که از جمله راههای پویایی و حفظ گویشها و زبانهای غیرفارسی است، جای تکیه بر حکومتها و دولتها، بایستی به بسط بیشتر آزادی در حوزه فرهنگ، ادبیات، موسیقی و رفع محدودیتهای آموزش غیردولتی پرداخت. به طور طبیعی، چنین آزادیهایی در یک نظام سیاسی دموکراتیک کاملاً در دسترس و قابل تحقق است. البته در شرایط کنونی هم موسیقی و تئاتر و انتشار شعر و داستان و مجله به زبانهای غیرفارسی در ایران آزاد است و نتیجه چنین سیاستی در این حوزهها، باعث میشود تا تولید محصولات فرهنگی به زبانهای غیرفارسی روندی طبیعی به خود گرفته و تابع تعادل عرضه و تقاضا باشد. در چنین شرایطی هم جایگاه زبان فارسی در نقش عامل پیوند فرهنگی و تاریخی ایرانیان تضعیف نمیشود و هم زبانها و منابع غنی و متعدد فرهنگی و تاریخی کشور حفظ میشوند.
اغلبِ کشورهای دموکراتیک و توسعه یافته که دارای یک زبان رسمی هستند نیز، آزادی تولید محتوا و انتشار کتاب و مجله به زبانهای محلی را تضمین کردهاند. تکثر و تنوع زبانیِ آثار فرهنگی اعم از موسیقی و فیلم و... در این کشورها، نشان میدهد که در فضایی آزاد و غیر استبدادی اما مبتنی بر قانون و در صورت وجود حاکمیت یکپارچه، اما غیرمتمرکز از نظر اداری و اجرایی، نه به گویشوران زبانهای غیررسمی ستمی روا میشود و نه یکپارچگی ملی و انسجام عمومی دچار خدشه و لطمه میشود.
علاوه بر این، آموزشگاههای آزاد و مدارس خصوصی نیز میتوانند ضمن آموزش زبان و ادبیات فارسی و ارائه محتوای مشترکِ موردِنیاز برای حفظ انسجام ملی، به زبانهای دیگر نیز به ارائه آموزش به متقاضیان بپردازند و خانوادهها و افرادی که مایل به تحصیل به زبانی غیرفارسی هستند، در این مدارس و آموزشگاهها به تحصیل پارهوقت یا تماموقت مشغول شوند. این همان برنامهای است که جای آن در ایرانِ تحت سلطه جمهوری اسلامی خالی است و مدارس غیردولتی و خصوصی کشور هم تحت همان سیستم آموزش دولتی و با همان محدودیتها اداره میشوند و تنها تفاوتشان با مدارس دولتی، در دریافت پول از والدین است.
۴- زبانهای غیرفارسی و تولیدات فرهنگی
علیرغم برخی محدودیتها در دوران جمهوری اسلامی، در اغلب سالها و دهههای تاریخ معاصر ایران، انتشار مطبوعات به زبانهای غیرفارسی در مناطق و نواحی مختلف کشور آزاد بوده است. حتی در دوران حاکمیت رژیم مرتجعی چون جمهوری اسلامی نیز نشریات مکتوب و پایگاههای خبری و تحلیلی به زبانهای کردی، آذری و دیگر زبانها و گویشهای محلی مجوز فعالیت دارند و دهها نشریه دوزبانه در استانهای مختلف کشور منتشر میشود.
