از تشکیلات دانشجویی تا دانشجویان انقلابی

تاملی بر نمود انقلاب ملی ایرانیان در دانشگاه‌


رضا عرب

فریدون: دکتر رضا عرب پیشینه فعالیت دانشجویی حین تحصیل در مقطع کارشناسی در دانشگاه مازندران را دارد. او به علل سیاسی از تحصیلات تکمیلی در ایران بازماند و برای ادامه تحصیل به اروپا رفت. به کمک بورسیه‌ی اراسموس از اتحادیه اروپا، مقطع کارشناسی ارشد در رشته زبان‌شناسی را در دانشگاه ورشو در لهستان تمام کرد و برای پژوهش و تحصیل در مقطع دکترای زبان‌شناسی در دانشگاه گریفیث، به استرالیا مهاجرت کرد. رضا عرب هم اکنون پژوهشگر مقیم در مرکز مطالعات فرهنگی و اجتماعی در دانشگاه گریفیث استرالیاست.


آبان ۲۵۸۱ (۱۴۰۱)

این مقاله یک روز پس از چهلم مهسا امینی در آبان ۱۴۰۱ نوشته می‌شود. در روزهای آغازین این ماه، تعداد زیادی از دانشگاه‌های ایران صحنه‌ی اعتراضات دانشجویان بود. در طی اعتراضات اخیر که از شهریور و پس از قتل مهسا شروع شد تاکنون حرکت‌های اعتراضی دانشجویان بی‌وقفه ادامه داشته و امتداددهنده‌ی جنبش انقلابی بوده‌اند. آن‌ها شعله‌ی اعتراضات انقلابی را به طور پیوسته زنده نگه داشتند - حتی در روزهایی که دستگاه سرکوب تا حدی توانسته است جلوی شکل‌گیری تجمعات در خیابان را بگیرد.

نه تنها دانشگاه‌هایی که در دهه ۷۰ و ۸۰ خورشیدی صحنه‌ی اعتراضات بودند دگرباره به جنبش بازگشته‌اند، بلکه دانشگاه‌هایی در این شش هفته صحنه‌ی اعتراض شده‌اند که هرگز تصور نمی‌رفت حرکتی اعتراضی در آن‌ها شکل بگیرد. برای نمونه توجه کنید به دانشگاه فنی دخترانه شریعتی، دانشگاه تربیت مدرس، دانشگاه آزاد یزد، دانشگاه آزاد واحد پیشوا، دانشگاه غیرانتفاعی سجاد مشهد، دانشگاه آزاد سوهانک، دانشگاه علوم پزشکی زاهدان و ده‌ها دانشگاه بزرگ و کوچک دیگر. 

به عنوان کسی که در دهه‌ی ۸۰ خورشیدی فعال دانشجویی بوده و سرکوب تمام‌عیار جنبش دانشجویی در فاصله‌ی سال ۸۸ تا ۹۰ را از نزدیک مشاهده کردم، در این مقاله می‌توانم دستکم سه تفاوت عمده‌ی جنبش دانشجویی در دهه ۸۰ را با اعتراضات دانشجویان در این روزها بر بشمارم. 


از تشکیلات قابل سرکوب تا شبکه‌‌ی افقی

در دهه ۸۰ خورشیدی (و حتی پیش از آن) ورود به جنبش دانشجویی به معنای ورود به کار تشکیلاتی بود. این تشکیلات معمولاً در دانشگاه‌های دولتی بودند و اغلب، بسته به رویکرد حکومت، حالت قانونی، نیمه قانونی یا کاملاً غیرقانونی داشتند. انجمن‌های اسلامی بزرگترین شبکه تشکیلات دانشجویی را تشکیل می‌دادند که مثلاً در دانشگاه مازندران - که من آنجا تحصیل می‌کردم - پلمپ شده بود اما به صورت غیرقانونی محمل جمعی از دانشجویان لیبرال بود. در تهران «گروه دانشجویان و دانش‌اموختگان لیبرال» هم تشکیلاتی برای خود داشتند و در برخی از شهرستان‌ها و تهران تشکیلات دانشجویان آزادی‌خواه و برابری‌طلب (دانشجویان چپ) هم فعال بودند.

