شمارهی سوم، فروردین ۲۵۸۱ (۱۴۰۱)
چرا شهریاری که با شعار «مرگ بر شاه» بدرقه شد و چهار دهه پیش غریبانه و دور از میهن درگذشت، اکنون در یاد کثیری از ایرانیان به حرمت و احترام زنده است و ایدئولوگهای انقلاب ۵۷ پس از چهار دهه نیز از توهین و تهمت به او کم نمیگذارند؟
به بیانی دیگر، چرا در هر گفتگوی سیاسی در محافل ایرانی، افراد بایستی حساب خود را با پادشاهی پهلوی، همدلانه یا ستیزهجویانه روشن کنند؟ باید به سبک کارمند بیبیسی فارسی پرسید: «چرا شاه تمام نمیشود؟». بله، پرسش دقیقا همین است؛ چرا شاه برای ایرانیان تمام نمیشود و حتی مخالفانش نیز با نفی او به آفرینش یا تقویت هویت سیاسی خود دست میزنند؟
پرسش از چراییِ جاودانگی سیاسی شاهنشاه آریامهر در سپهر سیاسی ایران، ما را به چشماندازی گستردهتر دعوت میکند. چشماندازی که تاثیرگذاری کلان میراث پهلوی بر معادلات سیاسی ایران امروز را نشان میدهد؛ درواقع، کشور ایران، به جولانگاه نزاع پهلویگرایان با دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی تبدیل شده است و آفرینندگان «وحشت بزرگ» اکنون اسیر اضطراب وحشتی بزرگتر هستند؛ «پیمان نوین» ملت ایران با میراثدار شاهان پهلوی که به ملت ایران نوید آفرینش ایرانی نوین در پی مسئولیتپذیری جمعی را میدهد.
بر این اساس در سومین شماره از «فریدون» تلاش شده است نظم پهلوی مورد واکاوی بیشتری قرار بگیرد و بر میراث آن نوری از تامل و اندیشه افکنده شود. در پی چنین هدفی علیرضا کیانی در مقام سردبیر «فریدون» به گفتگو با سعید قاسمینژاد مینشیند. قاسمینژاد که خود از اعضای شورای سیاستگذاری «فریدون» است، با جدیت از مفهوم نوپهلویگرایی دفاع میکند. این گفتگو بیش از آنکه جدلی باشد، محملی است است برای معرفی مفهومی و سیاسی نوپهلویگرایی. کمتر کسی است که بخواهد بداند نوپهلویگرایی چیست و این گفتگو را بخواند و رضایتمندانه آن را به اتمام نرساند.
بابک مینا نیز در مقاله خود این مدعا را به میان میکشد که نظم پهلوی آبستن دموکراسی بود؛ ادعایی بر خلاف روایت غالب آنچه جریانهای غالب سیاسی - منورالفکری در ایران معاصر مطرح کردهاند. حضور هگل در مقاله بابک مینا، برای دفاع از حیثیت سیاسی نظم پهلوی، این مقاله را جذابتر کرده است. امیریحیی آیتاللهی نیز در مقاله بلند خود از مکتومات و مشهورات درباره دوران محمدرضاشاه پهلوی میگوید. آیتاللهی نسبت اصلاحگری و محافظهکاری با نظم آریامهری را میکاود. مقایسه نیما یوشیج و محمدرضاشاه از جمله چشماندازهایی است که آیتاللهی از آن طریق تلاش میکند مختصات آن دوران را بهتر بشناسد و بشناساند. نیما قاسمی در مقاله خود به شناسایی خصلتهای داستانپردازانه از تاریخنگاری از دوران پهلوی دست میزند. رویکردی سخت انتقادی که تلاش میکند نشان دهد هستیشناسی نویسندگان و مورخان چپگرا چگونه تاریخنگاری آنان را به داستانسرایی نزدیک ساخته است. قاسمی جدای از تاریخنگاران، نمایشنامهنویسان را هم از دستگاه سنجش خود بینصیب نمیگذارد. امین سوفیامهر نیز در مقاله خود از ضرورت احیای نهاد پادشاهی در ایران میگوید. او در مقاله خود که آن نیز مقالهای بلند است از فضایل این نهاد کهن ایرانی برای ایران میگوید و مشخصا پادشاهی پهلوی را محل تامل و تحسین خود قرار میدهد. سوفیامهر به سنجش جمهوریهای خاورمیانه با پادشاهیهای این منطقه از جهان نیز دست میزند.
گفتگو با الهه بقراط دیگر گفتگوی بلند این شماره از «فریدون» است که در آن نیز علیرضا کیانی با الهه بقراط به سخن مینشیند و از بقراط درباره نسبت حقوق زنان و نظم پهلوی میپرسد. بقراط تامین حقوق زنان و دفاع از آزادیهای آنان را جزو خصایص ذاتی پادشاهی پهلوی معرفی میکند. الهه بقراط که اکنون در مقام سردبیر کیهان لندن فعالیت میکند، در جوانی چپگرا بود و این گذشتهی سیاسی، تاملات کنونی او بر عصر شاهان پهلوی را جذابتر ساخته است.
مقاله دیگری که در این شماره از «فریدون» منتشر شده است، مقالهای است از محمد ایزدی. ایزدی که خود عضو شورای سیاستگذاری «فریدون» است در مقاله خود موضوعی بدیع را پیش میکشد؛ او تلاش میکند پیشنهادهایی عملی برای بازنگری در قانون اساسی مشروطه بدهد. پیشنهادهایی که البته معطوف به تحولات عصر جدید هستند و ضمن حفظ ساختار قانون تلاش بر نو کردن آن دارد. نوگرایی محافظهکارانهای که در کنه و نهان خود با آنچه نوپهلویگرایی نامیده میشود، اینهمانی گریزناپذیری دارد.
در این شماره همچنین تلاش شده است گزینگویههایی از رضاشاه، محمدرضاشاه و شاهزاده رضا پهلوی انتخاب شوند. عصر رضاشاه را عصر امنیت و دولتسازی نامیدهایم و عصر محمدرضاشاه را عصر پیشرفت و آزادی. آن روند اگر با انقلاب ۵۷ به ایستگاه جهنمی جمهوری اسلامی نمیرسید، به احتمال بسیار بالا میتوانست توسعه سیاسی را در عصر پهلوی سوم برای ایرانیان به ارمغان بیاورد چنانکه در باور شاهزاده رضا پهلوی، باور عمیق به گسترش امر سیاسی و مشارکت عمومی، متجلی است.
مخاطب هشیار البته خود به این نکته متفطن است که برجستگی عناصر مفهومی هر دوره به منزله فقدان و نبود آنها در دوره دیگر نیست و اینگونه نیست که وقتی از آزادی در دوره آریامهری سخن میگوییم متوجه پیریزی آن در دوره رضاشاه بزرگ نیستیم؛ بلکه سخن از مفاهیم محوری و ضروری هر دوره و اولویتهاست. چه آنکه پرپیداست که اگر پیریزی ساختاری دو شاه پهلوی نمیبود، اساسا توسعه سیاسی به عنوان یک ضرورت نمیتوانست مطرح شود و سخن از آن به میان نمیرفت.