در همین سالهای اخیر هم اخبار متعددی در ارتباط با آمار مجوزهای صادر شده برای نشریات و پایگاههای خبری و تحلیلی در مناطق دوزبانه منتشر شده است. به عنوان مثال اداره فرهنگ و ارشاد کردستان در سال ۱۳۹۶ اعلام کرد که در این استان ۴۹ رسانه نوشتاری شامل ۱۰ هفتهنامه و ۶ دو هفتهنامه، ۱۷ ماهنامه، ۱۴ فصلنامه و ۲ دوفصلنامه در كردستان مجوز فعالیت گرفتهاند که تمام این نشریات دوزبانه (كُردی، فارسی) هستند و اسامی بیشتر این نشریات و نیز تنها خبرگزاریای كه از فرهنگ و ارشاد كردستان مجوز گرفته كُردی است. این نشریات اسامی كُردی از جمله روژمان، سیروان، بهیانی، آریز، هیوا، روژباش كردستان، كوردواری و ئالا را برای خود انتخاب كردهاند. (۴)
در سال ۱۴۰۰ نیز مدیرکل ارشاد استان اردبیل از انتشار ۲۰۰ نشریه به زبان آذری در استانهای آذری زبان کشور خبر داد و اعلام کرد: «علاوه بر انتشار بالغ بر ۲۰۰ عنوان نشریه به زبان مادری، همچنین از سال ۹۵ تاکنون شاهد تولید بالغ بر ۳۰ عنوان فیلم داستانی و مستند بودهایم که رقم قابل اعتنائیست. همچنین در حوزه نمایش و تئاتر هم در با وجود کرونا شاهد چندین نمایش به زبان آذری روی صحنه بودیم که در عرصه هنر و نمایش و فیلم به زبان مادری مردم ساکن در دامنههای سبلان، قابل اعتنا است». (۵)
علاوه بر این و برخلاف ادعاهای جریانهای تجزیه طلب، هر استان کشور یک شبکه تلویزیونی استانی دارد که به زبان همان منطقه برنامه پخش میکند. اما این تلویزیونهای دولتی و حکومتی هم واجد همان اشکالی هستند که به تصدی دولت برای آموزش زبان مادری وارد است. به عبارت دیگر، ما به آزادی و اجازه جولان بخش خصوصی در همه حیطهها از جمله فرهنگ، زبان، هنر و... نیاز داریم تا بر اساس منطق عرضه و تقاضا به نیازهای مخاطبان پاسخ دهد و بدون شک برونداد چنین روندی برای مدافعان زبان مادری نیز بسیار بیشتر و چشمگیرتر از آن چیزی است که دولتها به شکل ناقص و بیکیفیت انجام میدهند.
۵- مطالبات قومگرایان و نکاتی در نقد آن
علیرغم استفاده قومگرایان از اصل ۱۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی برای مخفی کردن نیتهای اصلی و تجزیهطلبانه خود، این اصل در عالم واقع جاذبهای برای آنان ندارد و اشتیاق آنها را برنمی انگیزد و البته در سالهای اخیر در محافل و رسانههای خود نیز، خواستههای اصلی خود را نیز مخفی نمیکنند. اما این اصل به آنها این فرصت را میدهد که در درون کشور و با استفاده از مقامات محلی و برخی نمایندگان مجلس نیز، اهداف خود را دنبال کنند. با این وجود و علیرغم ارجاعات گاه و به گاهشان به قانون اساسی، آنها پیوسته بر «آموزش به زبان مادری» تأکید میکنند و از نابودی زبانهای دیگر توسط زبان فارسی و تبعیض سیستماتیک سخن میگویند و رنج کودکان دوزبانه یا غیرفارس و افت تحصیلی آنها را در بوق و کرنا میکنند. در ارتباط با این ادعاها به چند نکته اشاره میکنیم؛
نکته نخست اینکه کودکان دوزبانه ایران در منطقه و یا شهری خاص به صورت منفک و مجزا از سایر کودکان زندگی نمیکنند که بشود برای آنان بسته آموزشی جدا با زبانی متفاوت در نظر گرفت. پرجمعیتترین استان کشور که استان تهران است، ترکیبی از جمعیت فارسیزبان، آذری، کرد، لر و سایر زبانها و گویشهاست.
طبق اولین سرشماری که در تهران و در سال ۱۳۰۱ انجام شده، ۲۸ قومیت مختلف ایرانی ساکن تهران بودهاند. در این آمار از ۴۴۴۳۷ خانوادهای که در تهران میزیستهاند، ۲۷۱۳۵ خانواده تهرانی بودهاند و مابقی از نواحی دیگر کشور و از اقوام گوناگون ایرانی بودهاند. بر این اساس غیر از خود تهرانیها، آذربایجانیها بیشترین و بلوچستانیها کمترین قومیتهای مهاجر تهران بودهاند. (۶)
چنانچه تحولات اقتصادی و اجتماعی دهههای بعد تا به امروز را در نظر بگیریم، به این حقیقت پی خواهیم برد که مهاجرت اقوام ایرانی به تهران شتاب بیشتری گرفته و اگر چه در سرشماریهای اخیر قومیت را مبنای آمار قرار نمیدهند و اطلاعات دقیقی از ترکیب جمعیتی تهران و دیگر شهرهای بزرگ در دسترس نیست، اما نمیتوان انکار کرد که بسیار بیشتر از ابتدای قرن گذشته خورشیدی دستخوش دگرگونی و آمیختگی زبانی و قومی شده است. مهاجرتهای کاری و اداری و توسعه نامتوازن نیز مزید بر علت شده و بر مبنای همین موارد است که نمیتوان شهرهای بزرگ را مختص قومیت یا زبان و گویشی خاص دانست و در نتیجه ایده آموزش به زبان مادری، آنگونه که مورد نظر قومگرایان است، با واقعیتهای موجود در تضاد است.