دانشجوی ورودی باید چند ترم در یک تشکیلات دانشجویی می‌گشت و خودی نشان می‌داد تا در تشکیلات مربوطه رشد کند و جایگاهی در میان فعالان دانشجویی دانشگاه بیابد. از این رو جنبش دانشجویی در آن زمان سر و رهبری داشت و همیشه یکی از اولین گام‌های دستگاه سرکوب برای جلوگیری از خیزش دانشگاه، حمله به رهبران دانشجویی در دانشگاه‌های مختلف و بازداشت آن‌ها بود. جنبش بدون سر یکی دو روزی تقلا می‌کرد اما پس از مدتی سرکوب می‌شد. در اعتراضات ۸۸ و یکی دو سال پس از آن جمهوری اسلامی با بازداشت و محکومیت رهبران دانشجویی و ممنوعیت سفت و سخت بر تشکل‌های دانشجویی، توانست جنبش دانشجویی را به محاق برد.  

اکنون اما پس از بیش از یک دهه، مجدداً دانشگاه‌ها به یکی از عرصه‌های اعتراضات تبدیل شده است. این بار اما تشکیلاتی دانشجویی یا وجود ندارد یا اگر در برخی دانشگاه‌ها هست کاملاً وابسته به نظم موجود است و از صافی امنیتی گذشته است. با این همه، دستگاه سرکوب کماکان از همان کتابچه‌ی راهنمای سرکوب همیشگی‌اش استفاده می کند و در بدو اعتراضات دست به بازداشت فعالان سابق یا چهره‌های مطرح دانشجویی می‌زند.   

اغلب اعتراضات دانشجویان در روزهای اخیر نه تنها وابسته به یک تشکیلات خاص و با یک رهبری ثابت نیست بلکه همچون این جنبش انقلابی شبکه‌ای‌ است که به صورت افقی شکل‌ می‌گیرد. تجمعات در دانشگاه‌ها از خلال گفتگوی گروهی دانشجویان در گروه‌های مجازی شکل می‌گیرد. شبکه‌ی بی‌رهبری ثابت که در هر تجمع و در صحن دانشگاه فعالین و رهبرانی موقت و جدید خلق می‌کند و پیش می‌رود.  

فراخوان‌های تجمّعات و اعتراضات در این ساختار افقی با یک پیام از هر دانشجو می‌تواند آغاز شود. در این روزها اراده‌ی دانشجو، او را نه تنها تبدیل به یک فعال دانشجویی بلکه به یک فعال انقلابی تبدیل می‌کند.        

به همین علت هر اندازه هم که دستگاه سرکوب فعالان پیشین و کنونی دانشجویی را بازداشت کند، یا رهبران میدانی هر تجمع را تهدید کند و مورد ضرب و شتم و بازداشت قرار دهد، دوباره و یکی دو روز دیگر، جمع دیگری در دانشگاه به صورتی دیگر انقلاب ملی را پیش می‌برند. 


از جنبش پیشگام تا امتداد انقلاب  

در دهه ۸۰ جنبش دانشجویی یک هویت مستقل اجتماعی داشت که (حداقل به نظر) پیشگام مطالبات جامعه بود. نخست اینکه گفتمان اصلاح طلبی و اصلاح طلبان دست بالا را در دانشگاه داشت و ثانیاً بیشتر "حرکت"های این جنبش شکل آئینی (‌ritual) به خود گرفته بود؛ مثل تجمع سالانه ۱۶ آذر یا مناظره‌های دو نفره تحت نظارت تشکیلات دانشجویی مستقر در دانشگاه. با این وجود، همیشه جلوتر از بطن جامعه، خواسته‌ها و اعتراضاتی در دانشگاه شکل می‌گرفت؛ به عنوان نمونه می‌توان اعتراضات دانشجویان دانشگاه امیرکبیر به حضور احمدی‌نژاد در سال ۱۳۸۵ در این دانشگاه اشاره کرد یا از نوع زبان و مباحث رایج در نشریات دانشجویی آن سال‌ها مثال آورد.  