همچنین در استانهای دیگر و حتی در استانهای مرزی مورد ادعای قومگرایان نیز چنین وضعیتی حاکم است. فرض مدافعان آموزش به زبان مادری این است که دانشآموزان کُرد به طور مشخص و قابل تفکیک در نقطهای از کشور زندگی میکنند و میتوان سازوکارهای آموزش به زبان کردی را به راحتی برای آنان تدوین کرد و ملزومات آن را فراهم نمود. آنها به این نکته مهم توجه نمیکنند که حتی در استانهای مرزی هم شهرها و روستاها بر اساس زبان و گویش شکل نگرفته و آمیختگی زبانی و قومی و حتی مذهبی، ویژگی مهم و مسبوق به سابقهای در مناطق مختلف ایران است. به همین دلیل از پاسخ به این پرسش عاجزند و یا از مواجهه با آن طفره میروند که اگر در استان کردستان کتابهای درسی را به کردی بنویسیم، تکلیف دانشآموزان غیر کردزبان در این استان چه میشود؟ با آن دسته از کودکان کُرد که در تهران، مشهد و یا استانهای دیگر زندگی میکنند، چه باید کرد؟
نکته بعد به تکثر گویشها در همان مناطق و محدودههای مورد ادعا برمیگردد. به عنوان مثال در همان استان کردستان به کدام گویشِ کردی کتاب و محتوای آموزشی تهیه کنیم؟ اگر آموزش به کُردی سورانی باشد با گویش اورامی یا کلهری و کرمانج چه کنیم و آیا در چنین شرایطی، در چارچوب آن منطقه، مشمول همان انتقادهایی قرار نخواهیم گرفت که خود در سطح ملی به محوریتِ زبان فارسی داشتیم؟ به عبارت دیگر، اگر تحصیل یک کودک اهل سنندج به زبان فارسی را تبعیض و ظلم در حق آن کودک میدانید، چرا تحصیل یک دانشآموز کُرد کلهری به زبان سورانی را تبعیض نمیدانید؟
از طرفی، مطابق شواهد علمی انکارناپذیر و تجربیاتی که اغلب افراد با آن مواجه بودهاند، کودکان در سنین ابتدای زندگی و در مقطع دبستان بیشترین آمادگی ذهنی برای فراگیری زبانهای خارجی و غیر مادری را دارند. اغلب خانوادهها به علت محاسبات خود و نگاهی که به آینده فرزندانشان دارند، آنها را در کلاسهای انگلیسی یا زبانهای دیگر ثبت نام میکنند. جمعیت انبوه مهاجران اعم از ایرانی و غیرایرانی هم فرزندان خود را به مدارس کشورهای مقصد میفرستند و این کودکان بلافاصله در سیستم آموزشی آن کشور جذب شده و مدارج ترقی را میپیمایند. در برابر ایرادی که قومگرایان مطرح میکنند و زبان فارسی را عامل شکست تحصیلی و یا افت یادگیری در کودکان غیرفارسی زبان معرفی میکنند، میتوان کشورهایی چون کانادا، آمریکا، استرالیا و... را مثال زد که جمعیت عمده آنان مهاجر و غیر بومی هستند اما فرزندان این مهاجران بخشی مهم از مدیران، کارآفرینان و افراد موفق و موثر جامعه هستند. حال چگونه در ایران که قرابت زبانی باشندگان آن قابل قیاس با آن کشورها نیست، میتوان مدعی افت تحصیلی دانشآموزان به علت تدریس به فارسی شد؟!
نگاهی به پذیرفته شدگان کنکور سراسری و ترکیب جمعیتی دانشگاههای کشور نیز شواهدی از تأثیر تفاوت زبان مادری بر موفقیت درسی دانشآموزان به ما نمیدهد. استانهایی چون آذربایجان شرقی و غربی، کردستان و خوزستان تفاوت معناداری از نظر رتبههای کنکور و قبولی دانشآموزان در دانشگاه در مقایسه با استانهای فارسیزبان همچون سمنان، قم و... ندارند. در آنجا نیز که تفاوتی در میزان پذیرش در دانشگاههای برتر میبینیم، مسئلهای ناشی از زبان نیست بلکه به وضعیت اقتصادی و به طور کلی توسعه برمی گردد که نوع نامتوازن آن در ایران، عامل بروز معضلات متعددی شده است.
۶- درباره تبعیض قومی
ذات و بُن مایه جمهوری اسلامی بر تبعیض و خط کشی میان افراد و اقشار جامعه استوار است و چنین موضوعی تنها در نگاه بنیانگذاران و دست اندرکاران حکومت دیده نمیشود، بلکه رویّهای حقوقی و سیستماتیک است و موارد تبعیضآمیز به صورت شفاف مدون شده و در قوانین مادر و همچنین قوانین فرعی و آییننامهها و... به رشته تحریر درآمده است. محور اصلی تبعیض سیستماتیک در جمهوری اسلامی، مذهب است و بر این مبنا شهروندان غیرمسلمان و حتی شهروندان مسلمانِ اهل سنت، از حقوق بدیهی خود و یا پارهای از آن محروم میشوند. انتخاب غیرمسلمان به رهبری، ریاست جمهوری، وزارت و بسیاری از پستهای کلیدی و سطح بالا عملاً ممنوع است و حتی در سطوح میانی و پایینی هم در مناطق شیعه نشین انتصاب غیرمسلمان و غیرشیعه، غیرممکن و یا بسیار دشوار است. در ارتباط با بهاییان حتی وضع به مراتب سخت تر هم است و فرزندان این خانوادهها در صورت اعلام دینِ خود، از مدارس هم اخراج میشوند. نوکیشان مسیحی و دیگر گرایشهای دینی به استثنای چهار اقلیت رسمی در قانون اساسی نیز وضعیتی بهتر از بهاییان ندارند.
همچنین جمهوری اسلامی به علت خاستگاه فقهی و بنیان مذهبی آن، زنان را تحت تبعیض سیستماتیک قرار داده و به صورت عریان علیه آنان قانون وضع کرده و به صورت حقوقی به آنان ستم روا میدارد. این تبعیضها در قانون مجازات اسلامی، قانون خانواده و در مواردی چون حضانت فرزند، دیه، شهادت، قضاوت و... مشهود است.
اما آیا ما در ایران تبعیض قومی داریم؟ مدعیانِ تبعیض قومی در ایران، برای اثبات این تبعیض اغلب از دو راه وارد میشوند. یا تلاش میکنند تبعیض سیستماتیک مذهبی موجود را به تبعیض قومی ترجمه کرده و آن را به خورد مخاطب بدهند و یا از طریق معضلات اجتماعی و یا دیگریستیزی موجود در میان برخی شهروندان به عنوان شواهدی بر وجود تبعیض سیستماتیک قومی در ایران یاد میکنند.
در ارتباط با مورد نخست، و در توضیح بیشتر بایستی گفت از آنجایی که بسیاری از شهروندانِ مناطق کُردنشین ایران اهل تسنن هستند، قومگرایان و تجزیهطلبان، تبعیض مذهبیِ اِعمال شده بر آنان را به نام تبعیض قومی جا میزنند و از آن برای اهداف خود استفاده میکنند. نگاهی به خاستگاه اجتماعی و قومی مسئولان رده بالای حکومت در دورههای مختلف تاریخ ایران نشان میدهد که اصطلاحِ مرکزنشین و یا استیلای فارسها بر اقوام دیگر یا زاییده تخیل قومگرایان است و یا ناشی از القائات هجمههای رسانهای که در پشت آن اهداف سیاسی و پروژههای خاص کشورهای رقیب پنهان شده است.