اکنون اما پس از ۱۰ سال فقدان جنبش دانشجویی، اعتراضات دانشجویان به صورت ناگهانی و در بطن این انقلاب ملی شکل گرفته‌ است؛ نه به عنوان جنبشی مستقل از دیگر حرکت‌های اجتماعی بلکه در امتداد جنبشی که آزادی می‌خواهد و هدفش براندازی "اصل نظام" است. این را می‌توان از شعاری بسیار رایج در اعتراضات دانشجویان در این روزها دریافت که در امتداد شعار مردم در خیابان است: «این آخرین پیامه / هدف اصل نظامه». 

در اهمیت خیابان برای انقلاب و بروز اراده مردم زیاد نوشته و گفته شده است. اما یک ویژگی خیابان این است که نیروهای مسلح رژیم به صورت وحشیانه به اولین هسته‌های شکل‌گیری تجمعات حمله می‌کنند. در چنین شرایطی، عملاً دانشجویان با هوشمندی بالا از چارچوب نسبتاً امن‌تر دانشگاه بهره می‌گیرند تا هسته اولیه‌ی اعتراض را شکل دهند. این همان استفاده از فرصت‌های ساختاری است که فعالین دانشجویی در استفاده از آن علامه‌های دهر هستند. تاکنون مواردی هم بوده که گاهی دانشجویان از دانشگاه خارج شده و به خیابان ملحق شده‌اند که به عنوان نمونه می‌توان به تجمع دانشگاهی - خیابانی دانشجویان دانشگاه آزاد تهران مرکز اشاره کرد.  

دقیقاً چنین نوآوری در اعتراضات انقلابی را می‌توان در دبیرستان‌ها هم دید. دانش‌آموزان نیز با همان هوشمندی از صحن نسبتاً امن‌تر مدرسه برای شکل‌دهی به اعتراض و بروز اعتراض‌شان بهره می‌گیرند، حتی اگر آن را به خیابان پیوند ندهند. به نظر می‌رسد همه به خوبی می‌دانند که مهم استفاده از فرصت‌های ساختاری، باز کردن جبهه‌های جدید برای بروز اعتراضات انقلابی، و فرسوده‌سازی نظام سرکوب حکومت است.

به همین دلیل است که در فقدان رهبری تشکیلات برای دانشجویان، هر روز عده‌ای می‌توانند به صورت شبکه‌ای در صحن دانشگاه دور هم جمع شوند و حرکت اعتراضی را بیاغازند.  


از تئوری تا مصداق  

آنچه نگارنده و خیلی از فعالان دانشجویی در دهه ۸۰ از فعالیت دانشجویی در می‌یافتند نوعی رسالت آگاهی‌بخش بود. بدین معنی که حلقه‌ی مطالعاتی، جلسات بحث و نشریات دانشجویی همگی بخش لاینفک فعالیت‌های ما بودند.

آنچه که موجب رضایت ما در اینگونه فعالیت می‌شد نگرشی گفتمانی بود مبتنی بر اصالتِ "تولید فکر". به نظر فعالین دانشجویی (فارغ از گرایش ایدئولوژیک) تولید تئوری برای برون‌رفت از انسداد سیاسی یا تئوریِ تغییر، اولویت کار دانشجویی بود.  

با استناد به گفتگوهای من با دانشجویان در این روزها - که دانشجویان ورودی سال‌های نیمه دوم دهه ۹۰ یا پس از آن هستند - این اشتیاق میان آنان کمرنگ‌تر شده است. این بدین معنی نیست که برخی از دانشجویان فعال کار تئوریک نمی‌کنند؛ بلکه فقدان تشکیلات بهم پیوسته‌ی دانشجویی و تحول منابع معرفتی از منابع مکتوب به منابع آنلاین تغییر بزرگی در رویکرد دانشجویان امروزی به تئوری و پراکسیس ایجاد کرده است.    

مثلاً به راحتی می‌توان در میان صدها شماره نشریات دانشجویی که در دهه ۸۰ منتشر شدند مقالات متعددی در باب "آزادی مثبت در برابر آزادی منفی" یافت. باور گروهی این چنین بود که مفهوم آزادی نیاز به توضیح و تبیین دارد. اینکه چرا چنین نگاهی بر ما حاکم بود نیاز به یک بازخوانی تاریخی-گفتمانی از دانشگاه پس از انقلاب ۵۷ دارد.    

اما دانشجویان امروز نیاز زیادی به تئوری برای عمل اعتراضی نمی‌بینند. آن‌ها "تمثیل مصداقی" را جایگزین "توجیه تئوریک" کرده‌اند. یعنی آزادی برای‌شان مصداق دارد و آن طور دیگری است که می‌توان زیست. برای آزادی به کشورهای دیگر اشاره می‌کنند یا به وضعیت آزادی پیش از فاجعه‌ی ۵۷ ارجاع می‌دهند. برای مبارزه برای آزادی هم یا روسری را بر سر چوب می‌کنند ویا اینکه حجاب اجباری را آتش می‌زنند.    

مثلاً اگر جنبش دانشجویی در دهه‌ی ۸۰ در باب تفکیک جنسیتی چندین بیانیه داد و تجمعات اعتراضی داشت، در این جنبش انقلابی اما دانشجویان "مکان"هایی که اعمال‌کننده‌ی تفکیک بدن‌ها هستند را تسخیر می‌کنند (همچون دانشگاه آریامهر [شریف] یا دانشگاه مازندران) و در برخی موارد، همچون دانشگاه هرمزگان، دیوار بین دو سلف غذاخوری دانشجویان دختر و پسر را می‌شکنند. اهمیت تسخیر سلف‌های غذاخوری برای دانشجویان را می‌توان در اهمیت تفکیک جنسیتی برای جمهوری اسلامی و عمق انقلابی‌گری این کنش جست.    

در حالیکه در دهه‌ی ۸۰ شعار علیه نظام و خامنه‌ای از خطوط قرمزی بود که کمتر دانشجویی از آن عبور می‌کرد، این روزها "مرگ بر خامنه‌ای" و "مرگ بر دیکتاتور" از پررنگ‌ترین شعارهای دانشگاه است. حتی در چندین دانشگاه، از دولتی تا آزاد و غیرانتفاعی، عکس‌های خمینی، خامنه‌ای و قاسم سلیمانی لگدمال یا به آتش کشیده شده است. شعارهایی که در خیابان نیز کاملا بروز دارند و کنش‌هایی که در شهرهای کوچک و بزرگ نیز دیده شده‌اند.  

دسترسی گسترده به مصداق‌های آزادی، رفاه، و قانون‌مندی از طریق شبکه‌های اجتماعی بسیار بیشتر و بهتر از نشریات دانشجویی یا روزنامه‌های چاپی توانسته به طور مصداقی، همگان را نسبت به آن‌چه نمی‌خواهند و آن‌چه می‌خواهند آگاه کند. گستره این آگاهی دبستان تا دانشگاه را در برمی‌گیرد.   


جمع‌بندی

دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی در اواخر مهر و اوایل آبان ۱۴۰۱ تلاش کرده تا با رها کردن بسیجیان مسلح در صحن دانشگاه، تجمعات محقر چند ده نفره از شبه‌دانشجویان و استادان وابسته و نیز حمله به خوابگاه‌های دانشجویی، در میان دانشجویان رعب‌افکنی کند. آنها گمان می‌کنند ایجاد ترس تنها راه برای منکوب کردن این رویش جوانه‌های رهبری‌کننده دانشجویان است. اما، جنبشی که شبکه‌ای افقی است، امتداد انقلاب ملی ایرانیان است، و آزادی را به طور مصداقی می‌شناسد، کابوس همیشگی این رژیم انیرانی خواهد بود و همان‌گونه که خود دانشجویان فریاد می‌زنند ایران را پس خواهد گرفت.