علاوه بر رهبران و مهرههای برجسته حکومتی، در ردههای میانی و مدیریتی کشور هم مردم مناطق پیرامونی و غیرفارسیزبانها نقش عمدهای دارند و گویشها و لهجههایی که در وزارتخانهها و ادارات و نهادهای حکومتی شنیده میشود، نشان از بیاعتباری چنین ادعاهایی دارد. تجربه و قوانین مدون و مشخص در جمهوری اسلامی این نکته مهم را اثبات میکند که اگر به مبانی حکومت و سیستم ولایت فقیه معتقد و پایبند باشی، به برترین جایگاههای سیاسی و مدیریتی خواهی رسید و در سالهای اخیر به صورت مشخص مشاهده شده است که اتباع عراقی، لبنانی، افغانستانی و یمنی که به دنبال اشاعه شیعهگری و اهداف حکومت اسلامی هستند، نزد جمهوری اسلامی جایگاهی فراتر از فرزندان ایران، اعم از فارسیزبان و آذری و کرد و... داشتهاند!
در ارتباط با مورد دوم نیز گاهی قومگرایان مدعی میشوند که شاید تبعیض قومی در قوانین نیامده باشد ولی به صورت عملی وجود دارد و اجرا میشود. مثالهایی میزنند مبنی بر اینکه در فلان شهر و یا استان، یک کارخانهدار یا مسئول فلان شرکت، به عنوان نمونه شهروندان عرب را در اولویت استخدام قرار نمیدهد و مواردی نظیر این را نشانه تبعیض قومی در ایران بر میشمارند. در پاسخ بایستی گفت که اگر بپذیریم که تبعیضهای قومی در قانون وجود ندارد، لاجرم نمیتوان چنین اتفاقاتی را هم به تبعیض حقوقی و سیستماتیک تعبیر کرد. بلکه این موارد در زمره اتفاقاتی است که در هر کشوری با درجاتی پایینتر یا بالاتر وجود دارد و ریشه در مسائلی چون ضعف یا فقدان آموزش و نیز کلونیگرایی و عدم همجواری دارد که در این زمینه، گسترش آموزش میتواند به عنوان یکی از راههای درمان عمل کند.
جالب اینجاست که این دست قومگرایان که مدعیِ مبارزه با این نوع دیگریستیزی هستند، خود در برخی مناطق کشور به شدت در برابر جابجایی شهروندان ایران میان شهرهای مختلف مقاومت میکنند و به عنوان نمونه از مهاجرت و اسکان کُردها در شهرهایی چون تبریز برآشفته میشوند و این کنش دگرستیزانه خود را به گونهای دیگر توجیه میکنند. در حالی که همجواری مردم ایران از اقوام مختلف در شهرهایی چون تهران، مرزهای فرهنگی و قومی را برداشته و مقاومت افراد در برابر «پذیرشِ دیگری» را از بین برده و همچون کشورهای مهاجرپذیر و توسعه یافته، به ایجاد جامعهای رنگارنگ و متساهل انجامیده است.
پانوشتها:
۱. اسلامی ندوشن، محمدعلی (۲۰ بهمن ۱۳۹۵)، «فارسی افزونتر از یک زبان»، منتشره در روزنامه اطلاعات، برگرفته از: https://bit.ly/3J4BclC
۲. Bosworth, C.E. (1968). "The Development of Persian Culture under the Early Ghaznavids". Iran. Taylor & Francis, Ltd. Vol. 6
۳- «نشست علمی - تخصصی "آموزش زبان فارسی در هند" برگزار شد»، مشروح آن را در اینجا بخوانید: https://bit.ly/3BgStGy
۴- گفتگوی مسئول مطبوعات اداره ارشاد استان کردستان با خبرنگاران، (۱۷ دی ۱۳۹۶) برگرفته از: https://bit.ly/3BezUm2
۵- «۲۰۰ عنوان نشریه به زبان آذری در کشور تولید شد»، (۳ اسفند ۱۴۰۰) برگرفته از: https://bit.ly/3PWFsGe
۶- مسجدجامعی، احمد، (۲۶ آبان ۱۳۹۳)، «تهران سال ۱۳۰۱ به روایت آمار» برگرفته از: https://bit.ly/3J3hfLU